eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
8.2هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
این سردارملی و سرباز فداکار اسلام عزیز در روز چهارم آذر ۱۳۶۶ در حین انجام یک ماموریت گشت شناسایی به درجه رفیع شهادت نائل آمد. قبل از او برادر دیگرش در راه دفاع از اسلام به درجه رفیع شهادت رسیده بود. «کسی می‌تواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد.» از سخنان معروف است که در یکی از سخنرانی های خود به آن اشاره داشته‌اند. 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📸تصاویر شهید علی چیت سازیان شهید محمد امیر چیت سازیان 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌱• بهشـت رو زمـین حـــرم چه خوبه اربعین حـــرم 🏴 🥀 🖤 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از کله قندی مهران شروع کرد. بالای کله اسبی حاج عمران ترکش خورد. تو سومار تیر خورد به پاهاش. توی جزیره مجنون، روی برانکار فرماندهی می کرد! توی شلمچه اول ترکش به بازوش خورد، بعد تیر به پهلوش و توی ماووت مهمان مین والمری شد. اطلاعات و عملیات رو کرده بود دانشگاه آدم سازی. توی کلاسش هم "ممد عرب عراقی" بود که از بصره در رفته بود، هم "شیر محمد افغانی" که تو مهران باهاش گشت می رفت، و هم "علی شاه حسینی" که تکنیسین F4 که آموزش تو آمریکا رو گذاشته بود یه طرف و شده بود شاگردش! داشت یادم می رفت. توی دانشگاه علی آقا سواد ملایی و افاده های دانشگاهی هم خیلی بُرد نداشت؛ نه اینکه دانشگاهی ها در رکابش نبودند، بودند اما یه بچه صافکار روستایی زاده مثل "مصیب مجیدی" شد معاونش، چون دل شیر می خواست با علی کار کردن. شرط و مرزی هم برای یادگیری وجود نداشت؛ سراغ قفل بُر ها توی شهر می رفت، می آوردشان جبهه ازشان آدم می ساخت! البته همه ی اینایی که اسم آوردم شهید شدند؛ به عبارت این دفتر "دلیل" شدند 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید علی چیت سازیان در دوران مجروحیتش در بیمارستان به همراه همرزمانش 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در زمان خودش براش افسانه ها درست کردند؛ مثل اینکه تا کربلا می ره، تو صف عراقیا وا می ایسته، اینا راست نبود اما روایت بچه هاش توی این دفتر راسته راسته. علی همون بچه مو زرد چشم آبی برای قریب 90 نفر شد دلیل؛ یعنی راه رو نشون داد تا جایی که رسیدند. خودشم دنبال یه دلیل می گشت تا اینکه اون خواب به دادش رسید. اون خواب که از مصیب معاونش که توی فاو شهید شده بود، پرسید: "از کدام راهکار به این مقام رسیدی؟" مصیب هم جواب داد: راهکار اشک! از اینجا به بعد راه کار علی آقا به قول خودش قلف و به قول بچه مدرسه ای ها قفل شد. هر هفته با گریه بچه ها رو صدا می کرد، همون 90 نفر رو. دلش می خواست دینش کامل بشه. اینو به دوستاش گفته بود. زن گرفت. یه یادگاری ازش موند که هیچ وقت ندیدش؛ به اسم محمد علی. برادرش امیر هم که رفت، علی ماند با تنی زخمی که شش زخم از شش عملیات داشت. جنگ هم هفت ساله شده بود و علی دلتنگ همه چیز. سال های آخر جنگ می گفتند می خواد فرمانده بشه، اما عشق او اطلاعات بود و بچه های اطلاعات و شهدای اطلاعات. توی شناسایی؛ یعنی دلالت آخر، همه رو گذاشت سرِ کار، یه عده رو برگردوند عقب و خودش تنها رفت به جایی که دلیل امروز و فردای ما شد. 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
... نا امید و نگران از سرنوشت عملیات ، نماز صبح را در خط خودی خواندیم که سر و کلّۀ علی چیت سازیان پیدا شد. باورکردنی نبود. خودش مجروح بود و یازده عراقی را جلو انداخته بود که بعضی هایشان دو برابر او قد داشتند. اینجا بود که علی آقا (چیت سازیان) آوازه اش پیچید که یک فرمانده گروهان نوجوان تا نخلستان های شهر عراق رفته و با تعدادی اسیر عراقی برگشته است...» 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
