eitaa logo
دورهمی رزمندگان گرمن
125 دنبال‌کننده
352 عکس
51 ویدیو
0 فایل
جمع آوری خاطرات و عکس های رزمندگان دوران دفاع مقدس روستای گرمن ارتباط با ادمین @ze_ebrahimi
مشاهده در ایتا
دانلود
خاطره ای از امام خمینی ره در دهه ۵۰ شمسی در پاسخ به سوال مامور ساواک که از او پرسیده بود : با چه نیرویی می خواهی انقلاب کنی ؟ فرموده بود : " یاران من در گهواره هستند " آن روزها این پاسخ امام برای افراد نا امید یا ظاهر بین خنده دار و برای آنها که به وعده ی الهی در قران که فرموده است: وَنُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَى الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ وَنَجعَلَهُم أَئِمَّةً وَنَجعَلَهُمُ الوارِثينَ ما می‌خواهیم بر مستضعفان زمین منّت نهیم و آنان را پیشوایان و وارثان روی زمین قرار دهیم ، امیدوار کننده . و یکی از هزاران است که برای تحقق این وعده الهی پای در رکاب نهاد و ندیده عاشق راه و قیام حسینی امام خمینی ره شد . 🌹 نقل می کند : علی اصغر علیرغم سن کم و با دستکاری تاریخ تولد در شناسنامه عشق به حضور در جبهه را به مسئولان بسیج اعلام کرد . وقتی مسئولین سپاه متوجه میشن زنگ میزنن به برادر شهید ، مرحوم حاج ابوالقاسم . و ایشان درجواب میگوید : نمیشه جلوی کسی که با چنین ذوق و عشقی آماده ی چنین کاری است رو بگیریم . مرحوم حاج ابوالقاسم آمد و به پدر و مادرش ماجرا را توضیح داد . و ایشان گفتن چه کار کنیم وقتی خودش داوطلب است ، بخدا سپردیمش . با بدرقه معلمش که از زیرقرآن ردش کرد عازم جبهه شد . و زمانی که برای آخرین بار آمد مرخصی ، با تعجب دیدیم علی اصغر رشید شده و بلند قامت . آخرین شب قبل برگشت به جبهه مهمان ما بود . من درک نمی کردم اما مادرم هی میگفت علی اصغر دیگه برنمی گرده ، دلم خبر کرده . و همینجور شد و با ایام فاطمیه آن سال یکی شد۰ 🇮🇷﷽ دورهمی رزمندگان گرمن https://eitaa.com/Razmandegan_garman
دورهمی رزمندگان گرمن
خاطره ای از #شهیدعلی_اصغرترابی امام خمینی ره در دهه ۵۰ شمسی در پاسخ به سوال مامور ساواک که از او
خاطرات علی اصغر قریب مادرم نقل میکند : زمانی که خبر علی اصغر را می‌دهند  ؛  فقط به آخرین مهمانی که برادرش در کنارش بوده است فکر میکرده ؛  به  شام آخرین شب قبل  از برگشتن به جبهه که گویا آخرین مهمانی خواهر از برادرش بوده است. در پیچ و خم افکارش با خودش تکرار میکرده دیدی مادر راست گفت.... زیرا مادرش می‌گفت : اینبار  علی اصغر دیگر برنمی‌گردد . بالاخره شب ۱۳۶۵/۱۲/۲۵ من چشم به این دنیا گشودم... آنشب برای خانواده من گویا شبی عجیب بوده است... انگار دوهفته قبل مراسم  چهلمین روز از (علی اصغر) بوده  و چندین نفر از فامیل در منزل پدر بزرگم نشسته بودند . پدرم از شاهرود به گرمن می‌رسد و یک راست به منزل پدرخانمش می‌رود و خبر را اینگونه بیان می‌کند بچه سالم و  پسر هست..... به گفته دایی احمد دیگر انگار بابا بچه اش نشده و پسر از دست نداده است !!!! از فرط خوشحالی و با چشمانی اشک آلود و صدایی بغض آلود از ته دل  فریاد می‌زند علی اصغر....علی اصغر.....خدا علی اصغرم رو به من برگرداند...و نام من؛ هم نام دایی شهیدم شد. همواره پدر بزرگ به دایی ها و مادرم میگفت اگر خداوند به شما هر فرزند پسر عطا کرد از من بابت نامش سوال نکنید چون نام آنها معلوم هست  فقط .... 🇮🇷﷽ دورهمی رزمندگان گرمن https://eitaa.com/Razmandegan_garman
