رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
🕊• ࢪایةُالْھٌدے... أَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّی بِطُرُقِ الْأَرْضِ شما که به راه های
#هادےدِلھٰا🕊
خورشید تابان زندگۍام!
با تو هر روز من بہ خیࢪ است...
سلآم عزیزدردانھے حضرت مادر ۜ
.
•
#قهرمان_من
#شهید_ابراهیم_هادی
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
جز حب علی نیست بنای رجبیون
جز نام ولی نیست به نای رجبیون
روزی که خدا ماه رجب را به علی داد
فرمود که فردوس برای رجبیون
هرچهدارمازشاهولایتدارم💚
#امام_علی
#ماه_رجب
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
وَ تو اے بـانو هَميـن را بِدان وبَس⇣ صَدام وجَنگ وميـن وتَركش، هَمه اش بَهانه بود... . ⇦شهید ⇨ف
✅✅✅✅✅
بعضیا میگن :
باحجاب ها و چادری ها از همه بدترن. "😳"
واسه همین منم هیچوقت نمیخوام باحجاب باشم😒
اما...✋
1⃣ اولا :
بد بودن رفتار یا گفتار بعضی افراد با حجاب و چادری، هیچ ارتباطی به حجاب اون ها نداره☝️
این حرف مثل این میمونه که کسی بگه :👇
من از عینک دودی خیلی بدم میاد چون بعضی از اونایی که عینک دودی میزنن از همه خشنترن !! 😳😡😳
هرکی بشنوه میگه : چه ربطی به عینکشون داره خب؟؟ 😟
تو باید از رفتارشون بدت بیاد نه از عینکشون 😐
2⃣ دوما :
فرض کنید یه آقایی خیلی با خانوم خودش خوب رفتار میکنه،
خیلی با خونوادش مهربونه😊 خیلی به خونوادش میرسه 🤗
اما مثلا معتاده😷 🤕
به نظرتون این حرف درسته که ما بگیم چون فلانی که اینقدر با خونوادش خوبه معتاده ، 😏
پس منم دیگه هیچوقت با خونوادم خوب برخورد نمیکنم چون از اعتیاد اون بدم میاد؟!!😒
به نظرتون این حرف درسته؟؟؟؟🤔
معلومه که نه ☺️
ما باید از خوبیای هر کس الگو بگیریم اما بدیاش رو بذاریم واسه خودش😊🌹
از خوش اخلاقی این مرد الگو بگیریم ❤️ اما اعتیادش بمونه برا خودش 🤐🤕
پس یه کم دور از انصافه اگه بگیم چون بعضی از با حجاب ها رفتارهای خوبی ندارن پس من دیگه با حجاب نمیشم😉🤔
چرا که مجازات بی حجابی سر جای خودش و مجازات باحجابای گنهکار هم سر جای خودش
اگه یه وقت یه خطایی از یه خانم با حجاب سر زد انصاف داشته باشیم و اونو به حساب خودش بذاریم نه حجاب و چادرش😊
⚡️ آیا هنوز وقتش نشده یه کمی بیشتر در مورد
🍎 نوع حرف زدنمون
🍎 نوع عمل کردنمون
🍎 و نوع پوششمون
فکر کنیم؟!⚡️
#حجاب
#چادرانه
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
می پرسند: مجردی یا متاهل؟ میگویم : " متعهد "!! چون تجربه نشان داده، نه مجرد بودن نشانه تعلق خاطر
•🤍🌿•
#مجردانه
تمام عاشقانه هایم را کنار گذاشتم
نیستی و همه ی شهر میگویند من بی احساس ترین دختر این حوالی ام :)🎈
#دخترانه
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
عاشقانہ شهدا بندهای پوتینش را که یک هوا گشادتر از پایش بود، با حوصله بست. مهدی را روی دستش نشاند وه
••°🕊
#عاشقانه_شهدایی
با چند تا از خانواده های سپاه توی یک خونه ساکن شده بودیم یه روز که حمید از منطقه اومد
به شوخی گفتم: دلم می خواهد یه بار بیای ببینی اینجا رو زدن ومن کشته شدم .
اونوقت برام بخونی
فاطمه جان شهادتت مبارک
بعد شروع کردم به راه رفتن واین جمله رو تکرار کردم .
دیدم از حمید صدایی نمیاد .
نگاه کردم دیدم گریه میکنه
جا خوردم
گفتم : تو خیلی بی انصافی هر روز میری توی اتش ومنم چشم به راه تو اونوقت طاقت اشک ریختن من رو ندارب ونمیزاری من گریه کنم حالا خودت گریه میکنی ؟
سرش رو بالا اورد وگفت :فاطمه جان به خدا قسم اگه تو نباشی من اصلا از جبهه بر نمیگردم .
