#وصیت_های_سحرگاهان
#خانم_منتظری
با #نقل #خاطرات آن شب میگوید:
«محمد گفت که من دیگر از #جبهه برنمیگردم
و این #آخرین_دیدار ماست.
به #احتمال زیاد #جنازه من برنمیگردد
و ممکن است اگر برگشت، سر نداشته باشم.
فقط #دعا کن که از #امام_حسین علیهالسلام جلو نیفتم.
اگر #شهید شدم و راضی بودی،
آن کفنی را که از #مکه برای خودت آوردهای
و با آب #زمزم شستوشویش دادهای،
به تنم بپوشان و #شال_سبزی را که از #سوریه آوردهای به گردنم بیاویز.
#گریه نکن
و اگر گریه کردی جلوی چشم دیگران نباشد.
در تنهایی هر چه خواستی گریه کن.»
قرص و محکم، تمام حرفهایش را شنیدم. #صبح شده بود. #نماز خواندیم و رفتیم دنبال کار و بارمان.»
#وصیت
#وصیتنامه
#وصیت_نامه
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#زندگینامه
#زندگی_نامه
#شهید_حسین_محرابی
#متولد #شهریورماه سال 56 و از #رزمندگان #مدافع_حرمی است که از طریق #لشکر_فاطمیون و #همزمان با #سالروز #تولدش برای #دفاع از #حرم_حضرت_زینب (س) به #سوریه رفت.
وی در اولین اعزامش به سوریه پس از 75 روز در دهم #آذرماه سال 1395 در آخرین روزهای #ماه_صفر و در ایام #شهادت_امام_رضا (ع) در #منطقه #حلب به شهادت رسید.
از وی دو فرزند به نام های #زینب و #محمد_مهیار به #یادگار مانده است.
در سالروز شهادت این شهید بخشی از #خاطرات وی از زبان همسر و همرزمانش را در ادامه می خوانیم.
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره
#خاطرات
حاجتم را از امام رضا (ع) گرفت
#دوست_شهید:
کارهای اعزامش جور نمی شد،
احساس من این بود که همه یک جوری دست به سرش می کنند از این موضوع خیلی ناراحت بود،
یکبار گفت:
دیگر به هیچ کس برای رفتن به #سوریه رو نمی زنم.
آن روز وقتی به #حرم_حضرت_رضا (ع) وارد شدیم
حال عجیبی داشت.
چشم هایش برق خاصی داشت.
وارد #صحن که شدیم رو به #حرم #سلام داد،
تا #پنجره_فولاد #گریه کنان با حالت تند راه می رفت،
خودش را چسباند به پنجره فولاد،
از قسمت خانم ها می دیدمش که زار می زد و می گفت:
ببین آقا دیگه #سرگردون شدم،
برای #دفاع از حرم #آواره ی شهرها شدم،
#رسوا شدم،
تو #مزار_شهدا انگشت نما شدم.
طاقت نیاوردم رفتم داخل حرم،
دلم خیلی برایش سوخت، یک #زیارت_نامه از طرف خودم برایش خواندم.
آمدم داخل صحن دیدم کمی آرام شده است.
نشسته بود رو به روی پنجره فولاد،
نزدیکش شدم بهم #لبخند زد، #تعجب کردم،
گفت:
حاجتم را گرفتم تا ماه دیگر #اعزام می شوم،
شک نکن.
محکم شده بود.
گفت:
امام رضا (ع) پارتی ام شد.
درست ماه بعد اعزام شد همانطور که امام رضا (ع) بهش گفته بود.
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره
#خاطرات
#محبت #پدر_فرزندی
یک روز جمعمان ،جمع بود وهر کس سخنی می گفت وتعریفها به سمت #ایران و#خانواده #والدین کشیده شد
هرکس مطلبی و#نکته ای گفت،تا رسید به محمد حسین،
محمد حسین مکثی کرد وبه صورت سئوال وجواب از جمع ما که همگی چشم به دهان اودوخته بودیم پرسید،؟
بچه ها شما کدامتان تا بحال دست وپای پدر ومادرتان را بوسیده اید؟
جمع ما عده ای جوابشان سکوت و عده ای مثبت بود.
با افتخار فرمودند من دست وپای والدینم را بوسیده ام،
ونگاهی با آه وحسرتی که از #عمق وجودش در می آمد،رو کرد به جمع وگفت
:«بچه ها تا وقتی پدر ومادرتان زنده و در قید #حیات هستند قدرشان را بدانید،
من پدرم را از دست دادم ای کاش زنده بود پاهایش را بوسه باران می کردم.»
محمد گرچه محبت اهل بیت را به همه چیز ارجعیت می داد ولی به هر مسئله ای در جای خودش عمل می کرد.
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
👈رفیق شهید داری؟؟؟
1⃣ گام اول) انتخاب یک شهید به عنوان رفیق :
خیلی مهمه فقط یک شهید انتخاب کنید.
