📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد_و_یکم
اماهادی كارهای خير ماندگاری از خود به يادگار می گذارد.
زمانی كه هادي شهيد شد، چندنفراز طلبه ها آمدند و خاطرات خود را ازهادی بيان كردند.
يكی می گفت: اين عبایی را كه دارم هادی برايم خريد، ديگری به نعلين خود اشاره كرد.
يكی ديگر از آنها از لوله كشی آب خانه اش می گفت و...
هادی برای تأمين هزينه ی اين كارها در نجف كار می كرد.
اين اواخر كاری كرده بود كه مسئولان گروه های نظامی مردمی(حشدالشعبی) حسابی به او اطمينان داشتند.
هميشه پول در اختيار اومی گذاشتند تا برای كارهای فرهنگی كه درنظر دارد هزينه كند.
🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد
يادم هست كه در تهران تصويرنسبتاً بزرگ شهيد ابراهيم هادی را جلوی
موتور نصب كرده بود واين طرف و آن طرف می رفت.
هادی هم از خدا خواسته بود كه بتواند گره از مشكلات خلق خدا برطرف كند.
بايد اشاره كرد كه نشستن و دعاكردن، براي اينكه خداوند بركت خودرا
نازل كند، در هيچ روايتی وارد نشده.
انسان اگر می خواهد به جايي برسد، بايد تلاش كند. زمانی كه هادی
ذوالفقاری در تهران بود و در بازار آهن فعاليت می كرد
هميشه دست خيرداشت.
خصوصاًبرای هيئتها بسيار خرج می كرد.
هادی می گفت بايد مجلس امام حسين پررونق باشد.
بايد اين بچه ها
كه به هيئت می آيند خاطره ی خوشی داشته باشند.
هر بار كه برای هيئت و يا كارهای فرهنگی مسجد احتياج به كمك مالی داشتيم اولين كسی كه جلو می آمدهادی بود.
هميشه آماده بود برای هزينه كردن.
يك بار به هادی گفتم: از كجا اين همه پول مياری؟ مگه توی بازار
چقدربهت حقوق ميدن❓
خنديد و گفت: از خدا خواستم كه هميشه برای اينطور كارها پول داشته
باشم. خدا هم كمكم می كنه.
❓پرسيدم: چطوری؟
گفت: بايد تلاش كرد. بعد ادامه داد: برای اينكه برخی خرجها رو تأمين
كنم
بعد از كار بازار آهن، با موتور كار می كنم. بار ميبرم، مسافر و... خدا
هم توی پول ما بركت قرار ميده.
هادی در نجف هم دست از اين كارها بر نمی داشت.
بسياری ازطلبه های نجف از فعاليتهای هادی می گفتند
و اينكه نمی دانستند هادی از کجا می اورد
🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_شصت_و_هشتم
با اينكه فقط دو سال از حضور هادی در نجف می گذشت اما دوستان
زیادی پيدا كرده بود.
برخی جوانان طلبه، كه كاري جزمطالعه و درس و بحث نداشتند
با تعجب به كارهای هادی نگاه می كردند. او در هر كاری كه وارد می شد به بهترين نحو عمل می كرد.
كم كم خیلی ها فهميدند كه هادی در كنار درس مشغول لوله كشی آب
برای خانه های مردم محروم شده.
هادی با اين كار كه بيشتر مخفيانه انجام می شد خدمت بزرگی باخانواده های طلاب می كرد.
اخلاص و تقوا و ايمان هادی اثرخود را گذاشته بود. او هر جا می رفت می خواست گمنام باشد.
هيچ گاه از خودش حرفی نمی زد. هرگز نديديم كه به خاطر پول كاری را انجام دهد.
اما خدا محبت او را به دل همه انداخته بود. بعد از شهادت همه از اخلاص او می گفتند.
چندين نفر را می شناختم که در تشييع هادی شرکت کردند و می گفتند: ما مديون اين جوان هستيم و بعد به لوله کشی آب منزلشان اشاره می کردند.
هادی غير از حوزه هر جاي ديگر هم كه وارد مي شد بهترين نظرات را ارائه می كرد.
