عاشورا و طایفه ای از جن ها
(داستان زعفر جنی)
🍀◼️
هنگامی که واقعه ی جانسوز #عاشورا در حال وقوع بود، #زعفر_جنی که رئیس شیعیان #جن بود در بئر ذات العلم ، برای خود مجلس عروسی بر پا کرده بود و بزرگان طوایف جن را دعوت نموده و خود بر تخت #شادی و عیش نشسته بود.
در همین حال ناگهان متوجه شد که از زیر تختش صدای #گریه و زاری می آید. زعفرجنی گفت : کیست که در وقت شادی ، گریه می کند؟!
دراین هنگام دو نفر از جنیان حاضر شدند و زعفر از آنان سبب گریه را پرسید .آنان گفتند : ای امیر ! وقتی که ما را به فلان شهر فرستادی ، در حین رفتن به آن شهر ، عبور ما به #رود_فرات افتاد که عربها به آن نواحی #نینوا می گویند .
ما دیدیم که درآنجا لشکریان زیادی از انسانها جمع شده و در حال #جنگ هستند .وقتی که نزدیک آنان شدیم ، مشاهده کردیم که حضرت #حسین_بن_علی (ع) ، پسر همان آقای بزرگواری که ما را مسلمان کرده ، یکه و #تنها بر #نیزه_ی بی کسی تکیه داده و به چپ و راست خود نگاه می کرد و می فرمود : ( آیا #یاری دهنده ای هست تا ما را یاری دهد ؟!) و نیز شنیدم که اهل و عیال آن بزرگوار ، فریاد #العطش العطش بلند کرده بودند . وقتی که این واقعه ناگوار را مشاهده کردیم فی الفور خود را به به خدمت شما رساندیم تا شما را خبر نماییم که اکنون پسر رسول خدا (ص) را به #شهادت می رسانند .
به محض اینکه زعفر جنی این سخنان را شنید ، تاج شاهی را از سر خود بر داشت و لباسهای دامادی را از تن خود خارج کرد و طوایف مختلف جن را با سلاحهای آتشین آماده کرد و همگی با عجله به سوی کربلا حرکت نمودند . خود زعفر گفته است : وقتی که ما وارد زمین کربلا شدیم ، دیدیم که چهار فرسخ در چهار فرسخ را لشکریان دشمن فرا گرفته است ، بعلاوه صفهای فرشتگان زیادی را دیدیم .
#ملک_منصور با چندین هزار فرشته ی دیگر یک طرف، #ملک_نصر با چندین هزار فرشته از طرف دیگر ، #جبرئیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف و در یک طرف دیگر #میکائیل با چندین هزار فرشته ی دیگر در آن طرف ، و در یک طرف دیگر #اسرافیل ، #ملک_ریاح ( فرشته بادها ) ، فرشته ی #دریاها ، فرشته ی #کوهها ، فرشته ی #دوزخ و فرشته ی #عذاب و... هر یک با لشکریان خود منتظر گرفتن اجازه از حضرت بودند . بعلاوه ارواح یکصد و بیست و چهار هزار #پیامبر ( ع ) از آدم تا خاتم همه صف کشیده ، مات و متحیر مانده بودند . تمام موجودات و حقیقت کل اشیا در کربلا بودند و همگی گریان . چه کربلا و چه غوغائی . خاتم پیامبران (ص) آغوش خود را گشوده و به امام حسین (ع) می فرمود: پسرم ! عجله کن ! عجله کن ! به راستی که مشتاق تو هستیم .
حسین بن علی (ع) یکه و تنها در میان میدان با زخمها و جراحات فراوان ، پیشانی شکسته، با سری مجروح، با سینه ای سوزان و با دیده ای گریان ایستاده بود و در هر نفسی که میکشید ، از حلقه های زره #خون می چکید اما اصلا" توجهی به هیچ گروهی از آن فرشتگان نمی کرد به من هم کسی اجازه نمی داد تا خدمت آن حضرت برسم .
همانطور که از دور نظاره میکردم و در کار آن حضرت #حیران بودم ،ناگهان دیدم که آقا امام حسین (ع) سر غربت از نیزه ی بی کسی بلند کرد و با گوشه چشم به من نگاه کرد و اشاره ای فرمود که : ای زعفر ! بیا..
در این هنگام همه فرشتگان به سوی من نگاه کردند و مرا اجازه دادند تا نزد حضرت بروم . من خود را خدمت حضرت رساندم و عرض کردم : من با نود هزار جن به یاری شما آمده ام . اگر بخواهی تمام دشمنانت را قبل از اینکه از جای خود حرکت کنی #نابود میسازیم .
حضرت فرمود : ای زعفر زحمت کشیدی ! خدا و رسولش از تو راضی باشند . خدمت تو مورد #قبول درگاه حق باشد ، اما لازم نیست که زحمت بکشید ، شما برگردید . عرض کردم : قربانت شوم چرا اجازه نمی فرمائید ؟!
حضرت فرمود : خداوند چنین نخواسته است و باید به لقای حضرت دوست برسم . اگر من در جای خود بمانم خداوند بوسیله چه کسی این مردم نگون بخت را مورد امتحان قرار دهد ؟ و چگونه از کردار زشت خود #آگاه خواهند شد و...
جنیان گفتند : ای حبیب خدا و ای فرزند حبیب خدا ! به خدا سوگند اگر اطاعت از تو لازم و مخالفت با تو #حرام نبود ، سخنت را قبول نمی کردیم و تمام دشمنانت را پیش از دستیابی به تو از میان می بردیم . حسین بن علی (ع) فرمود :
به خداوند سوگند که ما بر این کار از شما جنیان تواناتریم ولی باید #حجت بر مردم #تمام شود تا آنکس که گمراه می شود با دلیل #گمراه شود و آنکس که هدایت می شود با دلیل #هدایت شود .
🌸🍃 بحارالانوار ج 44 ص330