رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
بابک شهید مدافع حرم دهه هفتادی، همچون همسن و سالهایش با دغدغههایی مربوط به نسلهای جوان زندگی کرد و به وقت نیاز هم پای اعتقاداتش ایستاد و جانش را فدا کرد. شهید نوری هریس نشان داد برای قضاوت کردن توجه صرف به تیپ و ظاهر اشتباه است و برای خدایی بودن باید به دل آدمها نگاه کرد.
بابک متولد 21 مهر سال 1371 بود و حالا نمایندهای شایسته برای دهه هفتادیها شده است. بابک زبان گویای نسلی شده که شاید به لحاظ ظاهر با نسلهای قبل از خود تفاوت داشته باشد ولی به لحاظ اعتقادی چیزی از نسلهای قبلتر کم ندارد. آنها هم مثل جوانهای دهه 40 و 50 و 60 مرد میدان هستند و به وقت نیاز از چیزی کم نمیگذارند. همانطوری که پیش از بابک، عباس دانشگر، سیدمصطفی موسوی، محسن حججی، محمدرضا دهقان، حسین معزغلامی و محمدامین کریمیان وارد میدان نبرد شدند و در جنگ با تروریستهای تکفیری به شهادت رسیدند. شهید چمران گفته بود: «وقتی شیپور جنگ نواخته میشود، فرق میان مرد و نامرد شناخته میشود!» و چه نیک مردان روزگار ما خود را نشان میدهند. صاف و ساده و بیریا به وقت عمل، میدان را خالی نمیکنند و از هست و نیستشان میگذرند.
ا
الان بابک لقب زیباترین شهید مدافع حرم را گرفته است. او موقعیتهای خوبی در زندگی داشت و به همه این مسائل مادی پشت پا زد. دانشجوی ارشد حقوق در دانشگاه تهران بود و درسش را نیمهکاره رها کرد و به سوریه رفت. زمانی هم که خانواده دختری را برایش در نظر گرفته بودند، میگوید بگذارید براساس برنامه خودم پیش بروم و فعلاً برنامه و مسیر من چیز دیگری است. آن زمان کسی نمیدانست در ذهن بابک چه میگذرد و او چه برنامهای برای زندگیاش دارد. وقتی در 28 آبان خبر شهادتش با آن عکسهای زیبا در فضای مجازی پخش شد، بسیاری فهمیدند در ذهن بابک چه میگذشته...
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
ادام در
👇👇👇
👆👆👆👆
ادامه
زمانی که از اهالی مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت خداحافظی کرد و گفت برای مدتی نیستم و میخواهم به خارج از کشور بروم، بسیاری فکر کردند بابک به آلمان یا یک کشور اروپایی خواهد رفت. اما او همه را شگفتزده کرد و مدتی بعد خبر حضورش در سوریه آمد. شش ماه در سپاه بست مینشیند، هر روز میرود و میآید و اصرار میکند که من را اعزام کنید. تا اینکه بالاخره با اعزامش موافقت میشود. در بیخبری کولهاش را میبندد و در لحظه آخر به پدر و مادرش میگوید مقصدش سوریه است. به مادرش میگوید چند ماه است که تصمیمم را گرفتهام و مادر همه ما آنجا در سوریه است، من بروم سوریه که بیمادر نمیمانم، میروم پیش مادر اصلی مان حضرت زینب (س).
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
👆👆👆👆 ادامه زمانی که از اهالی مسجد باب الحوائج بلوار شهید انصاری رشت خداحافظی کرد و گفت برای مدتی نی
محمد نوری هریس، پدر شهید بابک نوری هریس با بیان اینکه خاطرات کل جبهه خود را نوشتهام، اظهار کرد: بابک به واسطه سوالات زیادی که از جبهه از من میکرد، دفتر خاطراتم را به او دادم تا مطالعه کند.
وی با بیان اینکه من دو آلبوم پر از عکس از رزمندگان دفاع مقدس دارم که اکثریت شهید شدهاند، افزود: بابک در همچنین فضا و خانوادهای رشد داشته است.