#شهید_حمید_باکری
#عاشقانه
#عاشقانه_مذهبی
#مذهبیها_عاشقترند
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴استاد ازغدی: آیا واقعا وقت آن نرسیده مسئولین، مردم حزب الله و متدینین بیدار شده چاره اندیشی کنند؟
♦️امیدوارم مجلس و وزیر ارتباطات هر چه سریعتر اقدامات لازم را جهت تشکیل نیروی ششم سپاه یا همون NSA انقلاب اسلامی جهت مدیریت و کنترل فضای سایبر با قاطعیت انجام دهند.
✍️مجتبی روحیزاده
زینب زینب.mp3
1.49M
🥀نوحه معروف زینب زینب ....
🎙 #سلیم_موذن_زاده
🏴 #وفات_حضرت_زینب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد
▫️از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد
هیبت نام تو یک عمر تکانم دادهست
▫️رسم مردانگیات راه نشانم دادهست
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
▫️کار ما نیست شناسایی نامت زینب
#أم_المصائب🥀
#وفات_حضرت_زینب 🥀
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
بحقزینبکبریسلاماللهعلیها🖤
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#خاطرات_شهید ●روز آخر به من گفت :«زيباترين كاري كه در شهادت من مي تواني بكني، اين است كه مثل حضرت
🛑#سیره_شهدا
🌕شهید مدافعحرم حبیب الله قنبری
♨️دیدهبان لشکر ویژه ۲۵ کربلا
🌻همرزم شهید نقل میکند: شهید قنبری از دیدهبانهای ماهر در سوریه بود و علیرغم اینکه دیدهبانی میکرد، معلم اخلاق برای دیگر رزمندگان بود و آنها را نیز آموزش میداد. بسیار اصول شرعی را رعایت میکرد و تمام گلولههایی را که شلیک میشد، از نزدیک بررسی میکرد که به هدف برخورد کرده باشد؛ چون میگفت هدایتکننده تمام تیرها خداست و کار ما برای رضا خدا بوده و خرج و هزینه گلولهها نیز بالاست و حتما باید گلولهها به هدف اصابت کند.
🌻همیشه میگفت اگر کارهای ما برای رضای خدا نباشد، ارزشی ندارد. او بسیار صبور بود و هر کلامی که از زبانش خارج میشد، برای رضای خدا بود. هر گلولهی او با "الله اکبر" و "یا زینب" با یاد خدا و برای خدا به سمت دشمن فرستاده میشد. همین ویژگیهای اخلاقی، شوخطبعی و نحوه برخوردش بود که رزمندگان تیپ فاطمیون را مجذوب خود کرده بود و آنها ارادت خاصی نسبت به شهید قنبری داشتند.
🎁#بهمناسبت_سالروز_ولادت
🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
💞اللهُمَّصَلِّعَلَىمُحمَّـدٍوآلمُحَمَّد💞
🌸
🌸🌼🌺
🌸🌼🌺🌼🌸
🌸🌼🌺🌼🌸🌺🌼🌸
#شهید_امروز
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
⭕️ پسر #شهید_سعید_سامانلو ماکت پدرش رو دید و دوید تا بغلش کنه اما وقتی دید پدرش نیست نشست و گریه کرد.😞
ما مدیون این پدرهابیم.
فرزند شهید
#روز_پدر
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
گفتم از کوه بگویم قدمم میلرزد ▫️از تو دم میزنم اما قلمم میلرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم دادهست
اصلاسربرایهمیندراختیارمناست
کهیکروزبرایزینبآنرافداکنم🥀
کلنافداکیازینب
#وفات_حضرت_زینب
#حضرت_زینب
از صدام پرسیدند:
چرا بعد از کشتن
شهید سید محمدباقر صدر
خواهرش بنتالهدی را کشتی⁉️
گفت: من اشتباه یزید را تکرار نمیکنم!
‼️💔‼️
#شهید_صدر
#خواهر_شهید_صدر #بنت_الهدی
#رحلت_شهادتگونه_حضرت_زینب
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
#رمان_تا_پروانگی #تا_پروانگی #رمان ¦⇠نویسنده:الهام تیموری #قسمت_شصت_نه #قسمت_هفتاد
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_شصت_نهم
✍ارشیا خیره شد به چشم های کنجکاو ریحانه و پرسید:
_حتی اگه در مورد طاها باشه؟!
