رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_بدون_تو_هرگز #بدون_تو_هرگز #رمان زندگينامه شهيد سيد علی حسينی طلبه شهید به قلمـ✍ #شهید_سید_طا
#رمان_بدون_تو_هرگز
#بدون_تو_هرگز
#رمان
زندگينامه شهيد سيد علی حسينی
طلبه شهید
به قلمـ✍
#شهید_سید_طاها_حسینی
#قسمت_35
#قسمت_36
#قسمت_37
#قسمت_38
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🍂🍃🌺🍂🍃✨ـ
🌺🍂🍃ـ
🍂ـ
@Refighe_Shahidam313
✨
🍂
🌺🍂🍃
🍂🍃🌺🍂🍃✨
قسمت سی و پنجم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز :برای آخرین بار!
این بار هم موقع تولد بچه ها علی نبود … زنگ زد، احوالم رو پرسید … گفت؛ فشار توی جبهه سنگینه و مقدور نیست برگرده …
وقتی بهش گفتم سه قلو پسره … فقط سلامتی شون رو پرسید …
– الحمدلله که سالمن …
– فقط همین … بی ذوق … همه کلی واسشون ذوق کردن…
– همین که سالمن کافیه … سرباز امام زمان رو باید سالم تحویل شون داد … مهم سلامت و عاقبت به خیری بچه هاست … دختر و پسرش مهم نیست …
همین جملات رو هم به زحمت می شنیدم … ذوق کردن یا نکردنش واسم مهم نبود … الکی حرف می زدم که ازش حرف بکشم … خیلی دلم براش تنگ شده بود … حتی به شنیدن صداش هم راضی بودم …
زمانی که داشتم از سه قلوها مراقبت می کردم … تازه به حکمت خدا پی بردم … شاید کمک کار زیاد داشتم … اما واقعا دختر عصای دست مادره … این حرف تا اون موقع فقط برام ضرب المثل بود …
سه قلو پسر … بدتر از همه عین خواهرهاشون وروجک …
هنوز درست چهار دست و پا نمی کردن که نفسم رو بریده بودن …
توی این فاصله، علی … یکی دو بار برگشت … خیلی کمک کار من بود … اما واضح، دیگه پابند زمین نبود … هر بار که بچه ها رو بغل می کرد … بند دلم پاره می شد …
ناخودآگاه یه جوری نگاهش می کردم … انگار آخرین باره دارم می بینمش … نه فقط من، دوست هاش هم همین طور شده بودن …
برای دیدنش به هر بهانه ای میومدن در خونه … هی می رفتن و برمی گشتن و صورتش رو می بوسیدن … موقع رفتن چشم هاشون پر اشک می شد … دوباره برمی گشتن بغلش می کردن …
همه … حتی پدرم فهمیده بود … این آخرین دیدارهاست… تا اینکه … واقعا برای آخرین بار … رفت
قسمت سی و ششم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : اشباح سیاه
حالم خراب بود … می رفتم توی آشپزخونه … بدون اینکه بفهمم ساعت ها فقط به در و دیوار نگاه می کردم … قاطی کرده بودم … پدرم هم روی آتیش دلم نفت ریخت …
برعکس همیشه، یهو بی خبر اومد دم در … بهانه اش دیدن بچه ها بود … اما چشمش توی خونه می چرخید … تا نزدیک شام هم خونه ما موند … آخر صداش در اومد …
– این شوهر بی مبالات تو … هیچ وقت خونه نیست …
به زحمت بغضم رو کنترل کردم …
– برگشته جبهه …
حالتش عوض شد … سریع بلند شد کتش رو پوشید که بره… دنبالش تا پای در رفتم اصرار کنم برای شام بمونه …چهره اش خیلی توی هم بود … یه لحظه توی طاق در ایستاد …
– اگر تلفنی باهاش حرف زدی … بگو بابام گفت … حلالم کن بچه سید … خیلی بهت بد کردم …
دیگه رسما داشتم دیوونه می شدم … شدم اسپند روی آتیش … شب از شدت فشار عصبی خوابم نمی برد …
اون خواب عجیب هم کار خودش رو کرد … خواب دیدم موجودات سیاه شبح مانند، ریخته بودن سر علی … هر کدوم یه تیکه از بدنش رو می کند و می برد …
از خواب که بلند شدم، صبح اول وقت … سه قلوها و دخترها رو برداشتم و رفتم در خونه مون … بابام هنوز خونه بود … مادرم از حال بهم ریخته من بدجور نگران شد… بچه ها رو گذاشتم اونجا … حالم طبیعی نبود …چرخیدم سمت پدرم…
– باید برم … امانتی های سید … همه شون بچه سید …
