#میلادحضرتزهراسلاماللهعلیها
#مولودیمجازی 🎈🎉
#روایت_عشق 🎀
يا فَاطِمَةُ! أَبْشِرِي فَلَكِ عِنْدَ اَللَّهِ مَقَامٌ مَحْمُودٌ تَشْفَعِينَ فِيهِ لِمُحِبِّيكِ وَ شِيعَتِكِ فَتُشَفَّعِين
َ
ای فاطمه! بشارت باد که در پیشگاه خداوند جایگاه شایسته ای داری(که در آن جایگاه) برای دوستدارانت و شیعیانت شفاعت می کنی و شفاعتت پذیرفته می شود
#حدیث 📚
#پیامبر_مهربانی_ص 🍃
#بحارالأنوار_جلد29_صفحه346
@Revayateeshg
#مولودیمجازی ❤️
#روایت_عشق ❤️
سوار ناقه ای از نور می رسد مادر
به داد این دل رنجور می رسد مادر
نجات اهل یقین ریشه های چادر اوست
چه قدر نام وزینِ شفیعه درخور اوست
ثنای حضرت صدیقه کار هر کس نیست
در این حریم که هر واژه ای مقدس نیست
#میلاد_حضرت_فاطمه_زهرا(س)
#روز_مادر💫💞
#مبارک_باد💫💞
@Revayateeshg
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روایت_عشق ❤️
#ولادت_حضرت_زهرا 😍
[🎧🎼]#سخنرانی
[🎈🎊]#مولودیمجازی
اخرین دعای حضرت زهرا 🍃🤲🏻
@Revayateeshg
baz-sar-o-kare-delam (1).mp3
26.38M
#روایت_عشق ❤️
#ولادت_حضرت_زهرا 😍
[🎧🎼]#مولودی
[🎤🎼] #حاجمحمودکریمی
[🎈🎊]#مولودیمجازی
باز سرو کار ودلم با شور عشق افتاده🌸
@Revayateeshg
4_5821158781895051686.mp3
4.42M
#روایت_عشق ❤️
#ولادت_حضرت_زهرا 😍
[🎧🎼]#مولودی
[🎈🎊]#مولودیمجازی
معطره همه جهان 🍃
به عطر ذکر فاطمه😍💝
@Revayateeshg
🌷#شهید_علی_آقا_عبدالهی
🌷#خاطراتشهدا
🌷#روایت_عشق
📲وقتی به کربلا رفته بود، دیده بود که یکی از زائران در حال 📸عکاسی بوده که مأموران عربی او را کتک میزنند و 🤳گوشی او را توقیف میکنند.
💫#علی هرگز قبول نمیکرد که کسی به #پاییندستی خود #زورگویی کند و همانجا با مأمورین درگیر میشود و مأمورین علی را ⛓بازداشت میکنند.
🤔نمیدانم از چه طریقی
#آیتاللهسیستانی متوجه این اتفاق میشود و دستور آزادی علی را صادر میکند و علی بعد از مدتی آزاد میشود.
🎁 او بسیار باسلیقه بود و هر سفری که میرفت برای همه افراد خانواده سوغاتی میآورد و با توجه به نیاز افراد هدایایی میگرفت که من با این سن و سالم نمیتوانم چنین هدایایی بگیرم.
🗯راوی: #مادرشهید
@Revayateeshg
📲 #استوری
جا برای من گنجشک زیاد است ولی...
به درختان خیابان تو عادت دارم...
#امامرضاعلیهالسلام ❤️
#روایت_عشق 🍃
@Revayateeshg
✍روز آخر که میخواستم بروم، #مادر م گفت: ننه بمان. گفتم کار مهمی دارم، میروم و دو روزه برمیگردم.
🔹مادرم گفت ننه هی میگی آمریکا آمریکا... گفت: ممکنه من را نبینی... تصمیم گرفتم نروم... دم آخر در ذهنم بود کف پای مادرم را ببوسم. رفتم تا دم در و برگشتم و کف پای مادرم را بوسیدم؛ نصیبم شد.
#روز_مادر
#روایت_عشق
@Revayateeshg
الهی..
ما را به آن بندگانت،
که با چالاکی
به سویت می شتابند
و پیوسته درِ رحمتت
را می کوبند، ملحق نما..
#خدا ✨
#روایت_عشق 🌸
#شبتون_مهدوی_پسند ❤️
نماز شب و دعا برای فرج فراموش 🍃