هیچ گناهی مرتکب نشده بود، تمام سال های گذشته و حتی از وقتی پای سفره ی عقد با ارشیا نشسته بود، تمام ذهن و قلبش را متعلق به همسرش می دانست و بس! اصلا جایی و دلیلی برای فکر کردن به پسرعمویی که خودش ردش کرده بود نداشت. علاوه بر متاهل بودن متعهد هم بود، با این افکار تبسم کوچکی کرد و پاسخ داد:
_حتی اگه در مورد پسرعمو باشه
_خواستگارت بوده نه؟
به صورت و فک منقبض شده ی ارشیا نگاه کرد، نمی دانست از کجا، اما حالا که بالاخره فهمیده بود باید دلش را آرام می کرد و خیالش را راحت. با خونسردی گفت:
_بله، همه ی دخترا قبل از ازدواج یه تعدادی خواستگار دارن
_بعد از ازدواج چی؟ بهشون فکر می کنن؟
_نمی دونم من جای بقیه نیستم...
_جای خودت جواب بده... لطفا
_نه! من بعد از ازدواج فقط به یه مرد فکر کردم اونم تو بودی. طاها برام با مردای دیگه فرقی نداره...
انگار نفسش را راحت بیرون فرستاد، موهایش را عقب زد و گفت:
_از تو غیر از این توقع نداشتم! تمام سال هایی که باهم زندگی کردیم؛ البته به جز چند ماه اول که هنوز تحت تاثیر رفتار مه لقا و نیکا بودم، به تو اعتماد داشتم و همه جوره خیالم راحت بوده ازت. همون موقع هام که پا پیش گذاشته بودم فریبا گفته بود پسرعموت خاطرخواهت بوده و بهش گفتی نه، می دونستم چرای نه گفتنت رو، ولی می ترسیدم. می ترسیدم ازینکه دلت با من نباشه و به جبر روزگار و بنا به مشکلی که داشتی بهم بله داده باشی و یه روزی از دستت بدم. اما بعدها فهمیدم تو از جنس نیکا نیستی... پاکی، خیلی پاک تر و نجیب تر از اون! انقدری که حالا هم واهمه داری از اینکه چند ثانیه نگاهت به نامحرم گره بخوره و گناه کنی!
باورت میشه هرچی به عقب برمی گردم تنها نقطه ی مثبت زندگیم رو آشنا شدن با تو می بینم؟ تو دید منو نسبت به زن ها عوض کردی. اون بذر کینه و انزجاری که نیکا با کثافت کاری هاش و مه لقا با جاه طلبی و مثلا روشنفکریش توی دلم کاشته بودن از بیخ و بن کندی. بجاش مهر پاشیدی و خوبی...
چه عجیب بود اعترافات ارشیا و این فضای معنوی... توی دلش قند آب می کردند، با محبتی که از ته قلبش می جوشید چشم دوخته بود به ارشیا و از کسی خجالت نمی کشید، نه غریبه بودند و نه تازه عروس و داماد! اصلا کسی حواسش به آن ها نبود... دوست داشت باز هم بشنود.
_همین صبوریت، این ایمانت ریحانه، منو به خیلی جاها رسوند. یکیش پیدا کردن بی بی هست! درست پرتم کردی به دوران بچگی، توی سی و چند سالگی مامان بزرگ دلشکستت رو پیدا کنی و بشی مرهم زخم کهنه ش! دست پدرت رو بگیری و ببری آشتی کنون... شاید اگه نذری های تو نبود، امامزاده رفتنت و داستان مدام به شهدا سر زدنت نبود، همه چیز همونجور یخ و بی سر و ته پیش می رفت.
صدای زنعمو حواسشان را پرت کرد، دوتا کاسه چینی پر از شله زرد گذاشت روی تخت و گفت:
_ببخشید، از خودتون پذیرایی کنید آقا ارشیا. ریحانه جان دارچینم هست اگه دوست داری بریز خودت. نوش جانتون
ارشیا محترمانه تشکر کرد و کاسه را برداشت. باز هم تنها شده بودند.
_برات خبر مهم داشتم، اما گوشیت رو جواب ندادی
خجالت زده سرش را انداخت پایین، ارشیا ادامه داد:
_تا حالا به معجزه اعتقاد نداشتم، نمیگم الان خیلی دارم! اما نظرم در مورد خیلی از مسائل اعتقادی داره برمی گرده. مخصوصا با اتفاق های اخیر... اون از بچه و اینم از...
_از چی؟ مگه چیزی شده؟
_بله
_خب؟
_نیکا و افخم رو گرفتن
_افخمو گرفتن؟! جدی میگی؟ خدای من... خبر به این مهمی رو الان باید بهم بگی؟
_از اونی گلایه کن که پیله دور خودش بسته بود!
