✨ای روشنای خانه امید: ای شهید❣
ای معنی حماسه جاوید؛ ای شهید❣
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچهی خورشید؛ ای شهید❣
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🍃به یاد فرمانده شهید🍃 #سردار_احمد_کاظمی ،این هفته خاطراتی از زندگی این فرمانده شهید قهرمان عزیز را مرور میکنیم 💫
#سردار_شهید_حاج_احمد_کاظمی🌷
🔸متولد :۲ مرداد ۱۳۳۸
نجف آباد، اصفهان، ایران
🔸شهادت:۱۹ دی ۱۳۸۴ (۴۶ سال)🌷
ارومیه، ایران
🔸محل مزار:گلستان شهدای اصفهان🌷
🔸وفاداری :نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران ،سال های خدمت۱۳۵۸–۱۳۸۴
🔸درجه سرتیپ پاسدار یگان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
🔸فرماندهی لشکری ۸ نجف
قرارگاه حمزه
لشکر ۱۴ امامحسین
نیروی زمینی سپاه پاسداران
نیروی هوایی سپاه پاسداران
💥 جنگها و عملیاتها:
جنگ ایران و عراق
عملیات ثامنالائمه
عملیات فتحالمبین
عملیات بیتالمقدس
عملیات رمضان و محرم
عملیاتهای والفجر، ۱، ۲، ۴، ۸ و ۱۰
عملیات خیبر، بدر و قادر
عملیاتهای کربلای ۴ و ۵
🔸نشانها:سه نشان فتح از جانب امام خامنهای
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
شهید احمد کاظمی، فرمانده نیروی زمینی سپاه در سال ۱۳۳۷ در شهرستان نجفآباد به دنیا آمد. دوران جوانی ایشان همزمان بود با اوج مبارزات انقلابی ملت بزرگ ایران علیه رژیم فاسد و وابسته پهلوی. در آن زمان، حاج احمد نیز همپای مردم در این مبارزات شرکت کرد و به حدی در این راه تلاش کرد که در اسفندماه سال ۱۳۵۶ مصادف با ایام محرم به همراه حدود ۵۰ نفر از مبارزان انقلابی شهر علم و تقوا (نجفآباد) توسط ساواک دستگیر و مدتی در زندان شهربانی به همراه سایر زندانیان مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفت.
پس از پیروزی انقلاب، با توجه به شور و اشتیاق وصفناپذیرش به مبارزه با کفر و ظلم،به اتفاق یک گروه ۵۰۰ نفری به سرپرستی شهید محمد منتظری جهت فراگیری آموزشهای چریکی و مقابله با اشغالگران قدس به صف مبارزین جبهههای جنوب لبنان پیوست و تا پایان سال ۱۳۵۸ در آن خطه ماند. وی پس از بازگشت به کشور رسما به عضویت سپاه پاسداران در آمد.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در بهار سال ۱۳۵۹ با تشدید مجدد بحران در مناطق غرب و شمال غرب توسط ایادی استکبار، حضرت امام خمینی (ره) فرمان بسیج عمومی جهت مقابله با مزدوران شرق و غرب را صادر کرد و کاظمی همراه با سردار شهید غلامرضا صالحی در قالب یک گروه ۶۰ نفری در اواخر اردیبهشتماه از نجفآباد عازم کرمانشاه و سپس سنندج شد. وی حدود هفت ماه با جدیت در عملیاتهای پاکسازی به مقابله با فتنهانگیزان پرداخت و در یکی از این عملیاتها در روستای «افراسیاب» در منطقه دیواندره از ناحیه پا مجروح و به شهر خود منتقل شد.
هنوز زخمهایش التیام نیافته بود که در اواسط آذرماه همراه با یک گروه ۵۰ نفری در جبهههای آبادان حضور یافت و فرماندهی یکی از مناطق عملیاتی به عهدهاش سپرده شد که نقش مؤثری در این منطقه و سپس عملیات شکست حصر آبادان ایفا کرد.
از جمله فعالیتهای برجسته حاج احمد در دوران دفاع مقدس میتوان به تثبیت «تیپ ۸ نجف اشرف» اشاره کرد. وی با جمعکردن انسانهای بزرگی پیرامون خود این تیپ را سازماندهی کرد و در اثنای جنگ، استعداد آن را تا سطح لشکر ارتقا داد و آن را به یکی از مانوریترین یگانهای دفاع مقدس مبدل ساخت.
کاظمی یار صادق و راستین سرداران شهید باکری، زینالدین، خرازی، همت، بقایی و... بود و تمام وجود خود را وقف حضور در جبهههای نبرد کرده بود و بیشک یکی از برجستهترین و مقتدرترین فرماندهان دفاع مقدس محسوب میشود.