در مسائل امنيتی به خاطر تجربه ی بسيج و فتنه ی 1388 بسيار مسلط بود.
از طرفی ديدگاه های فرهنگی او به جهت تجربه ی فعاليت درمسجدبسيار مؤثر بود.
شايد به همين خاطر بود كه مسئولان حشدالشعبی به اين طلبه ی ايرانی بسيار علاقه پيدا كردند.
رفت و آمد هادی با نيروهای مردمی زياد شده بود. او به كار هنری و ساخت فيلم علاقه داشت
اين روند را بين نيروهای حشدالشعبی گسترش داد.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_شصت_و_نهم
بركت در مال چیزی نيست كه با مفاهيم مادی و دنيایی قابل بحث وتوجيه باشد.
برخی افراد بودند كه آنچه را كه خدا در اختيارشان نهاده بود برای رفع مشكلات مردم قرار می دادند
خدا هم از خزانه ی غيب خودمشكلات مالی آنها را برطرف می كرد. مثال، شهيد ابراهيم هادی.
دوستی می گفت: يک شب ابراهيم را ديدم که در کوچه راه می رود. پرسيدم: کاری داری❓
گفت: از صبح تا به حال کسی از بندگان خدا را نديدم که مشکل مالی
داشته باشد و من بتوانم مشکل او را برطرف کنم. برای همين ناراحتم.
ابراهيم هادی هيچ گاه پول را براي خودش نخواست، بلكه با پولی كه به
دستش می رسيد مشكلات بسياری از رفقا را برطرف می كرد.
بارها شده بود كه مسافركشی می كرد و پول آن را خرج هيئت و يا افراد
نيازمند می كرد.
اين ويژگی های شهيد ابراهيم هادی براي هادی ذوالفقاری خيلی جالب بود.
هادی ذوالفقاری ابراهيم را خيلی دوست داشت برای همين سعی می كرد مانند اين شهيد عزيز با درآمد خودش مشكلات مردم را برطرف كند.
🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد_و_دوم
می گويند تاريخ مرتب تكرار ميشود، فقط اسمها عوض می شود،وگرنه بسیاری از اتفاقات سالها و قرنهاي گذشته، با نامهایی جديد تكرار می گردد.
از روزی كه بيداری اسلامی منطقه ی ما را فراگرفت، آمريكا و اسرائيل باكمك حاكمان فاسد منطقه، يك نوع كودتا را در كشور سوريه به راه انداختند.
آنان می خواستند وانمود كنند كه سوريه هم مانند تونس و ليبی و مصرو بحرين و ... درگير بيداری اسلامی شده❗
اما تفاوت آشكار بحران سوريه باديگر كشورها، حضور تروريست های صدها كشور در غالب قيام مسلحانه ضد دولت سوريه بود❗
شكی نبود كه دولت مردمی سوريه تاوان حمايت از محور مقاومت راپرداخت می كرد.
تروريستهای سوری صدها انسان بيگناه را فقط به جرم حمايت از دولت قانونی اين كشور به خاك و خون كشيدند.
آنچه كه ما از خوارج زمان اميرالمؤمنين علي شنيده بوديم در رفتار اين قوم وحشی مشاهده كرديم.
دولتهایی كه ادعا مي كردند نظام سوريه ظرف شش ماه نابود خواهدشد،
📌شاهد بودند كه گروههای مردمی به حمايت از دولت سوريه برخواستند.
🔰 ادامه دارد ...🔰
🖇🔖
فرازی از وصیت نامه شهید
وصیتم به مردم ایران و در بعضی از
قسمت ها برای مردم عراق این است
که من الان حدود سه سال است که
خارج از کشور زندگی میکنم ،مشکلات
خارج کشور بیشتر از داخل کشور است ،
قدر کشورمان را بدانند و پشت سر ولی
فقیه باشند و با بصیرت باشند و چون
همین ولی فقیه است که باعث شده
ایران از مشکلات بیرون بیاید و از
خواهران میخواهم که حجابشان را مثل
حجاب حضرت زهرا (س)رعایت بکنند
نه مثل حجاب های روز !!چون این
حجاب ها بوی حضرت زهرا (س)نمی دهد.
