eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
24.5هزار عکس
10.4هزار ویدیو
327 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین @harfaton1 کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
در یکی از دستنوشته‌هایی که از شهید بیضائی بجا مانده، او از جبهه سوریه تعبیر به «خط مقدم نبرد بین حق و باطل» نموده و با تأکید بر اینکه «این خاکریز نباید فرو بریزد، نباید» نوشته است: «تمام دنیا جمع شده‌اند؛ تمام استکبار، کفار، صهیونیست‌ها، مدعیان اسلام آمریکایی، وهابیون آدمکش بی‌شرف، همه و همه جبهه واحدی تشکیل داده‌اند و هدفشان شکست اسلام حقیقی و عاشورایی، رهبری ایران و هدفشان شکست نهضت زمینه‌سازان ظهور است و بس. و در این فضای فتنه آلود، متأسفانه بسیاری از مسلمین نا آگاه و نیز همراه شده‌اند تا این عَلَم و این نهضت زمینه‌ساز را به بکشانند که اگر این اتفاق بیفتد، سالها و شاید صدها سال دیگر باید خون دل بخورد تا تحقق وعده الهی را نزدیک ببیند.» ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🍃🌺🍃❁══┅┄
#وصیتنامه #وصیت_نامه #دستنوشته #دست_نوشته خدایا نگذار نقاب نفاق و بیطرفی بر چهره‌مان افتد و در این هنگامه جنگ، حسین را تنها گذاریم. اینها از یزید بدترند و جایگاهشان اسفل السافلین است و بس … «ماذا وجدک من فقدک و ماذا فقد من وجدک» چه یافت آن کسی که تو را گم کرد و چه گم کرد آن کس که تو  را یافت.(قسمتی از مناجات امام حسین علیه السلام ) از شما عاشقان شهادت می‌خواهم که راه این شهیدان به خون خفته را ادامه دهید. هیچ‌گاه از پشتیبانی امام سرد نشوید. همیشه سخن ولی فقیه را به گوش جان بشنوید و به کار ببندید . چون هرکس روزی به سوی خدا باز خواهد گشت. همیشه به یاد مرگ باشید تا کبر و غرور و دیگر گناهان شما را فرا نگیرد . نمازهایتان را فراموش نکنید و برای سلامتی امام‌مان همیشه دعا کنید و در انتظار ظهور مهدی (عج) باشید.
مادر جان تو که از همیشه و من بودی حال که وصیت‌نامه مرا می‌خوانی باش که از خدا سربلند بیرون آمده ای و هرگز در نبود من ناراحت نشو؛  زیرا که من در خدای خود می‌خورم و چه چیزی از این بهتر است که به آب برسد و به معشوق . مادر جان می دانم که برای رساندن من به این مرحله از زندگی زحمات بسیار کشیده ای و به همین دلیل تو را به رنج‌های حضرت زینب سلام الله علیها می‌دهم مرا کن و مرا دعای خیر بفرما. در آخر از همه شما و برادران عزیزم و تمام دوستانم تقاضا می‌کنم که مرا حلال کنند و اگر من باعث ناراحتی شده‌ام ،مرا ببخشید. شما را به خون جوشان حسین علیه السلام قسمتان می‌دهم دعا برای امام را فراموش نکنید. ... تو ک اینگونه پاک بودی... جان شرمنده ام 😔😔😔😔
👈رفیق شهید داری؟؟؟ 1⃣ گام اول) انتخاب یک شهید به عنوان رفیق : خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید. نگید که من به یک شهید رو میزنم فقط یکیشون جوابمو بده! ❌ شهداء در انقدر و مظلومند که منتظر یک و با هستند تا خودشون رو نشون بدند. ✅ برید شهدای شهرتان که هم کرده باشید و هم رفیقتان را پیدا کرده باشید. اولین انتخاب شهید و شهیده. ببینید با کدوم شهید ته دلتان خالی میشود؟ میکنید یا به وجد می آیید؟! آفرین این شهید همان رفیق شماست.