4_5850373140852509125.mp3
4.15M
🌸 #میلاد_امام_محمد_باقر(ع)
💐شب اول رجب، دل من بیتابه
💐که شب تولدِ، نوهی اربابه
🎤 #سید_رضا_نریمانی
@shahidsarjoda
👤 استاد #رائفی_پور
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا
فکر نمیکنم در قرآن جایی باشد که خداوند هفده یا هجده تا قسم خورده باشد؛ اما در سوره شمس میخوانیم: «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا / وَالْقَمَرِ إِذَا تَلَاهَا / وَالنَّهَارِ إِذَا جَلَّاهَا / وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَاهَا / و...» همینطور قسم میخورد تا آخرش میگوید «قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا» کسی رستگار شد که ظرفش را شست! این همه قسم برای تزکیه و پاک شدن یعنی ما باید به سمت پاکی برویم؛ پاکی مقام است، نفس باید بفهمد زیرا برداشت ما از اطلاعات علمی که کسب میکنیم در حالت پاکی و ناپاکی ۱۸۰ درجه متفاوت است. «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً» همین قرآن برای مومن شفاست و برای ظالم خسران میآورد.
💾#جنود_عقل_وجهل (جلسه۲)
📆۳۱/خرداد/۱۳۹۶
▫️همنشین اهل بیت علیهم السلام خواهی شد، اگر چشم به راه مهدی شان باشی؛
این وعده ی باقرالعلوم علیه السلام است...
🔘 سخن آوای #باقرالعلوم
#امام_باقر_علیه_السلام
#ولادت
•
.
.
در ماهِ ماهِ #رجب
واردات و صادرات
ذهن و قلب رو مھار کنیم!
از شلوغیها و پرگوییها
بھ خلوتها پناه ببریم :)🕊💔
- حِفْظِ اللِّسانِ وَغَضِّ الْبَصَرِ . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
🌛اولین شبجمعهی ماه رجب، شبآرزوهاست!
یعنی چی شبِ آرزوها؟
یعنی باید بشینیم و آرزو کنیم؟ خب که چی؟
#لیلة_الرغائب
بچہها بہ خودتون سخت بگیرید
کہ اون دنیا بهتون سخت نگیرن☝️🏻!
بہ خودتون سخت بگیرید
کہ خدا راحت بگیره...⚖
'حاجحسینیکتا
سربازان امام زمــــ🌱ــــان
تک تکشان محاسبه میشود!!!
مواظب اعمالمان باشیم❗️
#تلنگرانهـــ
#الّلهُـمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَـرَج
@shahidsarjoda ❤️✨💫
رجب🌿
امام موسی کاظم علیه السلام:
[رجب نهر فى الجنه اشد بياضا من اللبن و احلى من العسل فمن صام يوما من رجب سقاه الله من ذلك النهر.]
رجب نام نهرى است در بهشت از شير سفيدتر و از عسل شيرينتر هركس يك روز از ماه رجب را روزه بگيرد خداوند از آن نهر به او مى نوشاند.
📚من لا يحضره الفقيه، ج 2 ، ص 92 ، ح 1821.
@shahidsarjoda
گردان فاتح خیبر 🇵🇸
سلام ممنون🍃 حدودا ۱۰ تا🙈🙃 بله. معمولا خانوما رو سنشون حساسن😁😑 جواب دادیم🙃🌻
اقااااااا😐۱۰ تایم🤦♀
چه زود بزرگ شدیم ماشاءالله👀🌿😁
«رجب ماه بزرگ خداست و هیچ ماهی در حرمت و فضیلت به پایه آن نمی رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است، آگاه باشید که رجب ماه پروردگار است و شعبان ماه من و ماه رمضان ماه اُمت من است و اگر کسی در #ماه_رجب حتی یک روز روزه بدارد خدا را از خود خشنود ساخته و خشم الهی از او دور میگردد.»✨
♡رسولاکرم(ص)♡
@shahidsarjoda
حق داره امام سجاد میگن :
بندت به فدات شه 😍☺️
اخه فضائل رجب رو بخونید
دائم قربون صدقش برید ☺️♥️
#ماهرجبِ
#التماسدعا 📿♥️
💫💫💫💫💫💫💫💫💫💫
#یادت_باشد🌱
#قسمت_28
ساعت نه صبح مادرم به دیدنم آمد.هنوزدراتاق تحت نظربستری بودم.ازساعت ده صبح به بعددوستان وهم کلاسی هایم که دربیمارستان کارورزی داشتندیکی یکی پیدایشان شد.مریض مفت گیرآورده بودند!یکی فشارمیگرفت،یکی تب سنج میگذاشت به جانم افتاده بودند.کلافه شدم.
بااستیصال گفتم:"ولم کنین.باورکنین چیزی نیست.یه دل دردساده بودکه تمام شد.اجازه بدین برم خونه."کسی گوشش بدهکارنبود.بالاخره ساعت چهاربعدازظهروبعدازکلی آزمایش رضایت دادندازمحضردوستان وآشنایان داخل بیمارستان مرخص بشوم!
ایام نامزدی سعی میکردیم هرباریک جابرویم؛امامزاده ها،پارک ها،کافی شاپها.مدتی که نامزدبودیم کل قزوین راگشتیم،ولی گلزارشهداپای ثابت قرارهایمان بود.هردو،سه روزیک بارسرمزارشهداآفتابی میشدیم.