و سریع و بی خداحافظی چرخیدم سمت در … مادرم دنبالم دوید و چادرم رو کشید …
– چه کار می کنی هانیه؟ … چت شده؟ …
نفس برای حرف زدن نداشتم … برای اولین بار توی کل عمرم… پدرم پشتم ایستاد … اومد جلو و من رو از توی دست مادرم کشید بیرون …
– برو …
و من رفتم ..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@Refighe_Shahidam313
قسمت سی و هفتم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : بیت المال
احدی حریف من نبود … گفتم یا مرگ یا علی … به هر قیمتی باید برم جلو … دیگه عقلم کار نمی کرد … با مجوز بیمارستان صحرایی خودم رو رسوندم اونجا … اما اجازه ندادن جلوتر برم …
دو هفته از رسیدنم می گذشت … هنوز موفق نشده بودم علی رو ببینم که آماده باش دادن …
آتیش روی خط سنگین شده بود … جاده هم زیر آتیش …به حدی فشار سنگین بود که هیچ نیرویی برای پشتیبانی نمی تونست به خط برسه … توپخونه خودی هم حریف نمی شد…
حدس زده بودن کار یه دیدبانه و داره گرا میده … چند نفر رو فرستادن شکارش اما هیچ کدوم برنگشتن … علی و بقیه زیر آتیش سنگین دشمن … بدون پشتیبانی گیر کرده بودن… ارتباط بی سیم هم قطع شده بود …
دو روز تحمل کردم … دیگه نمی تونستم … اگر زنده پرتم می کردن وسط آتیش، تحملش برام راحت تر بود … ذکرم شده بود … علی علی … خواب و خوراک نداشتم … طاقتم طاق شد … رفتم کلید آمبولانس رو برداشتم …
یکی از بچه های سپاه فهمید … دوید دنبالم …
– خواهر … خواهر …
جواب ندادم …
– پرستار … با توئم پرستار …
دوید جلوی آمبولانس و کوبید روی شیشه … با عصبانیت داد زد …
– کجا همین طوری سرت رو انداختی پایین؟ … فکر کردی اون جلو دارن حلوا پخش می کنن؟ …
رسما قاطی کردم …
– آره … دارن حلوا پخش می کنن … حلوای شهدا رو … به اون که نرسیدم … می خوام برم حلوا خورون مجروح ها …
– فکر کردی کسی اونجا زنده مونده؟ … توی جاده جز لاشه سوخته ماشین ها و … جنازه سوخته بچه ها هیچی نیست… بغض گلوش رو گرفت … به جاده نرسیده می زننت … این ماشین هم بیت الماله … زیر این آتیش نمیشه رفت … ملائک هم برن اون طرف، توی این آتیش سالم نمیرسن …
– بیت المال … اون بچه های تکه تکه شده ان … من هم ملک نیستم … من کسیم که ملائک جلوش زانو زدن …
و پام رو گذاشتم روی گاز … دیگه هیچی برام مهم نبود …حتی جون خودم …
قسمت سی و هشتم داستان دنباله دار
#بدون_تو_هرگز : و جعلنا
و جعلنا خوندم … پام تا ته روی پدال گاز بود … ویراژ میدادم و می رفتم …
حق با اون بود … جاده پر بود از لاشه ماشین های سوخته…بدن های سوخته و تکه تکه شده … آتیش دشمن وحشتناک بود … چنان اونجا رو شخم زده بودن که دیگه اثری از جاده نمونده بود …
تازه منظورش رو می فهمیدم … وقتی گفت … دیگه ملائک هم جرات نزدیک شدن به خط رو ندارن … واضح گرا می دادن… آتیش خیلی دقیق بود …
باورم نمی شد … توی اون شرایط وحشتناک رسیدم جلو …
تا چشم کار می کرد … شهید بود و شهید … بعضی ها روی همدیگه افتاده بودن … با چشم های پر اشک فقط نگاه می کردم … دیگه هیچی نمی فهمیدم … صدای سوت خمپاره ها رو نمی شنیدم … دیگه کسی زنده نمونده که هنوز می زدن …
چند دقیقه طول کشید تا به خودم اومدم … بین جنازه شهدا دنبال علی خودم می گشتم …
غرق در خون … تکه تکه و پاره پاره … بعضی ها بی دست… بی پا … بی سر … بعضی ها با بدن های سوراخ و پهلوهای دریده … هر تیکه از بدن یکی شون یه طرف افتاده بود … تعبیر خوابم رو به چشم می دیدم …
