هدایت شده از کانال مداحی باسبک عاشقان حضرت زینب(س)
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_حر
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
کربلا نمایشگاهی از عاقبت به خیری و عاقبت به شری دشمن هست
که دوتا نمونه ابیعبدلله اینجا رو کرده منهای اون سی تا نمونه
سی نفر از لشکر دشمن تو ساعات پایانی عمر ابیعبدلله اومدن ملحق شدن به ابیعبدلله، یعنی عاقبت بخیر شدن که حالا کمتر بهش پرداخته میشه و عجیبه تو حائرحسینی دفن هستن و جزو شهدای کربلا
اما دونفر سمبل هستن، یکی زهیر، یکی حُر
هرگزم امام حسین شناسنامهشون رو به روشون نیاوردن که بگه زهیر تو یه عمر عثمانی بودی حالا برو مثلا مرکبهای ما رو نگهدار
نه، از زهیر فرمانده درست کرده
برین بخونین
لشکر رو به سه قسمت تقسیم کرده
قلب، میمنه، میسره
قلب لشکر خودش، میمنه رو داد به حبیب، میسره رو داد به زهیر
یعنی اگه چشم حسین تو رو بگیره از تو فرمانده درست میکنه
فهمیدی چی گفتم
فک نکن تو دستگاه امام حسین بیکاریها
اینجا هیشکی بیکار نمیمونه، اشتغال زایی تو دستگاه ابیعبدلله موج میزنه
فک نکن بیکاری، آقا سریع مشغول میکنه
آمد خدمت امام، اسلم بن عمرو، غلام ترک، قبلا هم گفتیم میارزه هزار بار بگیم
گفت آقا ما که در معیت شما اومدیم هر روز داره به لشکر دشمن اضافه میشه و گویا اینا میخوان با تو بجنگن
گفت بله
آقا من که اصلا جنگ بلد نیستم
من صلاح جنگی دست نگرفتم که
امام نفرمود حالا که جنگ بلد نیستی برو بیرون از کربلا
حضرت سکوت کردن تا خودش برا خودش تو دربار ابیعبدلله اشتغالزایی کنه
چند دقیقه گذشت، گفت آقا من یه چیز رو خوب بلدم
چیه؟
گفت آقا من قصهگویی خوب بلدم
گوش بده جوان
اجازه میدی از همین روز دوم که وارد کربلا شدم شبا برم به بچهها تو خیمه قصه بگم
اللهاکبر..
ارباب ما یه قصهگویی رو هم از چشمش ننداخته
خب سهم قصهگویی چقدر؟ هرگز مثل سهم حبیب نیست
اگه به ما بگن نمره بده
نه صلاح جنگی..
افتاد رو زمین، اصلا باور نمیکرد ابیعبدلله بیاد
امام اومد بالا سرش
خب بالا سر جون هم رفته، هفده تا غلام سیاه ارباب ما با خودش برده
دیگه خودتو از غلام سیاه ارباب کمتر ندون که
قربونت برم
بالاسر جُون هم آمد، اما اون غلامی که نوشتن وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ، جُون نبود، اسلم بن عمرو هست
یعنی چی
یعنی همون کاری که با علی اکبرش کرد با این غلام ترکش کرد
تو دستگاه امام حسین هرگز ابیعبدلله مدیون کسی نمیشه
داری میای، یه مهری برمیداری، چهارتا زباله ریخته شده برمیداری،
حسین جان ما مجلس تو رو تمیز کردیم آقا، تو هم قلب ما رو تمیز کن
حسین جان یه گوشه مجلست وایسادم همه تماشا میکردن من گفتم بزار رونقی باشم سینه زدم،
آقا این سینهام رو به آتش حرام کن، این چشمی که برات گریه کردم دیگه نزار نامحرم نگاه کنه، اصلا لذتش رو حرام کن برام
آقا روم نمیشه این چشما رو برا تو تحویل بدم فردا بگی خجالت نکشیدی هم برا من گریه کردی هم به حرام نگاه کردی
حسین جان این گوشم رو دههی اول آوردم معارف قرآن و اهلبیت شنیدم
قول بهت میدم دیگه با این گوش حرام نشنوم
با این زبان خیلیا رو رنجوندم اما تو دهه اومدم همش ذکر تو رو گفتم
حسین جان این زبونی رو که برا تو میچرخه نزار برا غیر تو هم بچرخه
ما با این زبون قیامت کار داریم
اون ساعتی که با بدن بیسر میاد،
ما میخوایم به اون آقا سلام بدیم
نشه قیامت به ما هم بگن اِخسَؤا فِیها، یعنی لال بشید منِ خدا بدم میاد شما حرف بزنید
نه ما میخوایم برا آقامون روضه بخوانیم
حسین جان کمک بکن این اعضا و جوارحم خرج خودت بشه، نه تو دهه تا دم مرگ، این اعضا و جوارحی که خرج تو کردم خرج گناه نکنم ان شاء الله
روز ما گنهکارا هست دیگه
هرکی خودش رو گنهکارا نمیدونه بره
من خودمو معرفی بکنم تو راحت باش
من همونی هستم که لیلة القدر به تو قول دادم اما زیرقولم زدم
امیدوارم کردن هرکی لیلةالقدر، ماه رمضان جا بمونه، روز عیدفطر و شب عید فطر میبخشنش
من از شب عید فطر هم جاموندم،
بعد گفتن کسی که ماه رمضان بخشیده نشه شقی و بدبخت هست
یه آب باریکه به نام عرفه برام گذاشتن
من همونیم که عرفه هم آدم نشدم
میخوای منو بخری؟
که خودتم آقا میدونی
▪️مارا کسی نمیخرد به غیر از تو یاحسین..