نگید که من به یک #گردان شهید رو میزنم فقط یکیشون جوابمو بده! ❌
شهداء در #آخر_الزمان انقدر #غریب و مظلومند
که منتظر یک #نیّت #پاک و با #صفا هستند
تا خودشون رو نشون بدند.
✅ برید #گلستان شهدای شهرتان
که هم #زیارت کرده باشید
و هم رفیقتان را پیدا کرده باشید.
اولین #ملاک انتخاب شهید #قیافه و #صورت شهیده.
ببینید با #لبخند کدوم شهید ته دلتان خالی میشود؟
#ذوق میکنید یا به وجد می آیید؟!
آفرین این شهید همان رفیق شماست.👏👏👏
2⃣ گام دوم) عهد بستن با شهید:
👀یک جا که جلو چشمتون باشه بنویسید و امضا کنید که:
❗با رفیق شهیدم #عهد میبندم که پای #رفاقت او تا لحظه شهادت خودم خواهم ماند و از تذکرات دوستانه او به هیچ وجه رو بر نمی گردانم.❗
3⃣ گام سوم) #شناخت شهید
تا میتوانید از رفیق شهیدتان اطلاعات جمع آوری کنید( #عکس #متن #صوت #کلیپ #دستنوشته #وصیتنامه #خاطرات_همرزمان #خاطرات همسر شهید، #پوستر و هر چیز دیگه ای که به فکرتان میرسد)🏞
4⃣گام چهارم) #هدیه_ثواب اعمال خود به #روح شهید
✳ از همین الآن هر کار خیر و ثوابی که انجام میدهید هدیه به روح رفیقتان کنید مثل :《#نماز های #واجب و #مستحبی #ادعیه #زیارات #صدقه حتی درس خوندن برای رضایت خدا، #روزه #خمس #زکات و ....》🕋
5⃣گام پنجم) درگیر کردن خود با شهید
سریعا همین الآن
#عکس #پس_زمینه #گوشی موبایلتان را عوض کنید و عکس #رفیق_شهیدتان را بگذارید.
از امروز همه پیامک ها و تماس هاتون توسط رفیقتان بررسی میشود!
محل کارِتون، کیف جیبی، داشبورد ماشین و یا هرجایی که میتوانید یک عکس یا نشانه از رفیقتان بذارید! صبح ها هم اولین نفر بعد از امام زمان(عج) به رفیقتان صبح به خیر بگویید
و شب هم آخرین شب بخیر...
6⃣گام ششم) #عدم_گناه در حضور رفیق
آیا در حضور دوستی معنوی و روحانی به این باصفایی میشه گناه کرد؟؟؟
نگاه هامون، رابطهمون با همکلاسی های نامحرم و اساتید نا محرم، چت کردن با نامحرم، #غیبت #دروغ کاهل نمازی، #کم فروشی کم کاری در شغل، #بداخلاقی در منزل و ....
جواب این سوال با خود شما...!⛔❌⛔❌
7⃣گام هفتم) اولین پاسخ رفیق
با افتخار منتظر برخی نشانه ها باشید: دعوت به #قبور_شهدا و #راهیان_نور #جنوب و #غرب کشور و خیلی چیزای دیگه که شاید حتی فکرشم نکنید....🌷🌹🌸
8⃣گام هشتم و مهمترین گام) حفظ و تقویت رابطه تا شهادت
گام های سختی را گذروندید. درسته؟؟؟
مطمئنا با شیرینیی که چشیدید از این مسیر خارج نخواهید شد ان شاءالله🤲
به امید محشور شدن با رفیق شهید و شهدا
✌️✌️❤️❤️❤️✌️✌️
#رفیق_شهید
#قهرمان
#دفاع_مقدس
#مدافع_حرم
#شهیدانه
#شهادت
#شهدا
#عاشق
#عاشقانه
#خدا
#کپی_مطالب_با_ذکر_صلوات_هدیه_نثار_شهدا_آزاد
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
#خاطره #خاطرات
بنده یه روز از مدرسه بر می گشتم خونمون...
خونه ی ما تو کوچه ای بود که به بن بست می خورد و این کوچه ظهرها خیلی خلوت بود.
یه روز که از مدرسه بر می گشتم پسری مزاحمم شد ولی من دختری نبودم که حتی نگاهش کنم دنبالم می اومد
تپش قلب گرفته بودم یهو جلوم وایساد خیلی ترسیده بودم کسی هم نبود با گریه گفتم تو رو خدا برو ولی نیت بدی داشت می خواست دستم را بگیره من هم چنان داشتم می رفتم یه دفعه نمی دونم خدا آقا سید میلاد رو از کجا رسوند آقا سید از در یه خونه ای بیرون اومد و این صحنه را دید و سریع اومد طرف اون پسر ، گفت برای چی مزاحمش می شی مگه خودت خواهر نداری به من گفت خواهرم شما بفرمایید ...