بالاخره پیداش کردم … به سینه افتاده بود روی خاک …چرخوندمش … هنوز زنده بود … به زحمت و بی رمق، پلک هاش حرکت می کرد … سینه اش سوراخ سوراخ و غرق خون … از بینی و دهنش، خون می جوشید … با هر نفسش حباب خون می ترکید و سینه اش می پرید …
چشمش که بهم افتاد … لبخند ملیحی صورتش رو پر کرد … با اون شرایط … هنوز می خندید …
زمان برای من متوقف شده بود …
سرش رو چرخوند … چشم هاش پر از اشک شد … محو تصویری که من نمی دیدم … لبخند عمیق و آرامی، پهنای صورتش رو پر کرد … آرامشی که هرگز، توی اون چهره آرام ندیده بودم … پرش های سینه اش آرام تر می شد … آرام آرام … آرام تر از کودکی که در آغوش پر مهر مادرش …خوابیده بود …
پ.ن: برای شادی ارواح مطهر شهدا … علی الخصوص شهدای گمنام … و شادی ارواح مادرها و پدرهای دریا دلی که در انتظار بازگشت پاره های وجودشان … سوختند و چشم از دنیا بستند … صلوات …
ان شاء الله به حرمت صلوات … ادامه دهنده راه شهدا باشیم … نه سربار اسلام …
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@Refighe_Shahidam313
0000
•••
بی تُـو هواے دلمان ابری
و روزگـارمان پاییزےاست؛ بیا کـه اگـر نیایی، زمستانی سرد در پیش داریم...
العجـلیابقـیةالله🌿
#صفر_عاشقی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_اباصالح_المهدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨الهـی
درهای لطف تو باز است
زیر باران رحمتت
دستمان را به آسمان بلند میکنیم
تا میوههای اجابت بچینیم
و میدانیم دست خالی
برنخواهیم گشت
✨خـدایـا
لحظههایمان را با باران رحمتت
بخیر بگردان
دعا میکنم در این شب زیبا
همه غرق در شادی
و باران اجابت شوید
آن گونه که فقط خدا باشد
و یک چتر عشق و آرامش
شبتـ🌙ـون بخیر و پر از بهترینها🌟
#شب_بخیر
#رفیق_شهید
✨به توکل نام اعظمت✨
"بسم الله الرّحمن الرّحیم"
🌅روز خود را با سلام به چهارده معصــوم علیهم السلام شروع کنیم..🌅
بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّحمنِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺭﺳﻮﻝَ ﺍﻟﻠﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺍﻣﯿﺮَﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ علی اِبن ابی طالب🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏِ ﯾﺎ ﻓﺎﻃﻤﺔُ ﺍﻟﺰﻫﺮﺍﺀ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻤﺠﺘﺒﯽ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﯿن بن ﻋﻠﯽٍ ﺳﯿﺪ ﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ🌹ِ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﺍﻟﺤﺴﯿﻦِ ﺯﯾﻦَ ﺍﻟﻌﺎﺑﺪﯾﻦ🌹َ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍِ ﺍﻟﺒﺎﻗﺮ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺟﻌﻔﺮَ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﻮﺳﯽ ﺑﻦَ ﺟﻌﻔﺮٍﺍﻟﮑﺎﻇﻢُ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﻮﺳَﯽ ﺍﻟﺮﺿَﺎ ﺍﻟﻤُﺮﺗﻀﯽ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭﺑﺮﮐﺎﺗﻪ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻣﺤﻤﺪَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﺠﻮﺍﺩ🌹ُ
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﻋﻠﯽَّ ﺑﻦَ ﻣﺤﻤﺪٍﺍﻟﻬﺎﺩﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺣﺴﻦَ ﺑﻦَ ﻋﻠﯽٍ ﺍﻟﻌﺴﮑﺮﯼ🌹
ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏَ ﯾﺎ ﺑﻘﯿﺔَ ﺍﻟﻠﻪِ، ﯾﺎ ﺻﺎﺣﺐَ ﺍﻟﺰﻣﺎﻥ ﻭ ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠﻪ ﻭ ﺑﺮﮐﺎﺗﻪ
سلام بر تو ای بهتریـ🌺 بندهـ🌹 خــ❤️ــدا
❤️ــمــهــــدی جان منجی عالم بشریت ظهور کن...