👏👏👏 2⃣ گام دوم) عهد بستن با شهید: 👀یک جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضا کنید که: ❗با رفیق شهیدم میبندم که پای او تا لحظه شهادت خودم خواهم ماند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردانم.❗ 3⃣ گام سوم) شهید تا میتوانید از رفیق شهیدتان اطلاعات جمع آوری کنید( همسر شهید، و هر چیز دیگه ای که به فکرتان میرسد)🏞 4⃣گام چهارم) اعمال خود به شهید ✳ از همین الآن هر کار خیر و ثوابی که انجام میدهید هدیه به روح رفیقتان کنید مثل :《 های و حتی درس خوندن برای رضایت خدا، و ....》🕋 5⃣گام پنجم) درگیر کردن خود با شهید سریعا همین الآن موبایلتان را عوض کنید و عکس را بگذارید. از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط رفیقتان بررسی میشود! محل کارِتون، کیف جیبی، داشبورد ماشین و یا هرجایی که میتوانید یک عکس یا نشانه از رفیقتان بذارید! صبح ها هم اولین نفر بعد از امام زمان(عج) به رفیقتان صبح به خیر بگویید و شب هم آخرین شب بخیر... 6⃣گام ششم) در حضور رفیق آیا در حضور دوستی معنوی و روحانی به این باصفایی میشه گناه کرد؟؟؟ نگاه هامون، رابطه‌مون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نا محرم، چت کردن با نامحرم، کاهل نمازی، فروشی کم کاری در شغل، در منزل و .... جواب این سوال با خود شما...!⛔❌⛔❌ 7⃣گام هفتم) اولین پاسخ رفیق با افتخار منتظر برخی نشانه ها باشید: دعوت به و و کشور و خیلی چیزای دیگه که شاید حتی فکرشم نکنید....🌷🌹🌸 8⃣گام هشتم و مهمترین گام) حفظ و تقویت رابطه تا شهادت گام های سختی را گذروندید. درسته؟؟؟ مطمئنا با شیرینیی که چشیدید از این مسیر خارج نخواهید شد ان شاءالله🤲 به امید محشور شدن با رفیق شهید و شهدا ✌️✌️❤️❤️❤️✌️✌️ http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
خاطره ای از  دست نوشته های شهید درباره و  روز آزاد سازی ارتفاعات مشرف به خان طومان علی که تو مخابرات کار میکرد تحمل نکرده بود و به قول خودش با و تجهیزاتش فرار کرده بود اومده بود تو روستای حمره روز پر تلاطمی بود ما جلو بودیم به دستور مسلم برگشتم یه تعداد نیرو ببرم تزریق کنم روی تپه ای که روبروی قراصی بود. اون تپه مشرف به خان طومان بود و ما به سختی تونستیم تصرفش کنیم و بمونیم. وقتی برگشتم (به همراه یه ماشین دیگه و یکی دیگه از دوستان) دیدم علی وایساده  سر دوراهی.  تا مارو دید گفت کجا میری داداش؟ گفتم میریم سمت خان طومان گفت میشه منم ببرید؟ گفتم بچه ی کجایی؟گفت من ام.گذاشتنم مهابرات. فهمیدم عملیاته و بچه ها دارن اون جلو عرق میریزن و خون میدن نتونستم بمونم اونجا و فرار کردم اومدم. بهش گفتم مسئولتون اذیتت نکنه. گفت مهم نیست حالا شما منو ببرید یه کمکی بهتون کنم گفتیم پس بشین تو ماشین عقب هم نزدیک ده تا سوری نشستن و رفتیم تو راه تیراندازی زیادی بود رسیدیم نیروها رو از تپه کشوندیم بالا و به علی گفتم نیروها رو از فلان جا بچین تک تک پشت یه موضع مناسب آماده باشن.واقعا با دل و جرأت بود و ترسی نداشت از گوله تیراندازی خیلی زیاد بود. به نحوی که نمیشد تکون بخوریم. تو اون شرایط با فریاد گفتم داداش اسمت چیه؟ گفت علی.گفتم بچه هم داری؟ گفت إره اسمش امیره. گفتم پس ابوامیر صدات میکنیم.خیلی هم خوشحال شد شد و وقت زیر و و دشمن یه نماز با و و نشسته ی مشتی خوندیم هممون تا عصر درگیری ادامه داشت و یکی از بچه هامون بصورت معجزه آسا تیر خورد از پشت سر و از زیر گونه ش اومد بیرون و الانم سالمه.