eitaa logo
روی موج تعالی
288 دنبال‌کننده
77 عکس
24 ویدیو
0 فایل
🎙رادیو تعالی، صدایی برای همدلی در مسیر نور و آگاهی؛ شنوندگان عزیز صدای ما را از رادیو تعالی در آیتم هایی جذاب و متنوع روی موج تعالی می‌شنوید ارتباط با ادمین @Admin_Roye_mojetaalei
مشاهده در ایتا
دانلود
ارسالی آقای احمد کریمی دارم به بعضی می‌خندم! آنهایی که دلیل نیامدن‌شان گرمی هوا بود... و دارم توی گرمای ۴۸ درجه چایی داغِ عراقی می‌زنم به بدن و جمعیتِ زائر را سِیر می‌کنم که آفتاب را از رو برده‌اند...
ارسالی آقای احمد کریمی اصرار داریم نمازمان جماعت باشد؛ منظورم تو مشّایه‌ست. اصلأ حال نمی‌دهد آدم یله و تنها بایستد دولا راست شود، وسط میلیون‌ها آدم! اصلأ به قولِ آن شخصیت فیلمِ مارمولک «فرشتگان به صورت آدم تف می‌کنند!» هر سال یکی می‌شد امام جماعت و بقیه می‌ایستادند پشت سرش؛ از شما چه پنهان که خودم هم امام جماعت همراهانم شده‌ام. امسال خدا ساخته و شیخ علی همراه‌مان هست و نمازی بی‌جماعت نرفته‌ایم. البته مواکب هم نماز جماعت دارند. امشب پشت سر امام جماعت پیرمردی نماز خواندیم، دیشب پشت سر یکی جوان‌شان. نماز جماعت‌های جاده آدم را حالی به حالی می‌کند! بی‌دغدغه و بی‌توجه به همه‌ی مسخره‌بازی‌های دنیا، کنار جاده‌ای که سیل آدم توش روان است، نمازت را بی‌تکلف می‌خوانی... خدا نصیبِ نیامده‌ها کند ان‌شاءالله...
ارسالی آقای احمد کریمی خیاطِ جاده! جاده همه چیز توی خودش دارد. یک شهرِ کامل و جامع با همه‌ی مشاغل و با آدم‌هایی که دارند در مسیر می‌روند! مثال همان دنیاست، فقط با دور تندش! دارد می‌گوید که اتفاقاً زندگی دنیای ما هم همین است. همه‌ی ما در جاده دنیا از تولد به مرگ می‌رویم با همین سرعت. فقط باید باورش کنیم... از خیاط جاده می‌گفتم؛ رفتم سراغش. مشتری‌ش را راه انداخته بود که رسیدم روبروش. گفتم «حاجی لبخند بزن ازت عکس بگیرم!» و ناصر تیکه انداخت: «حاجی فابریک خندون هست!» خیاط جاده راستی راستی فابریک خندان است! یعنی اگر التماس می‌کردم لبخند نزند هم می‌خندید. و خنده و محبت از خلقیات جاده‌ست...
ارسالی آقای احمد کریمی اینکه چرا آدم‌ها بعد از یک بار آمدن به مشّایه اینجا را رها نمی‌کنند و می‌شوند مشتری هر ساله، دلایل زیادی دارد؛ و من خیلی از این دلایل را نه می‌دانم نه می‌فهمم! اما «محبت» شاید یکی از مهم‌ترین‌هایش باشد. اینجا آدم «عاشق» زیاد می‌بینید که کارشان توی دایره عقل هیچ تعریفی ندارد. اینجا «فدایی» زیاد می‌بینید! اینجا با «لبخند» زیاد مواجه می‌شوید. اینجا جوری به آدم «لطف» می‌کنند که انتظارش را نداری... من «لبخند» مشّایه را هیچ کجای دیگری نه دیده‌ام و نه تجربه کرده‌ام. مثل همین پدر و پسرِ موکب‌دار که هیچ جای دیگری تکرار نمی‌شوند... و به قول بزرگان اگر می‌خواهید نمونه‌ای از جامعه‌ی امام زمانی را ببینید، بیایید مشّایه را سِیر کنید...