#ولادت حضرت_ ابوالفضل العباس_ (ع)
#روز _جانباز _مبارک
#شهید محمد هادی ذوالفقاری🕊🍃
#یا علی
#کپی شخصی حلال👍
#کپی برای کانال خودتون حلال 🙂
#به کانال ما بپیوند 💚
#شهید ابراهیم هادی
🆔@SHIDAEBRAHIHADi
به دنبال یک ادمین خوب ومورد اعتماد میگردم برای کانال کسی خواست بیاد توی پی ویم
پی ویم داخل بیوگرافی کاناله
۱۵۰۰۰۰ صلوات
نذر تعجیل در فرج امام زمان علیه السلام
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
برای شرکت در این نذر و ختم صلوات
بر روی لینک زیر کلیک کنید
http://slwt.ir/ba923a
در ماجرای #کرونا، عالم فرزانه زمانه رهبر معظم انقلاب #حضرتآیتاللّٰهخامنهای ما را بارها به تضرع و توسل خواندند؛ حتی #کلید دادند که بر دعای هفتم صحیفه پافشاری کنیم.
اما آیا ما به این دستور امام عمل کردیم⁉️
که اگر عمل کرده بودیم این بلیه از امت ما رخت بسته بود...
|✅|دعای هفتم صحیفه سجادیه:
یَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَکَارِهِ، وَ یَا مَنْ یَفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ یَا مَنْ یُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ. ذَلَّتْ لِقُدْرَتِکَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِکَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِکَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِکَ الْأَشْیَاءُ. فَهِیَ بِمَشِیَّتِکَ دُونَ قَوْلِکَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِکَ دُونَ نَهْیِکَ مُنْزَجِرَةٌ. أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِی الْمُلِمَّاتِ، لَا یَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا یَنْکَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا کَشَفْتَ وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ. فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ. فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِی یَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِکَ، وَ اکْسِرْ عَنِّی سُلْطَانَ الْهَمِّ بِحَوْلِکَ، وَ أَنِلْنِی حُسْنَ النَّظَرِ فِیمَا شَکَوْتُ، وَ أَذِقْنِی حَلَاوَةَ الصُّنْعِ فِیمَا سَأَلْتُ، وَ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ رَحْمَةً وَ فَرَجاً هَنِیئاً، وَ اجْعَلْ لِی مِنْ عِنْدِکَ مَخْرَجاً وَحِیّاً. وَ لَا تَشْغَلْنِی بِالِاهْتِمَامِ عَنْ تَعَاهُدِ فُرُوضِکَ، وَ اسْتِعْمَالِ سُنَّتِکَ. فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِی یَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَیَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى کَشْفِ مَا مُنِیتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِیهِ، فَافْعَلْ بِی ذَلِکَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْکَ، یَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظِیمِ.
|💠|ترجمه دعای هفتم صحیفه سجادیه:
ای آنکه گرهِ کارهای فرو بسته به سر انگشت تو گشوده میشود، و ای آن که سختیِ دشواریها با تو آسان میگردد، و ای آن که راه گریز به سوی رهایی و آسودگی را از تو باید خواست...🤲🏻
سختیها به قدرت تو به نرمی گرایند و به لطف تو اسباب کارها فراهم آیند. فرمانِ الاهی به نیروی تو به انجام رسد، و چیزهابه ارادهی تو موجود شوند..🌱
و خواستِ تو را، بی آن که بگویی، فرمان برند، و از آنچه خواستِ تو نیست، بی آن که بگویی، رو بگردانند.
تویی آن که در کارهای مهم بخوانندش، و در ناگواریها بدو پناه برند. هیچ بلایی از ما برنگردد مگر تو آن بلا را بگردانی، و هیچ اندوهی بر طرف نشود مگر تو آن را از دل برانی.