ولی خداروشکر تلفات دیگه ای ندادیم شب که شد هوا خیلی سرد بود. روی اون تپه غیر از یک اتاقک خرابه چیزی نبود برای استراحت. مه همه جارو گرفته بود یه ماشین داشتیم تویوتای تک کابین که جای دونفر بود. سید و من و علی ایرانی بودیم و چهل تا سوری حدودا سید قبلا مجروح شده بود و سرما براش زجراور بود گفتیم نشست تو ماشین به علی گفتم تو هم برو هر دوساعت جابجا میکنیم . هرکاری کردم قبول نکرد. یه بخاری بنزینی جیبی داشت و کیسه خوابم ازم گرفت و رفت زیر ماشین خوابید تا صبح. دیگه دوسه روز دیگه موندیم اونجا و مقاومت کردیم تا خان طومان بطور کامل آزاد شد و وارد خان طومان شدیم. اونجا هم خط تحویلمون دادن و نیرو گذاشتیم و هر شب سرکشی میکردیم با علی چند شب علی رفت توی اتاق دوربین از اونجا آتیش رو هدایت میکرد بعد چند شب اومد گفت إقا من از یجا موندن تنفر دارم نمیرم دیگه تو اتاق دوربین و دوست دارم برم تو خط کار کنم با صحبت حلش کرد خلاصه و دوباره با هم میرفتیم تو خط یه بار بهش گفتم تو هم داغون دنبال شهادتیا گفت نه. من برا شهادت نیومدم.اومدم خدمت کنم تا جایی که میتونم یه بار به خونه زنگ زد گفتم به امیر سلام برسون ابوامیر گفت خیلی دلم براش تنگ شده تازه زبون باز کرده دوسه بار مشت و مالم داد تمام خستگی از تنم رفت بیرون.بچه ی ایثارگر و فدا کاری بود. دم از خستگی نمیزد یه بار بهم گفت فلانی چرا انقد لباسات کثیفه. گفتم کثیف بهتره و اصلا وقت نکردم لباس بشورم به زور لباسامو دراورد انداخت تو لباسشویی دستی و برام شستشون خیلی شرمنده ش شدم اون روز تا یه مدت هم باهم بودیم تا اینکه بچه های اطلاعات شناسایی میگشتن دنبال نیروی جوون ما دوتا رو درخواست دادن که بریم برای کار گشتی شناسایی خوشحال بودیم جفتمون که مسئول لشگر اومد و با رفتن جفتمون مخالفت کرد بار دوم که درخواستمون اومد علی رو موافقت کرد ولی منو نذاشت برم و اون روز جدایی خیلی بد بود. یه شب اومد پیشمون دیدم لباساش تا کمر گلی شده فهمیدم شب قبل رفته بود شناسایی پوتینشم داغون شده بود بهم گفت هروقت رفتی شهر یه پوتین خوب برام بخر پولشو میدم بعد دوروز رفتیم برای نیروها وسیله بگیریم و رفتم مغازه نظامی فروش ئ پوتیناش همه چینی بود و نگرفتم خلاصه مجبور شد از پشتیبانی پوتین بگیره و بپوشه(ناگفته نماند که از قیافه پوتینای پشتیبانی بدش میومد. هم علی و هم من. جفتمونم از تهران پوتین خودمونو برده بودیم) http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
و و شهیده به مادرش چندی قبل از شهادتش، مریم خواهر صدیقه خواب دیده بود: «عده‌ای دور هم نشسته‌اند و همه از بزرگانند. نورانی‌اند، نمی‌دانم چه‌ کسی هستند؛ اما می‌دانم جمع با اهمیتی هستند. من از پشت در دیدم، یکی از بین آن جمع بلند شد و گفتند که آقا امام‌زمان هستند. دست صدیقه را گرفت و انگار از در، از دیوار، رد شدند و به آسمان رفتند.» دوستش هم در خواب دیده بود که صدیقه می‌گوید: «مبادا از جنازه ام عکس بگیرید! راضی نیستم. به جای آن نوشته‌هایم را چاپ کنید.» خود صدیقه رودباری نیز در نامه‌ای به یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت، خبر شهادتش را داده بود: «یک ماه دیگر این نامه به دست تو می‌رسد، آن وقت من دیگر زنده نیستم و پیش