#سلام_برادرهاےشهیدم
#سلام_خواهرهایهاےشهیدم
🏳 زیارتنامه "شهــــــداء"
🌺بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمٰن الرَّحیم🌺
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَهُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَهُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
یادشهداباصلوات+وعجلفرجهم
🍂🌧🍂🌧🍂🌧
🔶رفیق شهیدم🔶
#رفیق_شهید
#عاشقانه
#شهید
🕊🥀 رفیق شهیدم
🆔 @Refighe_Shahidam313
-┄┅═✼ 🍂🍃🍂 ✼═┅┄-
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است
پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند
که خدا هست
خدا هست هنوز ...
سلااااااااام
صبحتون بخیروشادی😁
به محفل خودتون خوش اومدین
✌️✌️🍂🍂✌️✌️
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#صبح_بخیر
#رفیق_شهید
#خوش_آمد
✳️ دانشجوی مدافع حرمی که در #روز_دانشجو به #شهادت رسید
💐شهید دانشجو « #احمد_قاسمی_کرانی » در آزمون کارشناسی ارشد رشته مکانیک پذیرفته شده بود که عشق به دفاع از اسلام او را به دانشگاه جهاد کشاند تا اینکه در 16 آذر سال 94 به شهادت رسید.
💠«احمد قاسمی کرانی» اردیبهشت ماه سال 1369 همزمان با میلاد پیامبر اکرم(ص) در یکی از روستاهای توابع شهرستان فارسان متولد شد. پس از پایان دوران کارشناسی و در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه شیراز پذیرفته شد. قرار بود بهمن ماه سال 94 در این دانشگاه مشغول به تحصیل شود که جهاد در سوریه علیه تروریستها او را به دانشگاه جهاد در برابر تکفیریها کشاند.
💐وی پس از معرفی از گردان فتح لشکر عملیاتی هفت ولیعصر (عج) خوزستان به تیپ پانزده تکاوری امام حسن مجتبی(ع) در بهبهان رفت و در سحرگاه 25 آبان ماه سال 1394 به همراه گردان امام حسین ع تیپ تکاور جهت دفاع از حرم آل الله به سوریه اعزام شدند و در 16 آذرماه، روز دانشجو به دست تروریستهای تکفیری در منطقه لاذقیه سوریه به شهادت رسید.🥀
شادی روح شهدا بخصوص شهید عزیز صلوات+وعجل فرجهم
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬کلیپ
💠استاد رائفی پور
📝وظیفه منتظران امام زمان
🔺چقد برای ظهور اماده ای دانشجو؟
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#وظایف_منتظران
#روز_دانشجو
#مهدویت
انا الله و انا الیه راجعون...
📸 دکتر علیاصغر زارعی دار فانی را وداع گفت
🔹 دکتر سردار علیاصغر زارعی نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی دقایقی قبل دار فانی را وداع گفت.
🔹 این جانباز و رزمنده دوران دفاع مقدس، مسئولیتهایی چون فرماندهی ستاد جنگ الکترونیک سپاه پاسداران و جانشینی سازمان پدافند غیرعامل را نیز در کارنامه خود داشت.
🔹 اشکهای دکتر زارعی پس از تصویب بیستدقیقهای برجام در مجلس از خاطرات سیاسی ماندگار سالهای اخیر بود.
پ ن : اول پیگیر شد و تلاش کرد؛ بعد هشدار داد و فریاد زد و در آخر حتّی گریه کرد و اشک ریخت، تا شاید بتواند پیشگیری کند از خسارتهایِ ننگنامه برجام به این ملت و مملکت...