منم عقرب زرد «از زبان همرزم این شهید شنیدم که می‌گفت وقتی در عملیاتی تمام نیروهایش شهید شدند و تنها مجبور به عقب‌نشینی شد در مسیر به گروهانی از صدامیان برخورد کرد. با شهامت خود را معرفی کرد و گفت: من علی چیت‌سازیان هستم؛، «عقرب زرد». اگر مقاومت کنید تا آخرین گلوله با شما می‌جنگم والا تسلیم شوید و جان به سلامت ببرید.» ایشان تعریف می‌کرد دیده‌بان از دور خبر داد یک گروهان آدم در حال حرکت به سمت ما هستند ولی یک نفر به دور اینها می‌چرخد از نحوه دور زدنش پیداست علی باشد اما صبر کنید نزدیکتر بیایند. نزنید صبر کنید. با نزدیکتر شدن آنها چهره علی نمایان شد.» تیزهوشی و قدرت تصمیم گیری فوق‌العاده او درعملیات باعث شده بود که فرماندهی لشکرانصارالحسین (ع) بگوید :«با وجود علی بسیاری از مشکلات عملیاتی ما حل می شود».  راوی:سرهنگ مرتضی احمدی 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
اعجوبه ریش خرمایی! ( از خاطرات شهید علی چیت سازیان ) آنقدر به زبان عربی مسلط بود که تا دل دشمن می‌رفت و برمیگشت اصلأ محال بود برود شناسایی و دست خالی برگردد. فرمانده قرارگاه نجف پرسید: «جوان ریش خرمایی کیه؟» گفتیم: «مسئوول اطلاعات و عملیات، یه اعجوبه ایه توی کار اطلاعات.» و از او خواستم گزارش آخر رو بده. مقابل نقشه ایستاد و انگشت روی جاده ی زرباطیه به بدره گذاشت. و مفصل گفت که فرمانده تیپ عراقی کی میاد و کی می ره و حتی اینکه تا کجا اونو با سواری می آرن و بقیه ی مسیر رو تا خط با جیپ و نفربر فرماندهی. فرمانده قرارگاه باورش نمی شد که علی و بچه هاش ظرف یک ماه، خطوط سه و چهار عراق را هم شناسایی کرده باشند!!!! راوی: شهید مدافع حرم حاج حسین همدانی 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخشی از وصیتنامه شهید: برای شهادت و برای رفتن تلاش نکنید.... 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دو سه تا از اون کوخ نشینا ! دمدمای غروب یک مرد کُرد با زن و بچه اش مانده بودند وسط یه کوره راه. من و علی هم با تویوتا داشتیم از منطقه برمی گشتیم به شهر. چشمش که به قیافه ی لرزان زن و بچه ی کُرد افتاد، زد رو ترمز و رفت طرف اونا. پرسید: «کجا می رین؟» مرد کُرد گفت: «کرمانشاه» – رانندگی بلدی؟ – کُرد متعجب گفت: «بله بلدم!» علی دمِ گوشم گفت: «سعید بریم عقب.» مرد کُرد با زن و بچه اش نشستند جلو و ما هم عقب تویوتا، توی سرمای زمستان! باد و سرما می پیچید توی عقب تویوتا؛ هر دوتامون مچاله شده بودیم. لجم گرفت و گفتم: «آخه این آدم رو می شناسی که این جوری بهش اعتماد کردی؟» اون هم مثل من می لرزید، اما توی تاریکی خنده اش را پنهان نکرد و گفت: «آره می شناسمش، اینا دو – سه تا از اون کوخ نشینانی هستند که امام فرمود به تمام کاخ نشین ها شرف دارن. تمام سختی های ما توی جبهه به خاطر ایناس.... 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فقط ما می مانیم و اعمالمان ... صدای شهید علی چیت سازیان را میشنوید.. 🕊🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
. هجدهم مرداد روز بزرگداشت شهدای مدافع حرم . یاد و خاطره بیش از 2000 گرامی باد 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️ افتخار مدافعان حرم 📹 نماهنگ ویژه به مناسبت سالروز شهادت شهید حججی و روز مدافعان حرم منتشر شد 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•♥️🌱• هرکسی‌را‌میلِ‌دل‌باشد‌بسوی‌این‌و‌آن میلِ‌جانِ‌ما‌به‌عالم‌نیست‌الّا‌سوی‌تو... 🎞¦⇠ ♥️¦⇠ 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخشی از وصیتنامه شهید📝 خداوند در اين مدت انقلاب، يك نعمت بزرگي باز به ما بخشانيد و آن هم جنگ با كافران و خدانشناسان روي زمين تا بتوانيم خودمان را در صحنه عمل امتحان كنيم و براي رسيدن به جهاد مقدس(اصغر) بايد موانع بزرگي را از سر راه برداريم و آن هم مبارزه با نفس و يا جهاد اكبر است. واقعاً كه جبهه دانشگاه الهي است. دانشگاهي كه در‌آن درس تقوي، ‌درس گذشت،‌ استقامت، ‌فداكاري، ‌جانبازي، ‌صبر و غيره آموخته مي‌شود. جبهه جايي است كه انسانهايي كه در آن قدم مي‌گذارند بايد از ته قلب بر سرور‌ شهيدان آقا اباعبدالله لبيك گويند و حسين گونه تا آخرين لحظه عمر خود باشند. جبهه جايي است كه انسان يك قدم از ديگران نسبت به خدا نزديك تر است. خاك جبهه ايران، ‌همچون خاك كربلاست. چون زماني كه عزيزان سر بر زمين مي‌گذارند و زمين را با خون خود