آخرین حکم مسئولیت کاظمی، فرماندهی نیروی زمینی سپاه بود که بیستونهم مردادماه ۱۳۸۴ از سوی مقام معظم رهبری، فرماندهی کل قوا به ایشان تنفیض شد. سردار شهید احمد کاظمی همیشه خود را از خیل عظیم کاروان شهدا جامانده میدانست و به شدت در فراق یاران شهیدش دلسوخته بود. او همواره با آه و سوز خاصی از آنها یاد میکرد و در آخرین روزهای زندگی خویش به شدت از شهیدان باکری و خرازی یاد میکرد و از این که به شهادت نرسیده، اشک حسرت میریخت.
نوزدهم دیماه ۱۳۸۴ (سالروز آغاز عملیات کربلای ۵) حاج احمد پس از سالها انتظار به یاران شهیدش پیوست و در شهر مهدی باکری (ارومیه) اجر تلاشهای بیوقفه خود را از خدای بزرگ گرفت.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹نشانه✋
حاج احمد از بچگی متفاوت بود و این را در تک تک رفتارهایش نشان میداد.
پدر و مادر هم عجیب دوستش داشتند، البته مادر یک هوا بیشتر. نمیدانم چرا با اینکه دور و برش حسابی شلوغ بود، احمد را جور دیگری میخواست. انگار بین بچههایش تافته جدا بافته بود.
احمد یک نشانه هم در بدنش داشت که مادرم همیشه از آن، به بچههایش میگفت و معتقد بود راز بزرگی در پس آن وجود دارد.
نشانه این بود که دوتا از انگشتهای احمد به صورت مادرزادی به هم چسبیده بود. مادرم همیشه میگفت من مطمئنم این یک علامت و نشانه است. وقتی میپرسیدیم چه علامتی؟ میگفت خدا خودش میداند و والسلام…
جالب اینجاست وقتی هم رفت جبهه، همین انگشت قطع شد. به مادرم گفتم حتما این همان نشانهای بود که از آن میگفتی. گفت نه! بالاتر از این حرفها…و این جمله را چندین بار در موقعیتهای مختلف تکرار کرد.
🎙نقل از برادر شهید
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پدر ما با اینکه وضع مالی خوبی داشت،عقیدهاش این بود که ما جدای از درس و مدرسه، یک حرفهای بیاموزیم و ساعتهای فراغتمان را بیهوده تلف نکنیم. همیشه میگفت مرد باید یک هنری در بازویش داشته باشد.برای همین کار هر روز ما بعد از مدرسه رفتن،حضور در مغازه پدر و مشغول به کار شدن بود
احمد هم همینطور. او زمانی کار را شروع کرد که پدرم وارد بازار فرش و خرید و فروش قالی شده بود.اتفاقا احمد خیلی خوب و کامل و از صفر تا صد این شغل را یاد گرفت؛از آماده کردن چله تا به دار انداختن قالی.
عاشورای سال 56 که به دلیل شرکت در تظاهرات علیه شاهنشاه دستگیر شد و به همین دلیل مدتی را در زندان بود و از کار دور بود.احمد آن موقع هنوز درس میخواند و دوسال مانده بود که دیپلمش را بگیرد. بعد هم که آزاد شد،خیلی دنبال کار و این حرفها نبود. از طرف دیگر هنرستانی هم که درس میخواند دیگر راهش نمیدادند و میگفتند چون از معترضان علیه شاه است،حق ورود به مدرسه را ندارد. گولی خب به هر سختی که بود درسش را خواند و تمام کرد..
پس از آن،حاج احمد مسیر زندگیاش عوض میشود و به سمت کارهای مبارزاتی میرود
طوری شده بود که ساواک برای دستگیریاش شبانهروز دنبالش بود؛آن قدر که مجبور شدیم چندماهی از نجفآباد فراریاش بدهیم.
خودم فراریاش دادم با یک ماشین تانکر نفتی که از آبادان به اصفهان بنزین میآورد. به راننده ماشین سپردمش و از او خواستم احمد را با خود مدتی به آبادان ببرد تا آبها از آسیاب بیفتد.رفت که رفت و ما مدتها از او بیخبر بودیم تا حدود سه چهارماه بعدکه با پیروزی انقلاب سروکلهاش پیداشد.
🎙نقل از برادرشهید
#شهیداحمدکاظمی🌷
شهید احمد کاظمی در عمل به سنت نبوی(صلی الله علیه وآله وسلم) تصمیم به ازدواج گرفت. برای انتخاب همسر خود، خانواده مذهبی و فرهنگی آقای ایزدی را که از مردم متدین نجف آباد و اهل جبهه و جنگ بود در نظر گرفت. احمد در شرایطی که خود را به شدت درگیر جبهه های نبرد و آماده سازی برای عملیات و الفجر هشت کرده بود، به همراه خانواده و همسر آینده خود جهت اجرای مراسم عقد روز 1364/9/23 به تهران آمد تا پیر جماران، امام خمینی خطبه عقد زندگی مشترک شان را بخواند. آنچه بر شادی این پیوستگی افزود و هردو خانواده را مسرور ساخت، حرکت لبان مبارک امام خمینی(ره) بود که کلمات خطبه را جاری کرد و به این ازدواج برکت بخشید. سرانجام ثمره این ازدواج 2 فرزند پسر به نام های محمد مهدی کاظمی و محمد سعید کاظمی، می باشد.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بابا خیلی روی زیارت عاشورا و قرآن تاکید داشت. همیشه به من و سعید می گفت قبل از خوابیدن و قبل از بیرون رفتن از خانه، هر قدر که می توانیم قرآن بخوانیم. می گفت تاثیرش را در زندگی تان می بینید و تا حالاش هم تأثیرش را دیده ایم.