تاریخ ایران از دکتر علیاصغر زارعی، این مرد خدا، به نیکی یاد خواهد کرد؛ شادی ردحش صلوات+وعجل فرجهم
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#برجام
#علی_اصغر_زارعی
#نماینده_انقلابی_تهران
فریادۍ به بلنداے تاریخ
مےرسد روزۍ ڪه بر بام بقیع ؛
پرچم «نَحْنُ عُشْاقْ الحَسْنٌ» زنیم...
اهلایرانهمهخدامحریمحسناند
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#دوشنبه_های_امام_حسنی
#رفیق_شهید
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
فریادۍ به بلنداے تاریخ مےرسد روزۍ ڪه بر بام بقیع ؛ پرچم «نَحْنُ عُشْاقْ الحَسْنٌ» زنیم... اهلایر
...
این حاءوسینونونبهخُـدااسماعظماست
حاجـت همیشه گـشته روا با حَـسن حَـسن
"اَلسَّلامُعَلَيْكَياحَسَنَبْنَعَلِیوَرَحْمَةُ اللّهِوَبَرَكاتُهُ"
💚دوشنبههاےامامحسنی💚
#رفیق_شهید
#امام_حسن
#دوشنبه
به #نماز_اول_وقت
خیلی اهمیت میداد،
یه سجاده توماشین گذاشته بود
وقتایی که پشت 🚗ـفرمون بودو وقت اذانـ🗣 میشد
کنارخیابون پهن میکردند و نمازشون رومیخوندند...
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#شهید_مصطفی_بختی
#التماس_دعای_فرج
التماس دعا برا همه
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
آخر راه زهرایی ها بهشت است... همینـГ ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ #حج
چادری ها...
رضایت خالق را
بر رضایت مخلوق برگزیده اند...
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#حجاب
#چادرانه
#پروفایل
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
فصل که رخت عوض می کند دوباره عاشقتـ❣ می شوم … گیرم زمستان باشد و من آهسته روی
‹انٺَ افضلُ شَـیٔ فے حيآتےْ›
بهترین چیزے کہ در زندگے ام
داشتہ ام ، تویـی
😌❤️😌
عربےطور
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#مذهبیها_عاشقترند
#عاشقانه
#دلبرانه
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یڪروایتعاشقانہ💍 بعد از چند ماه انتظار خواستم خبرِ پدر شدنشو بدم اما وقتے از منطقه اومد فوراً ر
یڪروایتعاشقانہ💍
پسر دایـے ام خلبان ارتش بود
من هم دانش سرا درس مےخواندم
همین کہ عقد کردیم
کلے اصرار کرد
کہ باید مستقل زندگے کنیم
اما پدر و مادرم مےگفتند :
تو هـم مثل پسر خودمونے🥰
پروانہ هـم درس داره
زوده حالا بره زیر بار مسئولیت
و خانہ دارے
این جورے ، هم شما راحتید
هم ما خیالمون راحت تره
سخـت بود
ولی این قدر اصرار کردند
تا بالاخره قبول کرد
بعد هم ، اتاق خودم را کہ
طبقہ بالاے ساختمان بود
مرتب کردیم
و یڪ سال اول زندگے را
توےِ همان اتاق سر کردیم💚
روایتے از همسرِ↓
#شهید_علیرضا_یاسینی
#یک_روایت_عاشقانه
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
همیشه با وضو بود
موقع شهادتش هم با وضو بود
دقایقی قبل از شهادتش وضو گرفت و رو به من گفت:
" ان شاءالله آخریش باشه!!!"
آخریش هم شد....
😔😔😔
#شهید_محمودرضا_بیضایی
پیشاپیش تولدتت مبارک
اماده بشیم واسه نماز💐
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#التماس_دعای_فرج
#نماز_اول_وقت
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🌷مهدی شناسی ۱۲۵🌷 🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷 🌹کارّ🌹 💠لقب «كارّ» به معناي رجوع كنندهي مكرر است
🌷مهدی شناسی ۱۲۶🌷
🔷اسامی امام زمان عج الله فرجه🔷
🌹اباصالح🌹
💠امام زمان عج الله فرجه ،پدر معرفتي هر صالحِ گناه گريزي است. به عبارتي دیگر ارتباط عاطفي و عميق امام زمان شامل حال همگان نميشود.اين سخن بدين معنا نيست كه ساير افراد از نعمت وجود ايشان بيبهرهاند. زيرا بركت امام عصر چون باراني است كه از آسمان فرو ميريزد و هركس طالب باران باشد خود را در معرض آن قرار ميدهد.