_صبر کن ببینم... نیکا چه ربطی به افخم داره؟! انگار اسم اونم آوردی
_بله، چون همدست بودن!
_چی؟!
⇦نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 📕 #داستـــــان #تاپــــروانگی🦋 #قسمت_شصت_نهم ✍ارشیا خیره شد به چشم های کنجکاو ریحا
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📕 #داستـــــان
#تاپــــروانگی🦋
#قسمت_پایانی
✍نزدیک بود از تعجب شاخ دربیاورد، به گوش هایش اعتماد نداشت، دوباره پرسید:
_نیکا با افخم همدست بوده؟!
_متاسفانه بله، انگار راسته که میگن آدم بیشتر از خودی ضربه می خوره. البته واقعیت اینه که من ازین ماجرا خبر داشتم.
_خبر داشتی؟ یعنی چی ارشیا؟
_همون روز که تصادف کردم داشتم می رفتم فرودگاه چون باخبر شده بودم که نیکا چند وقتیه با افخم می پره و دور و ورش می پلکه! حدس زدنش سخت نبود که نیکا می خواسته ضربه ی بدی به من بزنه تا ازم انتقام بگیره...
_باورم نمیشه! یعنی یه آدم می تونه انقدر کینه ای باشه؟
_باورت بشه؛ متاسفانه بله... همه شبیه تو نیستن!
_مگه من چه شکلیم؟
_مهربون و بخشنده
لبخند زد... این حرف ها را شنیدن برایش تازگی داشت، مقداری دارچین روی کاسه اش ریخت و گفت:
_حالا چی میشه ارشیا؟
_چی؟
_قضیه ی کلاهبرداری و پولا و...
_بعد از دستگیریشون تقریبا باید خوشحال باشیم که اوضاع به حالت قبلی برمی گرده خداروشکر.
_خداروشکر
_البته با یه دوز کوچیک تفاوت، یه سری فکرا و ایده های جدید دارم که باید عملی بشه
_خیره ایشالا
_حتما هست... سر فرصت باهات مطرح می کنم و مشورت می کنیم
_با من؟!
_بله، من دیگه اون ارشیای خودخواه و خود رای سابق نیستم ریحانه... شما و بی بی و زری خانم همه چیز رو عوض کردین! حالا حتی فوق العاده خوشحالم که قراره یه موجود جدید وارد زندگیمون بشه، به قول بی بی "یه فرشته ی خوش قدم که هنوز نیومده کلی خبرای خوب برای مامانو باباش آورده!" میشه این معجزه رو دوست نداشت ریحانه؟
به همین زودی حاجت هایش برآورده می شد، پشت سر هم توی دلش خدا را شکر می کرد و بابت همه ی اتفاق های خوب جدید از او ممنون بود. ارشیا ادامه داد:
_دوستش دارم چون شما مادرش هستی، یه خانم نجیب و موقر و مهربون... ببینم، تو حرفی نداری؟ هنوز دلخوری؟
_بودم، دلخور بودم اما الان دیگه نه. من فقط توقع دارم دیگه اون ارشیایی نباشی که از موضع بالا نگاه می کرد و به هیچ بندی وصل نبود. همین!
_قبول دارم بانو... اما این شکستن باعث شد موضع گیری هامم عوض بشه. در ضمن اینم گواه وصل شدن دوبارم به اعتقاداتی که بخاطر تربیت مه لقا گمش کرده بودم.
از جیب کتش چیزی درآورد و جلوی ریحانه گذاشت.
_بلیطه؟!
_بله
_خب؟
_رفت و برگشت به مشهد... فکر کردم برای خوبتر شدن جفتمون بعد از این همه مصیبت لازمه... ریحانه؟ داری گریه می کنی؟!
با کف دست اشک های روی گونه اش را پاک کرد و گفت:
_اشک شوقه آخه انگار همه چیز خوابه
_ولی من تازه از یه خواب بلند بیدار شدم... ببینم حالا موافق مسافرتی اصلا؟ اذیت نمیشی؟
_معلومه که نه! خیلی خوبه ارشیا، خیلی
ارشیا با لحنی شوخ گفت:
_پس پاک کن این اشکا رو، الان عموت در مورد من چه خیالی می کنه آخه خانوم؟!
خندید و دست ارشیا را گرفت:
_ممنونم ازت، هیچی نمی تونست انقدر خوشحالم کنه
_از من تشکر نکن، مشهد رفتن به مغز خودم نرسید، پیشنهاد مامان بزرگ بود.