ای پروردگار من، اینک بلایی بر سرم فرود آمده که سنگینیاش مرا به زانو درآورده است، و به دردی گرفتار آمدهام که با آن مدارا نتوانم کرد..😔
این همه را تو به نیروی خویش بر من وارد آوردهای و به سوی من روان کردهای.
آنچه تو بر من وارد آوردهای، هیچ کس باز نَبَرد، و آنچه تو به سوی من روان کردهای، هیچ کس برنگرداند. دری را که تو بسته باشی. کَس نگشاید، و دری را که تو گشوده باشی، کَس نتواند بست. آن کار را که تو دشوار کنی، هیچ کس آسان نکند، و آن کس را که تو خوار گردانی، کسی مدد نرساند.
پس بر محمد و خاندانش درود فرست. ای پروردگار من، به احسانِ خویش دَرِ آسایش به روی من بگشا، و به نیروی خود، سختیِ اندوهم را درهم شکن، و در آنچه زبان شکایت بدان گشودهام، به نیکی بنگر، و مرا در آنچه از تو خواستهام، شیرینیِ استجابت بچشان، و از پیشِ خود، رحمت و گشایشی دلخواه به من ده، و راه بیرون شدن از این گرفتاری را پیش پایم نِه و مرا به سبب گرفتاری، از انجام دادنِ واجبات و پیروی آیین خود بازمدار..🕊
ای پروردگارِ من، از آنچه بر سرم آمده، دلتنگ و بیطاقتم، و جانم از آن اندوه که نصیب من گردیده، آکنده است؛ و این در حالی است که تنها تو میتوانی آن اندوه را از میان برداری و آنچه را بدان گرفتار آمدهام دور کنی. پس با من چنین کن، اگر چه شایستهی آن نباشم، ای صاحب عرش بزرگ...❤️
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد_و_پنجم
از شخصی پرسيدم: از حركت اربعين امسال كه بيش از بيست ميليون زائر
به سوی كربلا رفتند چه چیزی فهميدي؟
گفت: يعنی اينكه در كربلا خون برشمشير پيروز شد.
اگر آن روز كاروان
عاشورا همگی به شهادت رسيدند، اما در واقع پيروزشدند كه بعد از قرنها
اين گونه از آنها ياد می شود و مردم در مسير آنها اينگونه قدم بر می دارند.
يادم هست چند ماه قبل و زمانی كه تكريت به دست نيروهای مردمی آزاد
شد
يكی از انديشمندان غربی گفته بود: آنچه امروز در عراق اتفاق می افتد
يعني پيروزی عقيده و آرمان امام خمينی(ره).
اين شخص ادامه داد: تعجب ميكنم كه عراقيها هشت سال باامام خميني جنگ كردند، اما حالا رزمندگان عراقی كه فرزندان همان پدران
هستند
برای نبرد با دشمنی به نام داعش به الگوهایی متوسل می شوند كه رزمندگان ايرانی از آن استفاده می كردند.
اين شخص ادامه می دهد: استفاده از نمادهایی مانند چفيه و پيشانی بند و
روحيات معنوي خاص رزمندگان ايرانی، برای عراقيها چنان انگيزه ای ايجاد
كرد كه شهر تكريت، مهمترين پايگاه حزب بعث را به راحتی آزادكردند.
اين شخص به نامگذاری يكی ازخيابان های بغداد به نام امام خمينی(ره)اشاره كرده و ميگويد:
🔰 ادامه دارد ...🔰
بابایی:
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد_و_ششم
اينها همه بيانگر اين مطلب است كه تفكر انقلاب اسلامی ايران به دل همه ی مردم كشورهای مردمی خاورميانه صادر شده.
از لبنان و سوريه و فلسطين تاعراق و يمن و...
ايرانيها بر اساس تفكر امام معصوم خود يعنی ابا عبدالله الحسين وارد
ميدان مبارزه شدند و زير بار ذلت نرفتند.
و حالاهمين تفكر ميان ملتهای مسلمان و آزاده در حال رشد است.
مردم عراق نيز همين شعار را الگوی خود قرار داده اند و مشغول نبرد بانيروهای داعش هستند.