یک هفته مانده به شب یلداگلزارشهداکه رفته بودیم ازجیبش دستمال درآوردشروع کردبه پاک کردن شیشه ی قاب عکس شهدا.گفت:"شایدپدرومادراین شهدامرحوم شده باشن،یاپیرهستن ونمیتونن بیان.
حداقل مادستی به این قاب عکس هابکشیم."خیلی دوست داشت وقتی که ماشین گرفتیم یک سطل رنگ صندوق عقب ماشین بگذاریم وبه گلزارشهدابیاوریم تاسنگ مزارهایی که نوشته هایشان کمرنگ شده رادرست کنیم.
ازگلزارشهداپیاده به سمت بازارراه افتادیم.حمیددوست داشت برای شب یلدابه سلیقه ی من برایم کادوبخرد.
ازورودی بازارچادرمشکی خریدیم.داشتیم ساعت هم انتخاب میکردیم که عمه زنگ زدوگفت برای شام به آنجابرویم.
خریدمان که تمام شدبه خانه ی عمه رفتیم.فاطمه خانم خواهرحمیدهم آنجابود.
باهمه ی محبتی که من وحمیدبه هم داشتیم وصمیمیتی که بین ماموج میزد،ولی کناربقیه رفتارمان عادی بود.هرجاکه میرفتیم عادت نداشتیم کنارهم بنشینیم.میخواستیم اگربزرگتری هم درجمع ماهست احترامش حفظ شود.
این کارآن قدرعجیب به نظرمی آمدکه به خوبی احساس کردم حتی برای فاطمه خانم سوال شده که چراماجداازهم نشستیم.حدسم درست بود.موقع برگشت حمیدگفت:"میدونی آبجی فاطمه چی میگفت؟ازمن پرسیدمگه توبافرزانه قهری؟چراپیش هم نمی شینید؟"
گفتم:"ازنوع نگاهش فهمیدم براش سوال شده.توچی جواب دادی؟
"حمیدگفت:"به آبجی گفتم یه چیزایی هست که حرمت داره.من وفرزانه باهم راحتیم،ولی قرارنیست همیشه کنارهم بشینیم.من خونه ی پدرومادرم ترجیح میدم کنارمادرم بشینم."بین خودمان اگرهمدیگرراعزیزم،عمرم،عشقم صدامیکردیم،ولی پیش بقیه به اسم صدامیکردیم.
حمیدبه من میگفت خانم،من میگفتم حمیدآقا.دوست نداشتیم بقیه این طوری فکرکنندکه زندگی ماتافته جدابافته اززندگی
آن هاست.بعدازخداحافظی پای پیاده به سمت خانه ی ماراه افتادیم.معمولاخیلی ازاوقات پیاده تاهرکجاکه جان داشتیم میرفتیم.
آن ساعت شب خیابان هاخلوت بود.رفتم بالای جدول وحمیدازپایین دستم راگرفت تازمین نخورم.طول خیابان راپیاده آمدیم وصحبت کردیم.به حدی گرم صحبت بودیم که اصلامتوجه طول مسافت نشدیم.کل مسیرراپیاده آمدیم.
نیم ساعتی خانه ی ماشب نشینی کرد.
داخل حیاط موقع خداحافظی به حمیدگفتم:"چون شب یلداباباافسرنگهبانه وخونه نیست،توبیاپیش ما."
ایام نامزدی خداحافظی های ماداخل حیاط خانه به اندازه ی یک ساعت طول میکشید.بعضی اوقات خداحافظی بیشترازاصل آمدن و رفتن های حمیدطول وتفسیرداشت.
حتی دوستان من هم فهمیده بودند.هروقت زنگ میزدند،مادرم به آنهامیگفت:"هنوزداره توی حیاط بانامزدش صحبت میکنه.نیم ساعت دیگه زنگ بزنید!"نیم ساعت بعدتماس میگرفتندوماهنوزتوی حیاط مشغول صحبت بودیم.
انگارخانه راازماگرفته باشند،موقع خداحافظی حرفهایادمان می افتاد.
تازه ازلحظه ای که جدامیشدیم،میرفتیم سروقت موبایل.پیامک دادن هاوتماس هایمان شروع میشد.حمیدشروع کرده بودبه شعرگفتن.
من هم اشعاری ازحافظ رابرایش میفرستادم.بعدازکلی پیامک دادن،به حمیدگفتم:"نمیدونم چرادلم یهوچیپس وماست موسیرخواست.فرداخواستی بیای برام بگیر."جواب پیامک رانداد.حدس زدم ازخستگی خوابش برده.پیام دادم:"خدایابه خواب عشق من آرامش ببخش،شب به خیرحمیدم."
من خواب نداشتم.مشغول درسم شدم ونگاهی به جزوه های درسی انداختم.
زمان زیادی نگذشته بودکه حمیدتماس گرفت.تعجب کردم.گوشی راکه برداشتم،گفتم:"فکرکردم خوابیدی حمید،جانم؟زنگ زدی کارداری؟"گفت:"ازموقعی که نامزدکردیم به دیرخوابیدن عادت کردم.یه دقیقه بیادم در،من پایینم."گفتم:"ماکه خیلی وقته خداحافظی کردیم،تواینجاچکارمیکنی حمید؟!".
ادامه دارد...
📚 @shahidsarjoda