_عزیزم... پس حالا که این سفر پیشنهاد بی بی بوده خیلی بی معرفتیه که خودش نباشه
_اتفاقا می خواستم بگم... اما گفتم شاید دلت بخواد اولین سفر زیارتیمون رو تنها باشیم
_بی بی انقدر دوست داشتنیه که اگه به من بود حتی پیشنهاد می دادم که پیش خودمون زندگی کنه.
_پس بلیط ها رو سه تاش می کنم
_ممنونم
_من از تو ممنونم ریحانه، حتما توام بلدی اما بی بی میگه وقتی نذری امام حسین رو می خوای بخوری حتما بسم الله الرحمن الرحیم بگو، این شله زرد خوردن داره... بسم الله
شیرینی وصال دوبارشان خاص تر از این هم می شد؟ به همسرش با عشق نگاه و زیر لب و آرام زمزمه کرد:
_من کمی دیر به دنیای تو پیوستمو این
قسمتی هست که من سخت از آن دلگیرم...
ناگهان گوش جانش پر شد از صدای نوحه ی آشنا... بر مشامم می رسد هرلحظه بوی کربلا...
به بلیط ها نگاه کرد و فکر کرد، "منم طلبیده شدم! اونم با کسانی که دوستشون دارم، ایشالا کربلا هم قسمتون بشه"
بالاخره صبوری هایش جواب داده و تمام حاجت هایش یکجا ادا شده بود...
⏪ #پــــایــــان
⇦نویسنده:الهام تیموری
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
یَا مَنْ هُوَ فِی صُنْعِهِ حَکِیمٌ♥️ هرچه بیشتر میدانم، بیشتر میفهمم که چه عظمتی در آفرینش توست. ت
يَا صادق الوعد♥️
الهی جهنم و بهشت تو را در این دنیا دیدهام و به پاداش و جزای آخرت، بدون دیدن ایمان آوردهام.
هرگاه گرهی باز کردم، هرگاه دلی بدست آوردم، مشکلی از زندگیام حل شد.
هرگاه دلی شکستم، آزردم، بلایی نازل شد.
وعده تو حق است و عهد تو راستین.
اما امان از خلقت که نه عهد میفهمد نه به پیمانی وفادار است.
وعده میدهد، اما سرخرمن!
قول میدهد اما فراموشی میگیرد!
حرفش حرف نیست!
چیزی میگوید، دیوار حاشایش تا ثریا میرود!
الهی شکایت کجابریم جز به درگاه تو که وعده کردی زمین، میراث صالحان خواهد شد...😔
#عاشقانه_های_جوشن_کبیر
فراز ٢٠
#جوشن_کبیر
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان
و شادی روح شهدا 🥀
صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰❄️➰✌️❁═┅┄
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
پیغام ماهی ها آخر.m4a
3.67M
کتاب : پیغام ماهی ها 🌹
سرگذشت استاد جنگهای نا متقارن محور مقاومت شهید حاج حسین همدانی 🌹
نویسنده : گلعلی بابایی🌹
قسمت : آخر🌹
آدرس ما👇👇👇ت ل گ رام
@khateratdefae
ایتا👇👇
http://eitaa.com/joinchat/1487863813C4bb957d00e
واتساپ👇👇
https://chat.whatsapp.com/GZeookBrGMTEkraRvVXLXl
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
لیست فایل صوتی پیادهشدهی کتابهای موجود در کانال خاطرات صوتی دفاع مقدس:
1. وقتی مهتاب گم شد
2. رد پابرهنه
3. فقط غلام حسین باش
4 . گلستان یازدهم
5. آب هرگز نمی میرد
6. خداحافظ سالار
7. غواصها بوی نعنا میدهند
8. بچه های ممد گره
9. دیدار در کرانهی زخمی
10. اینک شوکران
11. تکریت در عشق سوخت
12. بیست و یک نود و شش
13. دختر شینا
14. عزیزکرده
15 . سلام بر ابراهیم
16 .نامه ی سرخ ماه
17.هفتاد و دومین غواص
۱۸.دو ماشال
۱۹.مهمان شام
۲۰ .ملازم اول غواص
۲۱ . پیغام ماهی ها
ما را در کانال خاطرات صوتی دفاعمقدس دنبال کنید👇👇👇
@defaemogadas1
هدایت شده از خاطرات صوتی دفاع مقدس
به لطف خداوند متعال و عنایت شهدای گرانقدر ۲۱امین کتاب دفاع مقدس هم به صورت صوتی تقدیم شما شد از صبر و حوصله و حمایت های شما ممنونم ✋
به زودی با کتاب جدید در خدمت شما هستم