هادی زمانی كه وارد نيروهای مردمی شد، به عنوان
يك الگو مورد توجه رزمندگان عراقی قرار گرفت.
او هميشه تصوير مقام معظم رهبری را روی سينه داشت. همين كارباعث
شد كه بسياری از دوستان او نيز كه عراقی بودند همين كار را انجام دهند.
او به مسائل معنوی بسيار توجه مي كرد. نماز شب و اخلاص او موردتوجه
رزمندگان عراقی قرار گرفت.
در راستای همين تأثيرگذاری بود که بحث
چفيه و پيشانی بند را مطرح کرد. فرماندهان حشدالشعبی که به او اعتمادکامل
داشتند، او را با صد ميليون تومان پول به ايران فرستادند.
او اجازه داشت هر طور که مي خواهد خرج کند، اما هادی رعايت می کرد
که از آن پول برای خودش خرج نکند.
گاهی آنقدر رعايت می کرد که بيسکوييت را جايگزين وعده ی غذایی می کرد❗
با اينکه پول زيادی برای خريد اقلام به همراه داشت اما حواسش بود که بهترين جنسها را بخرد.
دقت مي کرد که برای ريال به ريال اين پول که
توسط مردم عراق تهيه شده زحمت بکشد تا بيهوده هدر نرود.
برای مثال برای تهيه ی چفيه ازتهران به يزد رفت تا از كارخانه وارزانترتهيه کند.
پيشانی بندها را در تهران چاپ کرده بود و به خانه می آوردتاخواهرانش آنها را بريده و آماده کنند.
او سعی ميکرد کاری که انجام می دهد، به نحو احسن باشد.
🔰ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
خواهرش مي گفت: گاهی از نجف زنگ می زد مي گفت به چیزی نياز پيدا کرده، ما سريعاً برايش تهيه می کردیم و مي فرستاديم.
ماه رمضان که آمده بود آلوچه و چيزهای ترش خريده بودم! رفت آنها را
آورد سر سفره تا با آنها افطار کند‼
می گفت: آنقدر در نجف چيزهای شيرين خورده ام كه الان دوست دارم
چيزهای ترش بخورم.
به خاطر همين خوردنی های ترش برايش به نجف می فرستادم.آخرين باری که به تهران آمد، ايام عرفه و تقريباً آبانماه سال 1393 بود.
رفتار و اخلاق هادي خيلی تغيير كرده بود. احساس می كرديم خيلی بزرگتر شده.
آن دفعه با مقدار زيادي پول نقدآمده بود! هر روز صبح از خانه بيرون ميرفت و شب ها بر می گشت.
بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهای مردمی عراق بود. طراحی
پرچم، تهيه ی چفيه و سربند و ... از كارهای او بود.
مقدار زيادی پارچه ی زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کرديم و آنها را بريديم. پارچه ها باريك باريك شد. هادی اسامی حضرت زهرا را رويشان چاپ کرد.
🔰 ادامه دارد ...🔰
📌پسرک فلافل فروش
#قسمت_هفتاد_و_هفتم
خواهرش مي گفت: گاهی از نجف زنگ می زد مي گفت به چیزی نياز پيدا کرده، ما سريعاً برايش تهيه می کردیم و مي فرستاديم.
ماه رمضان که آمده بود آلوچه و چيزهای ترش خريده بودم! رفت آنها را
آورد سر سفره تا با آنها افطار کند‼
می گفت: آنقدر در نجف چيزهای شيرين خورده ام كه الان دوست دارم
چيزهای ترش بخورم.
به خاطر همين خوردنی های ترش برايش به نجف می فرستادم.آخرين باری که به تهران آمد، ايام عرفه و تقريباً آبانماه سال 1393 بود.
رفتار و اخلاق هادي خيلی تغيير كرده بود. احساس می كرديم خيلی بزرگتر شده.
آن دفعه با مقدار زيادي پول نقدآمده بود! هر روز صبح از خانه بيرون ميرفت و شب ها بر می گشت.
بعد هم به دنبال خريد لوازم مورد نياز نيروهای مردمی عراق بود. طراحی
پرچم، تهيه ی چفيه و سربند و ... از كارهای او بود.