خدایی هستم که تو او را انکار می‌کنی. می‌خواهم بگویم وجود دارد؛ اما نه مثل وجودی که من و تو داریم.» هم‌چنین در آخرین تماس تلفنی به خانواده‌اش گفته بود: «هیچ‌گاه این‌قدر به شهادت نزدیک نبوده‌ام.» دستنوشته شهیده به مادرش مامان لباس عريسيمو بذار وقتی كه شهيد شدم وقتی با خونم خودم رو آرايش کردم اونوقت لباس عروسيمو تو خودت تنم كن وقتی توي ⚰ـقبر خوابونديم رو به قبله كن و بدون اينكه دلتنگي كني بگو دخترم خونه نو مبارك . مادر دلم مي خواد همينطور كه وايستادم تو سنگر با ضد انقلاب مي جنگم يك تير بياد بخوره به سينه ام اما من تير رو ببينم بعد خون سينه مو كه فوران مي زنه تو مشتم بگيرم و بپاشم هوا و فرياد بزنم خدايا قبول كن .مادر يادته اولين برفي كه بعد از انقلاب اومد يه شعر گفتم اومدم برات خوندم گريه كردي و گفتي اين حرفها را جلوي من نزن . اي برف اي برف آهسته تر فرو نشين اين خون شهيدان است  وقتي صورت قشنگ تو سرخ مي شود  نمي دانم از شرم است يا فرياد چقدر زيبا و دل انگيز مي باري ديگر سفيد نمي بينمت ببار  به رنگ لاله ها ببار به رنگ خون ما. امشب در دلم غوغايي به پاست  غوغاي دل كندن و رفتن  رفتن از خانه گسستن  از خانه و از لذت آن جمع بريدن مي روم به خطه عاشوراي ايران مي پيوندم.) @Refighe_Shahidam313
《شهید مدافع حرم نوید صفری》 ✳️در ادامه دست نوشته‌ی زیبای دیگری از این شهید بزرگوار که بسیار عبرت‌آموز است را مشاهده می‌کنید. «دوست دارم در منتهای بی‌کسی باشم. در منتهای گمنامی♡ دوست دارم بدنم زیر آفتاب سه شبانه‌روز بماند.😭 دوست دارم بدنم از زخم‌های جای پای دشمنان خدا و دین پر باشد و دوست دارم سرم را از پشت سر ببرند، همه این ها را دوست دارم زیرا نمی‌خواهم فردای قیامت که حضرت زهرا(س) برای شفاعت امت پدرش ظهور می‌کنند من با این جسم کم ارزش خود سالم حاضر باشم. ‼️ {قابل توجه که تمامی آنها برایشان رخ میدهد♥️😭} دوست دارم وقتی نامه عمل من باز شد و سراسر گناه بود حضرت اشاره‌ای و نگاهی به بدن من کنند و بگویند به حسینم او را بخشیدم. ان‌شاءالله خدا ما را فردای قیامت شرمنده حضرت ام‌ابیها(س) قرار ندهد. به ما رحم کن ای ارحم الراحمین! و ای ستارالعیوب! و ای غفار الذنوب!» 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ تولد
شہید بہرام مہرداد: از طرف من به جوانان بگویید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته شده است. Martyr Bahram Mordad: On my behalf, tell the youth that the eyes of the martyrs and their blood have been fixed on you. 📚موضوع مرتبط: 📅مناسبت مرتبط: تاریخ شهادت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شهید صدرزاده در يادداشتى به دوستان بسیجی خود مى‌نويسد: چه مى‌شود روزی سوریه امن و امان شود و کاروان راهيان نور مثل شلمچه و فکه به سمت حلب و دمشق راه بیفتد ... فکرش را بکن! راه مى‌روى و راوی مى‌گويد: اینجا قتلگاه است، یا اینجا را که مى‌بينى همان جایی است که را دوره کردند و شروع کردند از پایش زدند تا ... شهید شد. یا مثلاً اینجا همان جایی است که، نماز جماعت مى‌خواند. بالای همین صخره نیروها را رصد مى‌كرد و کمین خورد. را که مى‌شناسيد؟ همین جا با لهجه آذری برای بچه‌ها مداحی مى‌كرد. یا ؛ آخرین لحظات زندگى‌اش را اینجا در خون خودش غلتیده بود. یا ؛ اینجا عباس‌وار پر کشید. خدا بیامرزد را ... همینجا سرش بالای نیزه رفت. ، در این دشت با یارانش پر کشید ... عجب حال و هوایی مى‌شود کاروان مدافعین حرم ... عجب حال و هوایی ... 🌷 شهید مصطفی صدرزاده 🌷 شهادت: ۱۳۹۴/۸/۱ ،سوریه جهت تعجیل در فرج و شادی روح شهدا 🥀 صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