ارسالی آقای احمد کریمی پاها... ☺️ تاول های دوست داشتنی 😘
ارسالی آقای احمد کریمی اربعین یک‌چیزی را کم‌کم حالی‌ت می‌کند! سفرِ بدونِ زیارتِ دلِ صبر! یعنی اول‌هاش آدم یک‌طوری‌ش می‌شود. چرا که فکر می‌کند باید بیاید سرِ صبر برود یک زیارتنامه دست‌ش بگیرد و جلوی حرم راست‌راست بایستد و توی حالِ معنویِ قاضی‌طور ارتباط با امام بگیرد. نه‌خیر از این خبرها نیست! اربعین خودش است؛ یک خودِ خودِ مستقل که باید تجربه شود. حتماً هم نوع زیارتش، نوع دیدارش، نوع دلبری‌ش و حتی نوعِ پذیرفته شدنِ زائر فرق دارد. به قول عرب‌های عراقی، این یک لشکرکشیِ برای جنگ است! برای لبیک گفتن به امام. همه‌ی قواعد مرسومِ زیارت هم‌ درش به هم می‌خورد... دیشب، ورودی حرم حضرت ابوالفضل یک جای خالی که حتی چند ثانیه بایستم نبود. لاجرم از دری که می‌رود بین‌الحرمین آمدم بیرون. تویِ فشارِ درست و حسابی خودم را کشاندم تا حرم امام حسین. آنجا شلوغ‌تر از حرم برادر. فرصت یک سلام شد و دو رکعت نماز زیارت که آن هم به لطف جا خالی دادن دوستان نصیب شد. و با کمر و زانوی خرد و خمیر در عرض کمتر از یک و نیم ساعت تمام کردیم که بیاییم بیرون یک جا برای نشستن توی خیابان پیدا کنیم! همین... فقط آمدیم که بگوییم «وَ قَلْبِی لِقَلْبِکُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِی لِأَمْرِکُمْ ...» و هنوز سفر تمام نشده، فکری شده‌ام! از حالا باید تمرکز کنم روی اربعین سال بعد! ان‌شاءالله...
ارسالی آقای امین اخگر بسم رب الحسین شروع شد، با یک بسم الله این قصه‌ی تکراری اما جذاب شاید بارها شنیده باشید پولی در بساط نبود اما یکباره همه چیز خودش جور شد و راه افتادیم کافیه فقط دل به دریا بزنی و لحظه به لحظه به یقینت اضافه بشه فقط بسپار به خودش و استارتشو بزن ببین از اونجاهایی که فکرشو نمیکردی درست میشه اینجا یقینت به "من لا یحتسب"بیشتر میشه و با پوست و گوشتت لمس میکنی که کافیه خواستت با خواسته اش یکی باشه حالا کرمانشاه را رد میکنیم به سمت مرز خسروی و چشممان به رزق های "من لا یحتسبیه" که برامون کنار گذاشتی من میسپارم به خودت ای مهربون ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای احمد کریمی سر صبحی رسیدم خانه یک چیزی بگویم، نمیخندید؟ من از الان کوله‌پشتیِ سفر سال بعدم را حاضر آماده کرده‌ام. یعنی از خرت و پرت‌های سفری که امروز صبح و بعد از یک هفته تمام شد، خالی‌ش کردم و ملزوماتی مثل کیف گردن‌آویز، پاور بانک و جانماز و ... را دوباره جاساز کرده‌ام برای اربعین سال بعد. اسم‌ش را می‌گذارم زنبیل گذاشتن! و این کوله ای که روی جالباسی اتاق‌م می‌بینید از اربعین سال ۹۳ رویِ دوشم بوده؛ که توی کوله بودنِ خودش به کمال و سعادتی رسیده که توفیق‌ش نصیب هر کوله ‌ای در دنیا نمی‌شود! کاش ما توی انسان بودن خودمان به سعادت و توفیق برسیم... خدانگهدار ان شاءالله تا اربعینِ آینده...
ارسالی آقای امین اخگر پدربزرگ ها همیشه محبت خاصی به نوه ها دارند مخصوصا اگر سالها چشم انتظار باشند اینجور مواقع نوه‌ها نور چشمی می‌شوند مگر میشود درخواست این نوه ها را رد کرد؟ حالا اگر کسی این نوه را پیش پدربزرگ واسطه کند، مگر رد می‌شود؟ تو فقط بخواه تا اجابت کنند اگر پدر سفارش کرده باشد پسرم همیشه کنار مردم باش و درخواست انها را پاسخ گوی دیگه مطمئن باش! فقط کافیه لب تر کنی پدربزرگ کریم، نوه جواد هر دو باب الحوائج امروز مهمون این پدربزرگ و نوه بودیم کاظمین خود عشقه "دو دست داده خدا تا که ما بخواهیم از دو پادشاه که در یک حرم کنار همند" اقا جان من منتظر «من حیث لایحتسبم» نمیدونم چی و از کجا اما هر چی بِدی روی چشممون میذاریم قربون کبوترای حرمت ... ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای امین اخگر کریم هر جا که باشد، کریم است کجا دیده ای درخواستت را اجابت کند اما خواسته ات را در صندوقچه ای بگذارد و بعدها شاید خیلی دور یا خیلی نزدیک، زمانی که گرفتار کوچکترین کمکها و نگاهها هستی، صندوق را تحویلت دهد و بگوید؛ بیا امانتت را بگیر حکایت ماست و زیارت امین الله خواندنمان در حرم هر دری از این درها را که بزنی باب الله است و هر کدامشان طعمی به تو میچشانند اما سامرا طعم دیگری دارد افتاب اینجا طلوع نمیکند مگر به بهانه‌ی عرض ادب و چه دنیای تاریکی داشتیم اگر حرمین شریفین سامرا نبود وقتی از پیچ کوچه می‌پیچی، چشمانت به گنبدی میخورد که افتاب نور از او میگیرد. حالا تویی و دری که به سویت باز شده تا مگوترین حرفهایت را بشنود و تو خوشحال از این گوش شنوا و دستان با کرامت از او حاجت میخواهی و مشعوف میشوی در صدر حاجات دعا برای ظهور است اما اقا میفرماید این حاجتت را من نمیتوانم پاسخ بگویم، براورده شدن این درخواست در دستان خودتان است اگر به واقع بخواهید و تلاش کنید خدا فرجم را نزدیک میکند زمان می‌گذرد و من یاد این شعر قیصر امین میفتم که؛ حرف های ما هنوز ناتمام... تا نگاه می کنی وقت رفتن است باز هم همان حکایت همیشگی! پیش از آنکه باخبر شوی لحظه ی عزیمت تو ناگزیر می شود ای دریغ و حسرت همیشگی! ناگهان، چقدر زود دیر می شود دقیقه ها با خنجر عقربه ها زمان را می‌کشند و رفتنِ تو را ناگزیر میکنند حالا دست به سینه داری و باید خداحافظی کنی شاید تا سال بعد که قسمتت شود بیایی دلت را جا میگذاری و خودت راه میفتی... ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی‌ خانم زرتابی خادمینی که کارشان خنک کردن زوار است ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی خانم زرتابی بمیرم برای اربابی که تشنه لب شهید شد یا اهل العالم قتل الحسین بکربلا عطشانا ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی خانم زرتابی بین الحرمین، آخرین شب جمعه قبل از اربعین ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی خانم زرتابی و بچه‌هایی که خادمی زوار رو تمرین می‌کنن فدای لب تشنه‌ات یا حسین ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ارسالی خانم زرتابی او می آید … اصلا طریق الحسین بی مهدی معنا ندارد حسین ما را دور هم جمع کرده است تا دولت کریمه را مشق کنیم ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی آقای احمد کریمی سال اولی که پایمان رسید مشّایه، آلیس بودیم در سرزمین عجایب؛ هر چه در مشّایه می‌دیدیم تعجب می‌کردیم! یکی از ابزارهای تعجب همین گره‌زدن پرچم‌های دست این و آن است. بعد فهمیدم این کار ماجرا دارد! آدم‌های حاجت‌دار، دل می‌گیرند و گره حاجتمندی می‌زنند به گوشه‌ی پرچم‌ها و علم‌های مشّایه؛ و بعضی هم همین گره‌ها را باز می‌کنند با نیت رفع مشکلات مردم. یک بده بستان دلبرانه برای رفع مشکلات زائرینی که به نیت خودشان یا دیگران، عرض حاجت می‌کنند...
ارسالی آقای احمد کریمی این آقایی که توی این گرمایِ عرق‌ریزانْ جیب‌خشاب بسته، یک نیروی حشد‌الشعبی است. همان بسیج خودمان. توی ایران با فرمان امام خمینی تشکیل شد، توی عراق با فرمان و فتوای آیت‌الله سیستانی. اینها چهل تا گروه مختلفند. بیشترشان شیعه امامسیحی و سنی و ایزدی هم جزئشان هست توی مشّایه زیاد نیروی حشد‌الشعبی دیده می‌شود. کارشان حفاظت از جاده‌ست و زائرهاش... یکی از دلایل حمله صدام به ایران، ترس از بیداری مردم و صدور انقلاب بود، حالا حدود سه دهه از جنگ گذشته. صدام و سودای آقایی منطقه اش زیر خاک رفته و بسیجِ اعتقادی توی عراق تشکیل شده... و این آقایی که می‌بینید، یکی از آن نیروهای حشد‌الشعبیِ روی اعصابِ دشمنان ماست. یادم می‌آید در زمان اوج جنگ با داعش که می‌رفتیم کربلا، اینها می‌آمدند جلوی حرم و رژه می‌رفتند و اعزام می‌شدند به مناطق جنگی. خدا زیادشان کند ان‌شاءالله...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‏ارسالی خانم طرز طلب شب اربعین، کربلای معلی ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی خانم بدرخانی ‌دوست نزديکتر از من به منست وين عجبتر که من از وي دورم ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی خانم بدرخانی من از کودکی عاشقت بوده ام ... ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei
ارسالی از خانم بدرخانی «با شهید نوجوان علیرضاکریمی در زیارت اربعین» عاشق زیارت کربلا بود و درآخرین دیدار به مادرش گفته بود: میرم تا راه کربلا باز نشده، برنمیگردم!! برنگشته بود؛ تا روزی که اولین کاروان به طور رسمی راهی کربلا شد پیکر به میهن بازگشت!! او مشکل کربلای خیلی ها رو حل کرده و اصلا با من و شما در کربلا وعده گذاشته، چون در پایان آخرین نامه اش نوشته بود: «به امید دیدار در کربلا» ما رو اینجا دنبال کنین⬇️ 🆔@Radio_Taalei