خوب که به چشمانش نگاه کنی
میبینی خیلی حرف دارد
حرفهایی ازجنس خدا
ازجنس شهادت
خوبتر که نگاه کنی
شرمنده میشوی از اینکه
همیشه نگاهش به تو بوده
وتو ازآن غافل بودی!!!!
#شهیدابراهیم_هادی🌸
#روایت_عشق❤️
#تلنگرانه🔔
@Revayateeshg
قرار بود عملیات والفجر مقدماتی آغاز شود. آخرین جلسه هماهنگی بین فرماندهان در دهلاویه برگزار شد و شهید همت از ابراهیم خواسته بود در آن جلسه شرکت کند و دعای توسل بخواند.
بعد از چند ساعت برای فرماندهان شام آوردن (کباب). و برای بسیجیان نان و سیب زمینی. ابراهیم در همان جا شروع کرد به دعای توسل خواندن و اجازه نداد جلسه تمام شود. وقتی برای سوار ماشین شدند حاج حسین الله کرم بسته ایی را به ابراهیم داد و گفتن نان و کباب است.
ابراهیم آن را به بیرون پرت کرد و گفت: وای بحال روزی که غذای فرمانده و بسیجی با هم متفاوت باشد آن موقع کار مشکل میشود.
👨راوی:مرتضی پارسائیان
#شهیدابراهیم_هادی
#خاطراتشهدا
#روایت_عشق
@Revayateeshg
شبهای محرم ابراهیم که دیر می اومد خونه، در نمی زد، از روی دیوار می پرید تو حیاط تا اذان صبح صبر می کرد بعد به شیشه می زد و همه را برای نماز بیدار می کرد
بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخوردِ باد به شیشه میگفت: ابراهیم اومده💔
راوی:
خواهر شهید
#شهیدابراهیم_هادی
#خاطراتشهدا
#روایت_عشق
@Revayateeshg