مقدار زيادی پارچه ی زرد با خودش آورده بود. ما کمکش کرديم و آنها را بريديم. پارچه ها باريك باريك شد. هادی اسامی حضرت زهرا را رويشان چاپ کرد.
🔰 ادامه دارد ...🔰
بروگریہڪن ؛
اݪتماسِخداڪن ؛
بگونمیتونمازموقعیٺِگناھفرارڪنم
اونقدرخداڪریمہ،
ڪہموقعیٺِگناهوفرارےمیدھ،
توفقطمیونِگریہهاتبگو؛
دیگہناندارمپاشم؛
بگومیخوامگناھنڪنمااا، زورمنمیرسہ!
معجزھمیڪنہبرات...🌿!
- استادپناهیان -
اللهمعجلالولیڪالفرج🌿
#یا علی
#کپی شخصی حلال👍
#کپی برای کانال خودتون حلال 🙂
#به کانال ما بپیوند 💚
#شهید ابراهیم هادی
🆔 @SHIDAEBRAHIHADi
⚠️ #تلنگر🌱
یادتون باشه‼
دین ...
سبد میوه نیستش ڪه مثلا موز رو برداری و خیار رو نه!
روزه بگیری و نماز نه!
ذکر بگی و ترک غیبت نه!
نماز بخونی و اهنگ غیر مجاز گوش بدی!!
چادر بپوشی و حیا نداشته باشی ...
ریش بذاری اما چشم چرونی ڪنی ...
حواسمونو جمع کن
#یا علی
#کپی شخصی حلال👍
#کپی برای کانال خودتون حلال 🙂
#به کانال ما بپیوند 💚
#شهید ابراهیم هادی
🆔 @SHIDAEBRAHIHADi
#من_میترا_نیستم🍂🌸
#قسمتبیستوششم
مادرم که از خودش خجالت کشیده بود، برگشت به پشت بام و زینب را بوسید و التماسش کرد که با او به پایین برود و سحری بخورد.
مادرم به زینب گفت:
"به خدا هر شب صدایت میکنم؛ جان مادربزرگ بی سحری روزه نگیر. "
آن سال زینب همهی ماه رمضان را روزه گرفت و ده روز هم پیشواز رفت.
من در آن سال به خاطر هوای شرجی آبادان دچار آسم شده بودم. مدتی بود که مرتب مریض میشدم، زینب خیلی غصهی من را میخورد. آرزوی زینب این بود که برای من تخت بخرد و پرستار بگیرد.
میگفت:
"بزرگ که بشوم، نمیگذارم تو زحمت بکشی. یک نفر را میآورم تا کار هایت را انجام دهد. "
مهرداد مدتی با رادیوی نفت آبادان کار میکرد و مرتب توی خانه نمایش تمرین میکرد. در یکی از نمایش ها (پهوان اکبر)ی هست که میمیرد. زینب نقش مادر پهلوان اکبر را بازی میکرد.
در نمایش (سر به داران) هم زینب نقش (مورخ) را با مهرداد بازی میکرد. آنها در خانه لباس نمایش تنشان میکردند و باهم تمرین میکردند. من هم مینشستم و نمایش آنها را نگاه میکردم.
زینب و مهرداد به شعر هم علاقه داشتند. مهرداد شعر میگفت و زینب هم با لذت به شعرهای مهرداد گوش میکرد.
مهران و مهرداد همیشه حواسشان به خواهر هایشان بود. مهرداد از زن های لاابالی و سبک بدش میآمد و همیشه به دختر ها برای رفتارشان تذکر میداد. اگر دختر ها با دامن یا پیراهن بیرون میرفتند، حتما جوراب ضخیم پایشان میکردند وگرنه مهران آنها را بیرون نمیبرد.
زینب به برادر ها و خواهرهایش واقعا علاقه داشت. گاهی با آن دستهای لاغر و کوچکش، لباسهای مهران را میشست، جورابهای مهرداد را میشست. دلش میخواست به یک شکلی محبت خودش را به همه نشان بدهد.
