eitaa logo
روایت عشق🖤
968 دنبال‌کننده
15.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
159 فایل
﷽ 🔸تبادلツ👇🏻 تبادل باهر تعداد عضوی انجام میشه مهم محتواست😊 ❤️ @Azii0_0zii شما مهمان شهدا هستید😍😊 🌺کپی به شرط صلوات برای ظهور اقا و دعا برای شهادت خادمین کانال😊🌹 🌺لفت به شرط صلوات برای سلامتی آقا eitaa.com @Revayateeshg
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 موشک ضدنفر آرپی جی هفت حدود دویست و پنجاه تا ساچمه داره که تاثیر هر ساچمه کمتر از یک گلوله نیست معلم بهم خبر داد که یکی از بچه های فاطمیون زخمی شده و آوردنش بیمارستان بهمن،سریع رفتم تا اگه کاری از دستم برمیاد انجام بدم. وقتی وارد اتاق شدم جوانی خوش صورت و خندانی روی تخت دراز کشیده بود،دفعه اول بود که میدیدمش معلم ما رو بهم معرفی کرد،اسم جهادیش پیمان بود،نگاهی به وضعیتش کردم ، ظاهرا چیز مهمی نبود چون پیمان در حال حرف زدن و شوخی و مسخره بازی بود. دکتر آمد بالا سرش و شروع به قیچی کردن لباس هاش کرد، دیدم ناراحت شد و جلوگیری کرد، بهم گفت اخوی به دکتر بگو قیچی نکنه ،این لباسها مال بیت الماله خودم در میارم کمکش کردم تا لباس رو در بیاره ،وقتی از روی تخت بلندش کردم دیدم پشت کمرش تا پایین پاش قرق خونه،دکتر هم دست پاچه شد ،سریع لباسها رو از تنش بیرون آوردیم، تمام بدن پیمان مثل آبکش سوراخ سوراخ بود گفتم؛ آخه برادر با این وضعی که داری چرا حرفی نمی زنی ،یه آخی اوخی خندید گفت: من به خاطر این افتخار آمدم اینجا، برای چی آخ بگم ، میگم جانم،دقیقا یادمه ، بیست و هفت تاترکش... آخرین زخم ها رو حتی دیگه بی حس هم نکردن چون خیلی داروی بی حسی بهش تزریق شده بود وقتی کار دکتر تمام شد، پیمان بلند شد و آماده شد که بره!گفتم ؛ خیر انشالله کجا؟ گفت؛ باید برگردم بچه ها دست تنهان، میرم همونجا استراحت میکنم از بیمارستان که آمدم بیرون،با خودم فکر کردم واقعا معنای عشق از این بیشتره؟ پیمان چند وقت بعد توی پنج راه ، غوطه شرقی به شهادت رسید و پیکر نازنینش هیچ وقت برنگشت💔