eitaa logo
✨رسانه‌ خدا
229 دنبال‌کننده
1.8هزار عکس
2.2هزار ویدیو
17 فایل
سلااام.... هر روز در پرتو آیه های درخشان قرآن، ✨رسانه خدا✨ از تاریکی به نور، همسفر باشیم... ،آرامش گیریم ... ،عشق بورزیم..، بیاندیشیم... و زندگی کنیم..، آنگونه که پسند اوست.. کپی. انتشاربا لینک.بی لینک اجرکم عندالله 🤲💖🌺🍃💖🌺🍃💖🌺 @yar_mehraban_1
مشاهده در ایتا
دانلود
✨رسانه‌ خدا
به نام خدا 📚قصه امشب‌ شاید اگر این داستان را سالها پیش خوانده بودم، مسیر زندگیم خیلی متفاوت از حال
به نام خدا 📚قصه امشب ▫️آن ها همین هفته ها راهی می شدند‌، و او می ماند، تصمیم گرفته بود که بماند. دوستان و بزرگان شهر، اشتیاق داشتند برای این سفر و روزها بود که بین همه حرف رفتن بود و سفری که هر تدارکش لذت بخش بود و او داشت خودش را از این لذت محروم می کرد. ناامید شده بود یا خسته؟ می دانست و نمی دانست. بارها رفته بود و دست خالی برگشته بود. یاد بارها رفتنش و در به در ماندنش، حالش را دگرگون کرد. دیگر نتوانست سر پا بایستد، زانوانش خم شد و تکیه به دیوار نشست. سفر های گذشته اش را مرور کرد، سفر این راه را پیموده بود و با او پیمان بسته بود. ➖شور اول یادش نمی آید که کجا و کی عاشق شد؛ شاید سر کلاس درس عمو و پدرش، شاید در خلوت و درس و دل شبانه اش، شاید در خط به خط کتابش....! هر کس به قصدی راهی سفر شده بود. اما برای علی همه چیز یک بهت بود و یک وضوح. مثلِ همه به همان شهر می رفت، به قصد طواف. إحرام برداشته بود و می دانست که مُحْرِم هم می شود. اما راستش را خودش هم می دانست که به خیال دیگری می رود. کلام امام صادق(ع) اشک می نشاند بر چشمانش : «امام در روزهای حج حاضر می شود، مردم را می بیند، مردم او را نمی بینند، امامی را که از دست داده اند نمی بینند.» زیر لب زمزمه کرد.... ✍ادامه فرداشب..... باهم باشیم 😍🙏 @Resan_110_khoda 🍉قاچ 2از داستان شیدایی علی بن مهزیار اهوازی. برگفته از کتاب سفر بیستم. نرگس شکوریان فرد.ص11تا 16