فصلپنجم🌙♥️
قبل از انقلاب، زندگی ما آرام میگذشت. سرم به زندگی و بچههایم گرم بود. همین که بچهها در کنارم بودند، احساس خوشبختی میکردم. چیز دیگری از زندگی نمیخواستم.
بابای مهران و همهی کارگرهای شرکت نفت، از شاه بدشان میآمد. همه میدانستند که شاه و حکومتش چقدر پست هستند. انقلاب که شد، من و بچههایم همه طرفدار انقلاب و امام شدیم. همه چیزم انقلاب بود. وقتی آدم کثیفی مثل شاه که این همه جوان را شکنجه کرده بود، رفت و یک سید نورانی مثل امام، رهبرمان شد، چرا ما انقلابی نباشیم...
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
•••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈•••
#یا علی
#کپی شخصی حلال👍
#کپی برای کانال خودتون حلال 🙂
#به کانال ما بپیوند 💚
#شهید ابراهیم هادی
🆔@SHIDAEBRAH
#من_میترا_نیستم🍂🌸
#قسمتبیستوسوم
مینا و مهری مدت ها پول جمع کردند و یک دوربین عکاسی خریدند. اولین بار دخترها زیر درخت کنار عکس یادگاری گرفتند. چهارتایی باهم پول جمع کردند و برای من یک دست پارچ و لیوان سفالی خریدند.
زندگی ما کم و زیاد داشت، اما با هم خوشبخت بودیم. بچه هایم همه سر به راه و درسخوان بودند اما زینب علاوه بر درس خواندن خیلی مؤمن بود. همیشه دنبال کسانی بود که بتوانند در این راه کمکش کنند.
در همسایگی ما در آبادان، خانوادهی کریمی زندگی میکردند. آنها خانوادهی مؤمنی بودند. تنها خانه ای بود که پشت در خانه پرده زده بودند که وقتی در خانه باز میشود، داخل خانه پیدا نشود.
دختر بزرگ خانواده، زهرا خانم برای دخترهای محل کلاس قرآن و احکام گذاشته بود. مینا و مهری و زینب به این کلاس ها میرفتند. مینا و مهری با دخترشان، اقدس، همکلاس بودند و زینب با نرگس دوست بود.
زهرا خانم سر کلاس به بچه ها گفته بود:
"باید در مسائل دینی از یک مجتهد تقلید کنید وگرنه اعمالتان مثل وضو و غسل قبول نیست. "
زهرا خانم از بیـن رساله های عُلما، رسالهی امام خمینی (ره) را به دخترها معرفی کرد. ما تا آن زمان از این حرف ها سر در نمیآوردیم. امام را هم نمیشناختیم. مینا و مهری به کتابفروشی آقای جوکار در ایستگاه۶ بازارچهی شرکت نفت رفتند تا رسالهی امام را بخرند، اما آقای جوکار به آنها گفت:
"رسالهی امام خمینی خطرناک است. دنبالش نگردید وگرنه شما را میگیرند."
و رسالهی آقای خویی را به بچه ها داد. دخترها هم مجبور شدند که مقلد آقای خویی شوند.
زهرا خانم هم گفت:
"هیچ اشکالی ندارد. مهم این است که شما احکامتان را طبق تقلید از مجتهد انجام بدهید."
زینب بیشتر به کلاس های قرآن خانهی کریمی میرفت و خیلی تحت تأثیر دخترهای کریمی قرار گرفته بود.
زینب کلاس چهارم دبستان بود؛ صبح ها مدرسه میرفت و عصرها کلاس قرآن خانهی کریمی.
یک روز ناراحت به خانه آمد و گفت:
"مامان، من سر کلاس خوب قرآن خواندم. به نرگس جایزه دادند، اما به من جایزه ندادند."...
#الّلهُــمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّڪَالْفَــرَج
•••┈✾~🍃🖤🍃~✾┈•••
#یا علی
#کپی شخصی حلال👍
#کپی برای کانال خودتون حلال 🙂
#به کانال ما بپیوند 💚
#شهید ابراهیم هادی
🆔@SHIDAEBRAHIHADi