آدمی خلیفة الله است . خداوند خود هم جمیل است و هم جمال  وقتی خالق خود زیبا باشد، مخلوق هم زیبا است و دوستدار زیبایی . تا آن جا زیبایی را دوست دارد که همه زیبایی خداوند را مسالت می کند . زیبایی زیبا است اگر چه ساده و بی آلایش باشد; و اگر چه تنها با مشتی آب و نگاه در آینه و لباس تمیز و آراسته پدید آید . در هر صورت، ما باید خود را به زیبای مطلق و یگانه برسانیم نه چیز دیگر .  شهید سید مصطفی موسوی در اوج سادگی ، با بهترین لباس و بهترین آراستگی ، در بین دیگران ، حاضر می شد . شیشه عطری و لباسی که تا چند سال می پوشید و کفش هایی همیشه تمیز و موهایی همیشه شونه کشیده .  ساده و بی آلایش و قشنگ.  همرزم مصطفی می گفت ، هر بار جابجا می شدیم و سنگر ها و موضع مون ، تغییر می کرد ، چیزی که مصطفی هیچ وقت جا نمی زاشت ، یک بطری آب بود و برس سر ، برای مرتب کردن موهاش . میگفت بلا استثنا همیشه یک بطری آب همراهش بود که موهاش رو مرتب کنه .  می گفت ، مرتب ترین و خوش پوش ترین بود همیشه بین مون .  می گفت ما هفته ای یک بار لباس هامون رو می شستیم . مصطفی هفته ای بین دو الی سه بار .  مصطفی زیبا زندگی کرد ، زیبا از حرم بی بی زینب (س) دفاع کرد و زیبا هم شهید شد ... و نامش هم زیبا ماندگار شد .  برای هر کدوم از ما انسان ها ، هر چیزی به چشم مون ممکنه زیبا جلوه کنه ، شهادت ، دفاع از حرم ، زندگی ، امور دنیوی وووو  برای ما خلق الله ، همه چیز زیبا است، چون خالقش زیبا است;  صبر یک زن که در یک روز ناله های سوزناک مادر را می شنود و روز دیگر پدر را غرق در خون می بیند و برادر را سر بریده و خونین جگر می یابد، زیبا است; پس زینب زهرا (س) زیبا است . سکوت یک مرد غیور و شجاع به خاطر مصلحت اسلام زیبا است; پس علی (ع) زیبا است . زیبایی را در نگاه های پاک جوان بیابیم، زیبایی را در ایثار و عطا کردن ترسیم کنیم، زیبایی را در شهامت و از خود گذشتگی تفسیر کنیم،  زیبایی را در غیرت و همت انسان ها بدانیم . زیبایی شاید در خنداندن دخترکی یتیم باشد . زیبایی شاید عطوفت و مهربانی بر دل شکسته ای باشد، زیبایی شاید ترحم به ضعیف ستم کشیده ای باشد،  زیبایی شاید پاک کردن اشک بیچاره ای باشد، زیبایی شاید کمک به فقیری باشد و این روزها هم  زیبایی ، می تونه رسیدگی به امورات خانواده های شهدا باشه ... آنچه در زیبایی قطعی است ، این است که شما زیبایید فقط زیبایی را به زیبایی معنا کنید . شرح تصویر :  دست نوشته شهید سید مصطفی موسوی در مورد تقویت مو و آراستگی   دههه فتادی لشگر فاطمیون افغانستانی مهاجر افغانی مادر شهید شهید سید مصطفی موسوی جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم✌️ رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅═❁✌️➰🥀➰✌️❁═┅┄
🌹دستنوشته شهید عزیز🥀 🕊علی کبودوندی🕊 اَلْلَّٰھُمـَّـ ؏َـجِّڸْ لِوَلیِّٖــღــڪَ اَلْفَــــࢪَج جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 •❁꧁-•°🌸°•-꧂❁•