eitaa logo
Ronesha | رُنِشا
1.8هزار دنبال‌کننده
671 عکس
62 ویدیو
17 فایل
"یادَلیلَ‌الْمُتَحَیِّرینَ" 💡رُنِشا: روشنگری نسبت‌‌ به شبهاتِ وارده‌ به اسلام - اینجا دیگه خبری از جوابای سخت برای سوالای دینی تو ذهنت نیست! 🕶 - ناشناس: https://daigo.ir/secret/26550851 - نشر مطالب با ذکر آیدی کانال مجازه‌
مشاهده در ایتا
دانلود
تو زیارت نامه‌ی بعدی، داری سلام می‌دی و عرض ارادت می‌کنی، که به اسم امام سجاد، امام صادق، امام باقر (سلام الله علیهم) برخورد می‌کنی... آه و حسرت کل وجودتو می‌گیره و روحت می‌ره بقیع... بقیعی که حرم نداره... با خودت می‌گی الان من باید تو حرم این بزرگواران به خودشون سلام می‌دادم، نه اینکه... :)❤️‍🩹
و بالاخره... سلامی از حقیر سیاه رو، بر خانواده‌ی عزیز کرده‌ی عالمِ خلقتِ خالقِ، حضرت حجت عج‌الله❤️
Ronesha | رُنِشا
اما حکیمه خاتون... عالمه‌ی بی‌نظیرِ عزیز❤️‍🔥 این سیده‌ی گمنام در بین ماها... کاش می‌شد و توانی بود که ذره‌ای ایشونو درک کرد و فهمید، چند خطی درباره‌شون قلم زد...
Ronesha | رُنِشا
صداش به گوشم رسید که اومد جلو و عرض ارادت و ادبی کرد، خیلی جدی و خالصانه، گفت: بچه‌ی من، نذرِ ظهور فرزندت... بچه‌ی من رو به عنوان نذر و فدایی امام زمانم، قبول کن یا نرجس خاتون! نمی‌دونم، ولی خوش‌به‌حال اون بچه که مادرش از الان نذرِ ظهور امامش کرده و می‌گه به عنوان فدایی بچه‌ی منو بپذیرین... می‌گفت بچه‌ی من دست خودتون، رشد و تربیتش با خودتون... :)💙 مادرای الان و آینده‌ی این جمع، از همین حالا، یه نذر و نیت‌تون نشه؟ (:
دم در ورودی ضریح نشسته بودیم، که یهو خیره شدم به فرشِ پهن شده‌ی زیر پامون... رفتم تو عالمِ اون فرش... داشتم فکر می‌کردم، از اونجایی که کل عالم خلقت، از دیوار تا فرش گرفته، همه به نوعی درک دارن و زنده‌ن، الان پرزهای این فرش چقدر خوشحالن که در صحن و سرای خونه‌ی پدری امام عصر هستن؟ اونم زیر پای زائرینی که به ملاقات خلیفه‌های برگزیده‌ی خدا روی زمین می‌رن؟ اصن الله الله :) کاش می‌شد همین یه تیکه رو قاب بگیرم بذارم تو کیفم بیارم ایران... کاش مثل فرشای متبرک حرم رضوی، اینجا هم اینطوری بود... فکرشو کن... یه نشونه از خونه‌ی پدریِ امامت همیشه باهاته...
تو صحن خانوما نشسته بودیم، که یکی اومد و گفت اگه می‌تونین برین اون قسمت که رو به روی غذاخوریه، واسه‌ی پاک کردن بامیه‌ی‌های شامِ امشب :) ما هم ذوق ذوقی و از خدا خواسته جمع کردیم رفتیم و دیدم او وه ببین جمعیتو! از این سر تا اون سر گذاشتن و خانوما نشستن و با جون و دل دارن کار می‌کنن، جوری که جمعیت توی تصویر فقط مقداری جا شد! و اون سر جمعیت توی عکس نیست. تا شب همین بساط پهن بود و گروه گروه خانوما میومدن و می‌نشستن و اونایی که خسته می‌شدن استراحت می‌کردن.. داشتم عکاسی می‌کردم که زائرهای مختلف می‌گفتن می‌شه از منم‌ بگیری و واسم بفرستی؟ گفتم باشه و تک تک عکس می‌گرفتم و واسشون ایتا می‌فرستادم :)) انقد ذوق می‌کردن که دارن اونجا همین یه کار کوچولو رو می‌کنن و روشون حساب باز شده، اصن همه همین بودیم..