پدر شهید نوری با بیان اینکه هر وقت اخباری از سوریه می آمد مشتاقانه اخبارش را دنبال می کرد، گفت: بابک نزدیک شش ماه بود که در سپاه برای رفتن به سوریه ثبت نام کرده بود و بالاخره مجوز رفتنش را اخذ کرد.
وی با بیان اینکه هشت و نیم شب در حال دیدن اخبار بودم که یک ان دیدم بابک بدو بدو آمد رفت اتاق بالا و کوله پشتی اش را برداشت و رفت، تصریح کرد: با پسرخاله اش هماهنگ کرده بود که با ماشین سر کوچه بایستد تا کوله پشتیش را به او دهد ببرد و بابک به خانه برگردد که برگشت.
نوری با بیان اینکه وقتی بابک به خانه آمد به برادرها، پسرها و دخترم زنگ زدم گفتم که گمان می کنم بابک به سوریه می رود شما بیایید، خاطرنشان کرد: بعد اینکه بابک رفت به همه گفتم بروید و بابک را بدرقه کنید چون دیگر بابک بر نمی گردد و آخرین باریست که او را می بینید.
وی اظهار کرد: به همه این حرف را زدم ولی خودم توان اینکه از صندلی بلند شوم و با بابک خداحافظی کند را نداشتم و نه اینکه بابک طاقت این را داشت با من خداحافظی کند و ما فقط با چشمانمان با هم خداحافظی کردیم.
پدر شهید نوری به عنوان یک پدر وقتی خاطراتش یادم میافتد خلا فیزیکی اش حس می شود، افزود: بابک وقتی زخمی شده بود در آمبولانس به همرزمانش گفته بود که به مادرم بگویید فقط یک بار حرف او را گوش نکردم و مرا حلال کند.
#پدر_شهید
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
محمد نوری هریس، پدر شهید بابک نوری هریس با بیان اینکه خاطرات کل جبهه خود را نوشتهام، اظهار کرد: باب
در میان تمام عکسهای شهید نوری هریس آخرین سلفیاش هم حسابی خودنمایی میکند. عکسی که با چهرهای بشاش و شاد و به دور از اضطراب و تشویش گرفته شده و نشان از دل قرص و ایمان محکم شهید دارد. یک روز پس از شهادت بابک در ابوکمال، خبر پیروزی جبهه مقاومت اسلامی و نابودی داعش مخابره میشود. تروریستهای داعشی از همت و برکت خون این جوانان به ورطه نابودی کشیده شدند تا امنیت دوباره به سرزمین کشورهای اسلامی برگردد. بابکهای زیادی شهید شدند تا مبادا به حریم اهلبیت(ع) بیاحترامی شود. شهید بابک نوری هریس در میانه شلوغی و زرق و برق دنیا راهش را از دیگران جدا کرد تا نسلهای بعدی از قهرمانهای زمانه ما بگویند.
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
در میان تمام عکسهای شهید نوری هریس آخرین سلفیاش هم حسابی خودنمایی میکند. عکسی که با چهرهای بشاش
پدر شهید درباره نظر مردم درباره ظاهر پسرش میگوید: «خیلیها از روی این عکسها فکر کردهاند بابک مدل بوده اما نه اینطور نیست اینها همه عکسهای شخصی بابک است و برای دل خودش گرفته بود. من همه آنها را دوست دارم اما بابک یک عکسی دارد با لباس سفید در کنار دریا، که دستهایش را از هم باز کرده؛ وقتی این عکس را میبینم احساس میکنم بابک همین جا دستهایش را به سوی خدا باز کرده و این عکس را خیلی دوست دارم.»
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
پدر شهید درباره نظر مردم درباره ظاهر پسرش میگوید: «خیلیها از روی این عکسها فکر کردهاند بابک مدل
مادر شهید نوری با بیان اینکه فرزندم از کودکی بسیار زرنگ بود و مدرسهاش را به موقع میرفت، اظهار کرد: بابک وقتی کارشناسیاش را گرفت، در مقطع ارشد در تهران قبول شد.
