10.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
همه چیز درباره غیبت
الاتحاد مقابل سپاهان
#حاج_قاسم
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
6.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻
سرود بسیار زیبای از دهه نودی های #امام_زمان و #حاج_قاسم برای ولادت حضرت زهرا سلامالله
انقلاب علی😍
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
4.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔🌹
ناگهان باز دلم...
یاد تو افتاد شکست...
#حاج_قاسم
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
علیرضا سکاکی |رمان امنیتی
ویران شود آن خانهای که در ندارد
تنها شود مردی که یک دختر ندارد
بعد از تو فهمیدم که در دنیا غریبم
چیزی ندارد آن که چشم تر ندارد
یک شب خبر دادند از بغداد و اما
در خانهی ما هیچ کس باور ندارد
روزی که دیدم پیکرت را شوکه ماندم
بابا چرا چیزی در این پیکر ندارد ؟!
با دیدن عکس عقیق حاج قاسم
گفتم چه بهتر دستت انگشتر ندارد
من وقت دلتنگی شمارهت را گرفتم
حتی اگر بابا نباشد... بر ندارد
شاعر: علیرضا سکاکی
پن: شعری از زبان دختر شهید حاج حسین پور جعفری، محافظ و یار چهل ساله #حاج_قاسم که در مراسم دیروز توسط علیرضا سکاکی خوانده شد.
#شهید_القدس
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
917K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 منتظریم سردار...
نزدیک به صد نفر در راه زیارت مزار #حاج_قاسم شهید شدند!
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
8.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙روایت حاج قاسم سلیمانی درمورد رشادت های ابراهیم همت در میدان جنگ
🔻انتشار به مناسبت سالروز شهادت سردار
شهید حاج ابراهیم همت
#حاج_قاسم
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
حاجی حالمون خیلی بده،
خودت هوای رفیقی که یادت بوده رو داشته باش… 😭😭😭
#رییسی #حاج_قاسم
↙️رسانه فرهنگی هنری رمان امنیتی
🆔️@RomanAmniyati
هدایت شده از شناسایی شد
📚 معرفی کتاب #کلنا_قاسم
🔺کتاب کلنا قاسم، اثر علیرضا سکاکی؛ مستندی داستانی، تلفیقی از واقعیت و داستان است که هم وقایعِ شهادتِ سرهنگ حسن صیادخدایی را باز میگوید که از مدافعان حرم و سربازان #حاج_قاسم در عرصهی نبرد با داعش بود و هم وقایع انتقام از عواملِ ترور ناجوانمردانهی آن شهید بزرگوار و دو نفر از نیروهای اتاقِ فکر ترور شهید سلیمانی عزیز را بیان میکند که بر اساس دیدگاههای گوناگون شخصیتهای رمان نوشته شدهاست.
#مستند_داستانی
#علیرضا_سکاکی
#شهید_صیادخدایی
👁🗨پایگاه اطلاع رسانی اخبار امنیتی ↙️
https://eitaa.com/joinchat/4164223155Ce278f96f5e
علیرضا سکاکی |رمان امنیتی
☑️داستان امنیتی #عملیات_انتقام ☑️ 🔻قسمت اول🔻 قطرات عرق روی پیشانیام را پاک میکنم و همانطور که به
قسمت اول داستان کوتاه امنیتی☝️☝️ #عملیات_انتقام ، به قلم #علیرضا_سکاکی رو از دست ندید.
داستانی ۴ قسمته که یکی از عملیاتهای صورت گرفته برای انتقام خون #حاج_قاسم عزیز رو روایت میکنه...
•| #علیرضا_سکاکی عضو شوید👇🏻 |•
https://eitaa.com/joinchat/2689728565C720e4f9dcb
قسمت پایانی عملیات انتقام خون #حاج_قاسم ، تا لحظاتی دیگر...
☑️داستان امنیتی #عملیات_انتقام ☑️
🔻قسمت آخر🔻
بلافاصله خودم را به پشت فرمان میرسانم و ماشین را روشن میکنم و بعد از نشستن سرهنگ روی صندلی عقب، پایم را از روی کلاج برمیدارم تا به سمت باشگاه حرکت کنیم. خیلی زود به باشگاه میرسیم و من بعد از پارک کردن ماشین به داخل باشگاه میروم. لباسم را عوض میکنم و با در نظر گرفتن شرایط باشگاه شخصی سرهنگ و دوربینهایی سر تا سر محیط را پوشش میدهد، بطری آغشته را از زیر جای کفشی برمیدارم و در حالی که سعی میکنم خودم را آماده به شروع تمرین نشان دهم، بطری را کنار بطری سرهنگ قرار میدهم و به بهانهی گرم کردن عضلات قبل از انجام تمرینات نزدیکش میشوم.
کمی حرکات کششی انجام میدهیم و بعد از حدود یک ربع با نظر سرهنگ به سراغ کار با وزنه میرویم.
سرهنگ از من میخواهد تا کمکش کنم که بتواند حرکت جدیدی که مربی فوق العاده حرفهای و آموزش دیدهاش ابداع کرده را انجام دهد.
با نوک انگشت دست، به پشت دستانش اشاره میکنم تا مسیر حرکتیاش دستش را بدون خطا طی کند.