💠خيرِ عامِ حضرت چون باران همهي موجودات زميني و آسماني را در بر ميگيرد اما فيض خاص او تنها شامل صالحين عالم است پس از این رو معرفت نسبت به كسي كه به طور خاص پدر صالحين عالم هستند كار هر عامي نيست. بلكه معرفت ايشان امري است كه به تلاش و جستجو نياز دارد. زيرا گفتهاند آن كس را كه طاووس خواهد جور هندوستان باید.
💠آن كس كه دل به معرفت حضرت سپرده است بايد خود را بر سفرهي قرآن و روايت ببيند و اين امر امري سهل الوصول و آسان براي همگان است.
💠شخصي به نام رَيّان از امام رضا(علیه السلام) ميپرسد:«آيا شما صاحب الامر هستيد؟ امام رضا(علیه السلام) پاسخ مي دهند: من با اين بدن ضعيف صاحب الامر نيستم بلكه فرزندم قائم صاحب الامر است.
💠حضرت در ادامه ميگويند: قائم ما در سن پيري ظهور ميكنند اما ظاهرشان جوان است. بدنشان قوي است. اگر دست مباركش را دراز كند بزرگترين درخت را از ريشه جدا ميكند و اگر بين صخرهها صدا بزند صخرهها در هم ميريزد.
💠روايت ادامه دارد اما آنچه در اين روايت توجه را به خود جلب ميكند آن است كه حضرت علي بن موسي الرضا(علیه السلام) با آنكه صاحب الامر زمان خويش بودند خود را در مقابل حضرت حجت ضعيف معرفي ميكنند، وجود مقدس امام رضا(علیه السلام) فرزند خويش را قائم و صاحب الامر معرفي ميكنند و با اين معرفي تواضع و فروتني خويش را در محضر ايشان اعلام ميدارند.
💠دومين نگاه به اين روايت بر ميگردد به گفتهي مرحوم آیة الله الهي طباطبايي كه براي هر يك از ما دو ظهور وجود دارد ظهوري فردي و ظهور اجتماعي.
💠اگر از ديدگاه ظهور فردي اين روايت را بررسي كنيم خواهيم گفت با هر نگاهي كه حضرت به دل تك تك ما داشتهباشند اعتقادات غلطي كه چون درختي محكم در دل ما ريشه داونده است قطع و ريشه كن ميشود.
💠و اگر صداي حضرت را در درون خويش بشنويم كوه منيت ما در هم ميريزد و صداي وجدان ما در اندرونمان به وضوح شنيده ميشود. اگر پيام روايات را دنبال كنيم به يقين نگاه ما به حضور حضرت در زندگيمان تغيير ميكند.
#مهدی_شناسی
#قسمت_126
#مهدویت
برای نفس خودتون نقشه بکشید ؛
وگرنه نفستون براتون نقشه میکشه !
🍁حاجحسینیکتا🍁
|🍂🥀🍂|
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#تلنگر
#تلنگرانه
#رفیق_شهید
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
برای نفس خودتون نقشه بکشید ؛ وگرنه نفستون براتون نقشه میکشه ! 🍁حاجحسینیکتا🍁 |🍂🥀🍂| ❀❀ @Refighe
الہھیمن
ازبیناونھمھگناهےکھکردم؛
کدومومیبخشی؟!💔
🦋اناللھیغفرالذنوبجمیعا🦋
+همشوتوفقطبیا(:
|🍂🥀🍂|
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#خدا
#عاشقانه
#مخاطب_خاص
#حاج_احمد_متوسلیان :
✍روزے میرسد ڪہ اسرائیل چنان بترسدڪہ مبادا از لولہ سلاحمان، بہ جاى گلولہ،
پاسدار بیرون بیاید
●اسرائیل آماده نابودی...
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#رفیق_شهید
#انتقام_سخت