وی با بیان اینکه بابک هنگام ورزش آهنگ زینب زینب را می گذاشت، افزود: همیشه به فرزندم می گفتم تو جوانی یک آهنگ شاد بگذار چرا این نوحه را در موقع ورزش میگذاری، می گفت مامان اینطوری نگو من این آهنگ را دوست دارم.
مادر شهید با بیان اینکه بابک به ظاهرش می رسید اما از باطنش غافل نبود، گفت: مشارکت در مشارکت های اجتماعی و عام المنفعه مانند هلال احمر یکی از فعالیت های بابک است.
وی با بیان اینکه بابک مسجدی، هیئتی، ورزکار، بسیجی و ... بود، تصریح کرد: من و پدرش و کل خانواده بابک را پس از شهادتش شناختیم...
گزارش: مائده فلاحتکار
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
بریدهای از کتاب «بیست و هفت روز و یک لبخند»؛ روایتی از زندگینامه شهید مدافع حرم، بابک نوری هریس (صفحات 165 تا 167)
نویسنده: فاطمه رهبر
انتشارات: خط مقدم
این بارِ اول نیست؛ بابک، اکثر شبها جای بقیه نگهبانی میدهد. علیپور متوجه شده وقتیکه مهرورز نیست و مسئولیت زدن لوح بر عهدهی بابک است، بابک طوری ساعت پست خودش را انتخاب میکند که بقیه زمان بیشتری برای استراحت داشته باشند. بارها هم شاهد بوده وقت نگهبانیِ بچههای دیگر، بابک از خواب بیدار میشود، برایشان خوراکی میبرد و ساعتی کنارشان مینشیند تا تنهایی و سکوت خوفناک شب اذیتشان نکند. دیگر خیلیها، وقت پست دادن، منتظر بابکاند تا برایشان میوه و خوراکی ببرد و دمی همصحبتشان شود.
بابک از توی جیبش دو سیب درمیآورد و یکی را سمت علیپور میگیرد. لبخندی، کُنج لب رضا مینشیند. میپرسد: به چی داری فکر میکنی، حاجی؟
رضا نگاه میچرخاند توی سیاهی. از دور، هرازگاهی صدای تیراندازی میآید. سیب را از دست بابک میگیرد و میگوید: به همهچی و هیچچی.
- رضا، میدونی تو پادگان کسوه که بودیم، خیلی احساس غرور داشتم.
- از چی؟
- از اینکه پادگان ما تو چند کیلومتری اسرائیل بود و اون نمیتونست هیچ غلطی بکنه.
علیپور نگاهش میکند. بابک با هیجان ادامه میدهد: این میدونی یعنی چی رضا؟ یعنی که ما صاحب قدرتایم؛ یعنی به اونها هم ثابت شده با ما نمیتونن دربیفتن. رضا، ما تو چند کیلومتریِ اونها بودیم و هیچ کاری نتونستن بکنن.
هیجان به صدایش اوج میدهد: میدونی علت همهی اینها چیه؟
علیپور در سکوت سر تکان میدهد. در این مدت، بابک هیچوقت اینهمه حرف نزده بود.
بابک در جیب پیراهنش دست میکند. قرآن کوچکی درمیآورد و زیر لب صلوات میفرست و لایش را باز میکند:
- به خاطر وجود و درایت ایشونه. رضا، این آرامش و امنیت، این غروری رو که من امشب ازش حرف میزنم، مدیون بودن این مرد هستیم؛ همهی ما.
علیپور خم میشود روی عکس. تصویر حضرت خامنهای، زیر نور اندک ماه روشن میشود.
- خیلی دوست دارم ارادتم رو به خودش بدونه. میخوام بفهمه یکی از سربازهاش منام و برای خوشحالی و سربلندیِ خودش و کشورش هر کاری میکنم.
رضا میبیند که بابک چطور سریع قطرهاشک گوشهی چشمش را پاک میکند؛ اما خودش را به ندیدن میزند و خیره میشود به چهرهی مردی که سرانگشتان بابک در حال نواختن اوست.
#معرفی_کتاب
جهت تعجیل در فرج آقا#امام_زمان و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️
رفیق شهیدم 🕊
❀❀
@Refighe_Shahidam313
┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