من رفتم خونمون ولی از پشت در نگاه می کردم
فکر کردم الان آقا سید اون پسر رو کتک می زنه
دیدم داره با اون پسر صحبت می کنه و اون پسر هم سرش را پایین انداخت و رفت چند روز بعد همون پسر رو تو خیابان دیدم و ازش فرار می کردم ولی نمی دونم آقا سید با اون پسر چیکار کرده بود که اونقدر سنگین و سر پایین شده بود
انگار اصلا اون نبود ...
من آقا سید را بعد از شهادتش شناختم و خیلی اشک ریختم
خدایا کمک کن غیرت مردانمان همچون آقا سید میلاد باشد.
ارسالی: همشهری شهید
✅💠🥀🌷🥀💠✅
@Refighe_Shahidam313
✅💠🥀🌷🥀💠✅
#خاطره #خاطرات
شهدا، رفقای با معرفت!
مسئولان اردوگاه چند ساعت پیش از پخش غذا آمار زائرین را میدادند تا فرصتی برای پخت غذا داشته باشیم. یک بار نزدیک ظهر بود که یک اتوبوس به آمارمان اضافه شد. نمیدانستیم باید چه کار کنیم؟ غذا کم بود. سید بدون هیچ استرسی یک پارچه سبز پرچم سیدالشهدا (ع) را روی دیگ کشید و به بچههای خادم گفت، «بچهها بیایید دور دیگ غذا جمع بشوید و هرکدام برای یک شهید نیت کنید.» سپس ذکر صلوات گرفت و یک توسل کوچک نیز به حضرت زهرا (س) پیدا کرد. پرچم را از روی دیگ برداشت و یاعلی گفت و مشغول تقسیم غذای زائرین شدیم. برای ما خیلی عجیب بود، نه تنها غذا کم نیامد، مقداری هم غذا باقی مانده بود. همه حسابی غذا خوردند؟!
سید خیلی خوشحال بود. آنجا بود که فهمیدیم، چقدر سید با شهدا رفیق است و شهدا نیز حسابی هوایمان را دارند.
✅💠🥀🌷🥀💠✅
@Refighe_Shahidam313
✅💠🥀🌷🥀💠✅
#خاطره #خاطرات
به او گفتم، «سید وصیتی نداری، نمازی، روزهای؟» گفت:
«من حتی یک روز نماز و روزه قضا ندارم.
خیالم راحت است، مادرم ما را از کودکی اهل نماز و روزه تربیت کرد.»
یک بار حرف بسیار عجیبی زد که هنوز هم باورش برای ما مشکل است.
سید گفت، «محمدرضا من ۱۵ سال است که نماز صبحم قضا نشده است!»
در ذهنم حساب کردم، سید ۲۹ سالش بود.
یعنی هیچ نماز قضایی نداشت؟! برایم عجیب بود. این حرف عجیب سید در مورد نمازصبح، بارها من را به فکر فرو برد.
ما هرشب ساعتها برای تماشای فیلم، سریال، فوتبال و ... مقابل تلویزیون مینشینیم، حتی گاهی تا دیروقت در هیئتها میمانیم بیآنکه به قضا شدن نماز صبح خودمان توجه داشته باشیم، بعد ادعای پیروی از راه و رسم شهدا هم داریم!
#نماز #روزه
✅💠〰🥀🌷🥀〰💠✅
@Refighe_Shahidam313
✅💠〰🥀🌷🥀〰💠✅
#خاطرات
#شهید_عباس_بابایی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#وقت_را_تلف_نکنید
در منزل جلسه تلاوت قرآن و ذکر احکام ویژه خواهران داشتیم.
عباس به منزل ما آمد، گفتم:به موقع آمدی بیا یک کاسه آش بخور.
وقتی هیاهوی خانم ها را شنید، قرآن کوچکی که همیشه همراهش بود را درآورد و آیه ای را نشانم داد و گفت:
این آیه را برایشان بخوان و معنی کن تا وقتی از اینجا خارج میشوند چیزی از قرآن یاد گرفته باشند و با حرف زدن های بیخود وقت خود را بیهوده تلف نکرده باشند.
شادی روح شهدا و سيدالشهداء #صلوات+وعجل فرجهم 🌷
http://eitaa.com/joinchat/3755868179C7a5148bdd4
دختری کنار شط: زندگینامه امدادگر شهیده مریم فرهانیان
15
مصاحبه گر : عبدالرضا سالمی نژاد
ناشر کتاب : فاتحان
تعداد صفحات : 312
تولد 24دی 1342
📚 #معرفی_کتاب
#دختری_کنار_شط
#زندگینامه و #خاطرات #شهیده_مریم_فرهانیان
#مناسبت
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@Refighe_Shahidam313 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🖌خاطره ای از شهید باقری؛
🔹 اصرار داشت. كه پيام راديويي بفرستيم.اعلاميه بريزيم توي عراقي ها اثر داشت. هر روز توي كرخه كور كلي عراقي تسليم مي شد.
منبع : امتدادی ها
📚موضوع مرتبط:
#شهید_حسن_باقری
#شهید_دفاع_مقدس
#خاطرات
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ تولد
#12_25
#jihad
#martyr