آبياري مي‌كنند به عشق رسيدن به آقا ابا عبدالله…(علیه السلام) و به ياد آن بزرگوار هستند و خداوند در اين راه پاداش قرار داده است كه بالاترين پاداش شهادت در راه اوست. در مسلخ عشق جز نكو‌‌ را نكشند روبه صفتان زشت خو را نکشند 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پدر پوتین یا پدر نفس! علی شهردار شده بود هر چیزی که در سفره کم بود میرفت و می آورد برای هر دفعه رفت و آمد هم پوتین می پوشید و تا بند آخر را محکم میبست این کار را چند بار انجام داد. یک بار پارچ آب، یک بار نان و ... پوتین پوشیدن و از پا درآوردن، آن هم با این وضع و با این جدیت برای همه سوال شده بود. یک طلبه نکته سنج در جمع ما بود پرسید علی آقا این کار شما چه حکمتی دارد؟ جواب داد: «می خواهم پدر پوتینم را در آورم» طلبه با لبخندی گفت :☺️ «نه؛ میخواهی پدر نفس را دربیاوری!» 📚برگرفته از کتاب «دلیل» 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
علی‌آقا" دائم آیه "و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی" را می‌خواند خاطرم هست "علی‌آقا" دائم آیه "و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی" را خوانده و به ما هم می‌گفت بخوانید زیرا از خودمان چیزی نداریم و کمتر از هیچ هستیم و این خداوند است که ما را حفظ کرده است.  تربیت نیروهای توانمند برای اطلاعات، عملیات از دیگر هنر‌های شهید چیت‌سازیان بود یکی از کارهای جالب ایشان این بود که از دل قهوه‌خانه‌ها و زورخانه‌ها و غیره، افراد شجاع که از نظر اعتقادی در سطح ضعیفی بوده و حتی برخی نماز نمی‌خواندند را انتخاب کرده و در شناسایی این افراد، استاد به تمام معنا بود. او این افراد را با خود به جبهه آورده و علاوه بر آموزش فنون رزمی، خودسازی اخلاقی را نیز شروع کرده و پس از مدتی از آن‌ها یک رزمنده متعهد و معتقد می‌ساخت که بسیاری از آن‌ها در میدان‌های نبرد به شهادت رسیدند. شهید چیت‌سازیان افرادی را جذب می‌کرد که کسی فکر نمی کرد بعدها جزء شهدا و سرآمدان اطلاعات، عملیات شوند و به آن‌ها می‌گفت: "همین که منش مردی و پهلوانی داشته باشید؛ بس است بقیه درست می‌شود و خدا شما را دعوت کرده است" و سپس با صبر و صمیمیت، این افراد را به اوج کمال انسانیت می‌رساند. 🎙راوی: دوست و همرزم شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هنر شهید چیت سازیان شهید "محمد حجازی" که اهل عراق بود و برادرش در جنگ با ایران کشته شده بود؛ نمونه افرادی است که "علی‌آقا" جذب کرد و وقتی دید این فرد که مادرش همدانی‌الاصل بود به درد کار اطلاعات می‌خورد بدون اینکه منتظر تأیید حفاظت شود او را انتخاب کرد و این از هنرهای او بود که افراد را به سرعت می‌شناخت و از انتخاب هیچ‌یک از افرادی که روی آن‌ها سرمایه‌گذاری کرد؛ هرگز پشیمان نشد. 🎙راوی:همرزم شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
میریم تو میدون مین! داشتیم برمی‌گشتیم. کار تموم شده بود که خوردیم به کمین عراقی. هم ما اونا رو دیدیم هم اونا ما رو. تاریکی شب مجال فکر کردن رو از آدم می‌گرفت. علی آقا هم توی آموزش این‌جوری بهمون یاد داده بود که تو کار شناسایی نباید با عراقیا درگیر بشین. مبادا اسیر بشین و عملیات لو بره! اما این‌دفعه خودش هم باهامون بود. گفت: «می‌ریم تو میدون مین.» گفتم: «شوخی می‌کنی؟» خندید و افتاد جلو. پاک قاطی کرده بودم. توی فکر بودم که پاهام گرفت به یه سیم تله. گفتم: «علی آقا، گیر کرده‌م، پام رو بردارم مین منفجر می‌شه!» بازم خندید و گفت: «چیزی نیست، سریع بیا به سمت من.» ده متر دور نشده بودم که دو تا مین منوّر روشن شد و یه مین گوشت‌کوبی منفجر. هنوز نفهمیده‌م از کجا دونست که مین‌ها بلافاصله عمل نمی‌کنن. عراقیا هم اصلاً آفتابی نشدند. آب‌ها که از آسیاب افتاد، گفتم: «مگه تو آموزش نمی‌گفتی نباید جای ما لو بره؟» گفت: «چرا، اما اینجا جای ما برای اونا لو رفته بود، اونا ما رو دیده بودند. من می‌خواستم اونا بدونند که ما هم اونا رو دیده‌یم. هیچ راهی نداشت، الّا روشن شدن منوّر.» 📚بخشی از کتاب دلیل (حماسه نابغه اطلاعات) 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR