eitaa logo
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
4.6هزار دنبال‌کننده
20.6هزار عکس
8.1هزار ویدیو
301 فایل
دلبسته‌دنیا‌که‌عاشق‌شهادت‌نمی‌شود🌷 رفیق‌شهیدمْ‌دورهمی‌خودمونیه✌️ خوش‌اومدی‌رفیق🤝 تأسیس¹⁰/⁰³/¹³⁹⁸ برام بفرست،حرف،عکس،فیلمی،صدا 👇 https://eitaayar.ir/anonymous/vF1G.Bs4pT جوابتو👇ببین https://eitaa.com/harfhamon کپی‌آزاد✅براظهورصلوات‌📿هدیه‌کردی‌چه‌بهتر
مشاهده در ایتا
دانلود
رفیق شهیدمෆ࿐•°|ོ
معرفی شهید ✋✋نیت کنید که مهمان امشب ما حاجت میــده ان شاءالله😊 یا_زهرا_سلام_الله_علیها 🌷 میزبان امش
نام بلند مهدی زین الدین در سال 1338 در انبوه زمینیان درخشید و هستی آسمانی اش در خاک تجلی یافت. او در خانواده ای مذهبی و متدین متولد شد. با ورود به مدرسه و آغاز زندگی تازه, مهدی اوقات فراغتش را در کتاب فروشی پدر می گذراند. در مسیر مبارزات سیاسی علیه رژیم پهلوی به دلیل نپذیرفتن شرکت اجباری در حزب رستاخیز از مدرسه اخراج شده بود, با تغییر رشته و علی رغم تنگنا و فشار سیاسی تحصیل را ادامه داد و رتبه چهارم را در میان پذیرفته شدگان دانشگاه شیراز بدست آورد. اما با تبعید پدر به سقز  از ادامه تحصیل منصرف شد و به شکل جدی تری فعالیتهای مبارزاتی را پی گرفت.با به ثمر رسیدن تلاشهای جمعی وپیروزی انقلاب , مهدی  ابتدا به جهاد سازندگی و سپس با تشکیل سپاه پاسداران به این نهاد پیوست و پس از مدتی به عنوان مسئول اطلاعات و عملیات سپاه پاسداران قم , فعالیتهای دوران حضورش , مسئولیت شناسایی یگانهای رزمی, مسئولیت اطلاعات وعملیات قرارگاه نصر, خود را ادامه داد. او در طول فرماندهی تیپ علی بن ابیطالب(ع), فرماندهی لشگر خط شکن 17 علی بن ابیطالب (ع) را بر عهده گرفت .  سردار سرلشگر مهدی زین الدین در آبان ماه سال 1363 در حالی که به همراه برادرش مجید(مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشگر علی بن ابیطالب) برای شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت در حال حرکت بود, پس از سالهای طولانی انتظار, کلید باغ شهادت را یافت و مشتاقانه به سرزمین های ملکوتی پا گشود. یادش گرامی و راهش پر رهروباد. (منبع:کتاب افلاکی خاکی)  جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات
یه روز عصر که پشت موتور نشسته بود و میروند، رسید به چراغ قرمز... ترمز زد و ایستاد... یه نگاه به دور و برش کرد و موتور رو زد رو جک و رفت بالای موتور و فریاد زد: الله اکبر و الله اکــــبر… نه وقت اذان ظهر بود نه اذان مغرب! اشهد ان لا اله الا الله… هرکی آقا مجید رو نمیشناخت غش غش میخندید و متلک مینداخت و هرکیم میشناخت مات و مبهوت نگاهش میکرد که این مجید چش شُدِه ؟! قاطی کرده چرا ؟! خلاصه چراغ سبز شد و ماشینا راه افتادن و رفتن و آشناها اومدن سراغ مجید که آقااا مجید؟ چطور شد یهو؟ حالتون خوب بود که! مجید یه نگاهی به رفقاش انداخت و گفت: “مگه متوجه نشدید؟ پشت چراغ قرمز یه ماشین عروس بود که عروس توش بی حجاب نشسته بود و آدمای دورش نگاهش میکردن. من دیدم تو روز روشن جلو چشم امام زمان داره گناه میشه. به خودم گفتم چکار کنم که اینا حواسشون از اون خانوم پرت شه . دیدم این بهترین کاره !” ‎‌‌‌‌‌ جهت تعجیل در فرج آقا و شادے ارواح مطهر شـهدا صلوات +وعجل فرجهم📿 رفیق شهیدم 🕊 ❀❀ @Refighe_Shahidam313 ┄┅══❁🦋❁══┅┄