السلام علیک یا رحمةَ اللهِ الواسِعَه
رحمت خدا بر نفس هاتون، امروز اینجوری باید سلام بدید دیگه
و یا بابَ نَجاةِ الاُمَّة
و یا کهفَ المُستَجیرین
▪️ما به این در نه پی حشمت و جاه آمدهایم
▪️از بد حادثه اینجا به پناه آمدهایم
آبرو میرود ای ابر خطا پوش ببار
میخوای آبروت نره به چشمات التماس کن
▪️من خطا کارم، جفا کردم به تو، اما ببخش
من از زبان حُر میخونم تو هم زبان حال خودت قراربده
▪️من خطا کارم، جفا کردم به تو، اما ببخش
▪️گرچه بد کردم، پشیمانم مرا حالا ببخش
میخوای تو مناجات شریک باشی، ببخشش رو تو بگو
▪️راه بستم بر تو و ترسید از من دخترت
▪️علت دلشورهی زینب شدم، من را ببخش
▪️دل اگر سوزاندم از اهل حرم در آتشم
#شب_دوم_محرم
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
فرمود
هٰذا نَعشُ اَبیکِ الحُسین
به به
ان شالله همیشه حنجرت خرج ابی عبدالله بشه،
خرج اون آقایی که صداش جوهره نداشت،
این یه دختره که کنار گودال داره از پیکر باباسوال میکنه،
چهل منزل بعد کربلا خواهر همین حضرت سکینه صاحب روضه ی امشبم یه سوال میکرد ،
دل عمه رو آتش زد صدا زد
عَمَّتِی مٰا هٰذا الرَّأس
اون دختر از بدن بابا سوال کرد
این دختر از سربریده ی بابا،
از شما میپرسم مگه راهب نصرانی ،
سر ابی عبدالله رو به دینار از اونها نگرفت،
مگه نبرد تو دیر، این سرو با مشک و گلاب و عنبر شستشو داد ،
لخته های خونشو شست ،
گره های موی بابا رو باز کرد ،
خون پیشانی ولکه های روی لب و دندانو شستشو داد،
پس دیگه این سوال چه معنا داره،
معلومه هر اتفاقی افتاده از فاصله ی دیر راهب تا خرابه ست،
اینجا فقط میمونه مجلس یزید،
تشت طلا،
فَضَرَبَ بِقَضِیبِه اَنفَ الحُسین وَ سَنایا الحُسین فَکُسِرَ
انقده با چوب زد
دندانها میان تشت طلا شکست...
حسیـــــــــــــــــــن...
حجتالاسلام میرزامحمدی
Shab2_Moharam95_Mirzamohamadi_c.mp3
9.54M
#شب_دوم_محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
کربلا ... کربلا ... کربلا ...
"مٰا زِلتُ مِنهُ کربٌ وَ بلاء ...."
حسین ...
انقده پیغمبر از ماجرای کربلا و کشته شدن ابی عبدالله برا صحابه حرف زده بود...
====================
حجتالاسلام میرزامحمدی
#شب_دوم_محرم
#محرم
#روضه_ورود_به_کربلا
#روضه_امام_حسین_علیه_السلام
السلام علیک یا اباعبدالله
از امروز دیگه باید اینجوری سلام بدیم
السلام علی ساکن کربلاء
▪️با احتیاط لاله ی ما را پیاده کن
▪️عباس جان سه ساله ی ما را پیاده کن
خیمهها که برپا شد اولاد عقیل، اولاد جعفر، اولاد امام حسن، بنی هاشم هر کدوم رفتند تو خیمههاشون مستقر شدند
ابی عبدالله خیمه شو توی قلب خیمهگاه زد
خیمه ی خواهر رو هم کنار خودش زد
اما یه جوری خیمهها رو بنا کرد ،که معرکه از خیمهگاه دیده نشه
لذا شنیدی روز عاشورا زینب آمدبالابلندی، برا همین بود،
اون بلندی حد فاصل خیمهگاه و میدان بود،
ابی عبدالله حمله که میکرد،
میآمد رو اون بلندی میگفت
لا حول ولا قوة الا بالله
اهل خیمه صداشو میشنیدندآرام میشدند
مرحبا به تو، کجا رفت،
وَ اَسرَعَ فَرَسُک َ شارِداً اِلیٰ خِیامِه
از امروز دیگه از خیمهها بیرون نیومدند
تا اون لحظه ای که مرکب داره میاد،
مُهَمْهِماً باِكياً،
این زن و بچه از خیمه بیرون اومدند،
ناشِراتِ الشُّعور، لٰاطِماتِ الوُجوه، وَ الی مَصرَعِک َمُبادِرات،
وقتی رسیدند که دیدند نانجیب رو سینه نشسته...
حسیـــــن
====================
حجتالاسلام میرزامحمدی