مربی با کمی تاخیر وارد باشگاه میشود و بلافاصله لباسهایش را عوض میکند. با حضور مربی انجام حرکات تمرینی سرعت مضاعفی به خود میگیرد و بعد از انجام چند ست کار با وزنه، بالاخره لحظهای که انتظارش را میکشیدم فرا میرسد، سرهنگ با پیشانی عرق کردهاش به من نگاه میکند و میگوید:
-یه کم بهم آب ویتامینه بده!
سرم را به طرف بطریها برمیگردانم و مات و مبهوت نگاهشان میکنم. کدام بطری آغشته است؟ کدام را به سرهنگ بدهم؟
ضربان قلبم در کسری از ثانیه بالا میرود و قطرهای عرق سرد از روی ستون فقرات کمرم سر میخورد.
سرهنگ با صدایی بلندتر معترض میشود:
-منتظر چی هستی؟
نباید اجازه دهم که به من شک کند. من پل ارتباطیای بودم که بسیاری از افراد مرتبط با ایران به سیستمهای مختلف و ردهبالای اسرائیل و آمریکا منتقل کرده بودم و خیلی خوب میدانم که اگر قرار باشد خودم آن محلول آغشته بخورم، باید این کار را انجام دهم تا آنها به من شک نکنند. یکی از بطریها را برمیدارم و به سرهنگ میدهم و بطری دیگر را در دست میگیرم و درش را باز میکنم.
سرهنگ نیز همین کار را میکند و کمی از آب سر میکشد. لبهایم را روی حفرهی نازک بطری فشار میدهم و سعی میکنم تا با زبانم جلوی همان چند قطرهای که وارد دهانم میشود را بگیرم.
احساس میکنم آبی که روی زبانم جاری میشود و به ته حلقم سرایت میکند، تند و تلخ است. نمیدانم اثر محلولهای تقویتی سرهنگ است یا بطری اشتباهی را سر کشیدهام. حتی از فکر سر کشیدن محلول کشندهای که درون بطری است، ته دلم چنگ میخورد و حالت تهوع میگیرم.
در طول یک ساعت تمرین، چند بار دیگر این اتفاق میافتد و در حالی که هنوز مطمئن نیستم بطری آب آغشته را به خورد سرهنگ دادهام یا نه، میبینم که رنگش کم کم زرد و زردتر میشود. زیر چشمهایش ورم میکند و برخلاف اصرار مربی اعلام میکند که دیگر نمیتواند به تمرین ادامه دهد. برای سفید ماندن خودم با مربی یک درگیری لفظی شروع میکنم و او را متهم به انجام حرکات غیر حرفهای میکنم. بیسیمم را برمیدارم و از دو بادیگاردی که بیرون منتظر هستند، میخواهم بیایند تا به سرهنگ کمک کنند و در همین شلوغیها با نوک پا محتویات بطری سرهنگ را به روی زمین خالی میکنم.
بادیگاردها به طرف سرهنگ میآیند و با شنیدن صدای بلند من و مربی سعی میکنند تا آرامم کنند. با گوشهی چشم به سرهنگ شارون آس مان نگاه میکنم که حالا کفی سفید از گوشهی لبش بیرون زده... بادیگاردها فورا به امدادگران اورژانس خبر میدهند و تا رسیدن آنها سعی میکنند تا با ماساژ قلبی سرهنگ را زنده نگه دارند. از دعوایی که ساختم نهایت استفاده را میکنم و با دستبند، دست مربی را به یکی از دستگاههای باشگاه بند میکنم و در فرصتی مناسب بطری سرهنگ را به زیر لباسم جا میدهم و بعد هم آن را توی ساکم میاندازم تا از شرش خلاص شوم.
محلول به قدری سریع عمل میکند که امدادگران روی همان صندلی باشگاه خبر فوتش را به ما میدهند و علت اولیهاش را نیز سکتهی قبلی به علت بالا رفتن ناگهانی ضربان قلب اعلام میکنند.
همانطور که با چشمهایم به برانکاردی که چهارمین نفر از لیست بیست و شش نفرهی قاتلان حاج قاسم را با خود به جهنم میبرد نگاه میکنم، در دلم آرزو میکنم که کاش به زودی زود دستور گرفتن انتقام از سر لیست این بیست و شش نفر به ما داده شود...
دستور انتقام از شخص ترامپ...
" اللهم عجل لولیک الفرج "
نویسنده:
#علیرضا_سکاکی
@RomanAmniyati
❌کپی با ذکر نام نویسنده و قید آیدی کانال مجاز است❌
#حاج_قاسم #جان_فدا
📖 #کلنا_قاسم| غرور و غیرت و انتقام!
🔹کلنا قاسم روایتِ یه انتقامه! انتقام فرزندان گمنام این سرزمین از شقیترین اشقیا. کسایی که دستان ناپاک خودشون رو به خون مطهر #حاج_قاسم عزیز و شهید صیاد خدایی آلوده کردن.
🔹نرمافزار فراکتاب تا پایان روز سهشنبه برای کتب دیجیتالی و صوتی ۵۵% تخفیف درنظر گرفته. اگه اهل رمانهای اکشن_جاسوسی هستی، #کلنا_قاسم پیشنهاد ما به توعه!
▪️کد تخفیف:
tir24(روی کد تخفیف بزنی، کپی میشه) پس معطل چی هستی؟🤨 همین حالا کلنا قاسم رو تو فراکتاب ببین👇 📱www.faraketab.ir/b/498494 •| موسسه راویان قلم و مقاومت👇🏻 |• https://eitaa.com/joinchat/2689728565C720e4f9dcb