🌷پاسدار 🇮🇷 سال تولد ۱۳۳۷ فرزند : سیدحسین تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۱/۱۰ محل شهادت : جاده آبادان ،اهواز نام عملیات : فتح المبین ✳️ قسمتی از زندگینامه آنکس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند وعیال وخانمان را چه کند دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هردو جهان را چه کند سید مجتبی در خانواده ای مذهبی بدنیا آمد پدر ومادر این متولد روستای گرمن شاهرود بودند روستایی که در برگزاری مراسمات دینی و مذهبی در شاهرود زبانزد است ، دوران کودکی خود را در محلات جنوبی تهران در ساده زیستی و حضور در مساجد و هیات های مذهبی گذراند با شروع راهپیمایی های انقلاب ۵۷ او که در حال گذراندن خدمت سربازی بود بنا به فرمان امام خمینی ره که شاه از سربازان برای کشتار مردم استفاده می‌کرد از پادگان فرار کرد بعد از انقلاب با تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به این نهاد رفت جهت تعلیم آموزش های نظامی سید مجتبی امیری در پادگان امام حسین علیه‌السلام تهران که درحال حاضر دانشگاه امام حسین علیه‌السلام است فرماندهی گردان آموزشی را بعهده گرفت با شروع تحرکات ضد انقلاب در کردستان بنا به فرمان امام ره به کردستان رفت در درگیری با ضد انقلاب مجروح وسپس او را به بیمارستان الله اکبر مریوان انتقال دادند چند ماهی را با عصا می‌گذراند تا اینکه به اصرار خانواده همسر که در آن زمان نامزد بود تن به عروسی آنهم با شرط داد ، او گفته بود چون همرزمان من در جبهه درحال جنگ هستند از هرگونه کف زدن خودداری شود فقط با صلوات و من هرگز لباس دامادی برتن نخواهم کرد و با همان و عصا بر زیر بغل بر سر سفره عقد حاضر شد بدون دست زدن و فقط با صلوات زندگی مشترک را آغاز کرد ، چند روزی از عروسی گذشت که به بهانه سر زدن به بچه های گردان بهانه رفتن به منطقه جنوب را گرفت چون هنوز اثرات مجروحیت در اون وجود داشت خانواده رضایت دادن و برای او شرط گذاشتن که یکی از افراد خانواده نیز باید با تو بیاید لذا شوهر خواهر به همراه سید مجتبی راهی جبهه شدند در خاطرات شوهر خواهر ایشان از زمان قبل شهادت نقل شده که وقتی در جاده آبادان اهواز بودیم سید مجتبی صدای را شنید و در اوج گلوله باران جاده توسط دشمن بعثی کنار زد و رو به من کرد گفت بیا پائین بخوانیم بعد حرکت کنیم چون معلوم نمیشود که تا چند صد متر جلوتر زنده باشیم یا نه بعد از نماز حرکت کردیم چند دقیقه ای نگذشته بود که صدای مهیبی را شنیدم و هیچی دیگر متوجه نشدم من به بیرون از خودرو سپاه پرت شدم و فقط میدیدم ماشین در آتش میسوزد آری فروردین ۱۳۶۱ سید مجتبی امیری به درجه رفیع نائل گشت. او در وصیت نامه خود خطاب به پدر ومادر درخواست کرده بود هر روز غروب بعد از بمدت یک هفته قبل از اذان تلاوت قرآن را در حیاط منزل پخش کنند . سید مجتبی امیری رفت وبعد از رفتن او سید مرتضی امیری برادر او نیز در تاریخ ۱۳۶۲/۱۲/۱۰ به برادر شهیدش پیوست . پدر این نیز خود رزمنده جبهه های حق علیه باطل بود که در بهمن سال ۱۳۷۷ بعد از سالها درد ناشی از فراق فرزندان شهیدش که از ناحیه قلب رنج می‌برد چشم از جهان فرو بست . او یکی از خادمین تکیه غربای (میرزاهادی) گرمن بود. و مادر شهدان نیز آسمانی شد. روحشان شاد یاد وخاطره تمامی ایران اسلامی گرامی باد 🇮🇷﷽ دورهمی گرمن https://eitaa.com/Razmandegan_garman