قرآن خواندن و زیارت عاشورای خودش که ترک نمی شد. هر روز صبح، در راه محل کارش داشت زیارت عاشورا می خواند. صبح های جمعه هم چهارتایی دور هم می نشستیم و سوره جمعه را می خواندیم.
🎙نقل از فرزند شهید
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
پدرم خیلی در پوشش اش و ظاهرش ساده بود. همیشه دوست داشت ساده ترین لباس را بپوشد. به سر و وضع خانواده خیلی اهمیت می داد که حتما لباسمان نو باشد، تمیز باشد، شیک باشد... اما خودش تنها چیزی که برایش مهم بود، تمیزی لباس بود. یک بار برای روز پدر من و سعید و مادرم رفتیم برایش یک دست کت و شلوار خریدیم. اما هر کاری کردیم نپوشیدش.
بعضی وقت ها که می خواست بیرون برود و نمی خواست لباس نظامی بپوشد، به من می گفت:"محمد یک کاپشن به من بده بپوشم".
یک لباس را آن قدر می پوشید که برایش می انداختیم دور! با این که وقتی داشتیم وسایل شخصی اش را جمع می کردیم، دیدیم چقدر لباس نو داشته و دست به شان نزده است.
خیلی هم در خانه کمک کار بود. به گل و گیاه و باغبانی خیلی علاقه داشت. در خانه هم جارو کردن و ضبط و ربط خانه با او بود. اگر حسش را داشت، آشپزی هم می کرد که مادرم استراحت کند.🌿
این آخری ها ریه اش که شیمیایی بود، بیشتر اذیتش می کرد. نباید سرخ کردنی می خورد و ما هم به خاطر او سرخ کردنی نمی خوردیم. به همین خاطر بیشتر غذاهایی درست می کرد مثل آب گوشت که خودش هم بتواند بخورد. قبلتر که حالش بهتر بود، همه جمعه ها غذا با بابا بود. نمی گذاشت مادرم برود داخل آشپزخانه.
🎙نقل از فرزند شهید
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸یک عدد موز 🍌
خیلی کم پیش میآمد که بچههایش را همراه خود بیاورد. آنروز ظاهرا خانواده حاجی جایی رفته بودند و او مجبور شده بود محمّد مهدی را همراه خود بیاورد. از صبح که آمد خودش رفت جلسه و محمّد مهدی را پیش ما گذاشت
جلسه که تمام شد مقداری موز اضافه آمده بود. یکی را به محمّد مهدی دادم تا لااقل از او نیز پذیرایی کرده باشم.
نمیدانم چه کاری داشت که مرا احضار کرد.
محمّد مهدی هم پشت سر من وارد دفتر شد. وقتی بچه اش را دید چهره اش
برافروخته شد، طوری که تا حالا اینقدر او را عصبانی ندیده بودم.
با صدای بلند گفت:کی به شما گفت به او موز بدهید.
گفتم:حاجی این بچه صبح تا حالا هیچی نخورده یه موز که به او بیشتر ندادم ،تازه از سهم خودم هم بوده. نگذاشت صحبتم تمام شود دست در جیبش کرد و هزار تومان به من داد و گفت: همین الان میروی و جای آن موز را میخری و میگذاری.
البته به جای یک موز یک کیلو.
🎙نقل از محمد حسن سلامی
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙راه شهدا چیه ؟
شهید #حاج_احمد_کاظمی🌷
با شما سخن میگوید🍃
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🥀 هرچند این روزها به خاطر جنایات وحشیانه صهیونیستهای خبیث، قلبمان آزرده است ولی دلمان به این مژده رهبر صادق الوعدمان روشن است که فرمود:
♻️ فلسطین قطعا آزاد خواهد شد و به مردم برخواهد گشت 💪🇵🇸
❣️ ان شاء الله به زودی و به دست نیروهای مقاومت ❣️
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸تا صبح پست داد اما...
او نگهبان پست ۱۲ شب تا ۲ بعد از نیمه شب بود و من ۲ تا ۴ صبح ،تپه های حسین آباد بین سنندج و دیوان دره بودیم نوبت پست من که رسید
گفت: از اول شب تاکنون سر و صدای زیادی از پایین دره میآید.
گفتم پس اجازه بده از ارتش درخواست کنم یک منوری بزند ،شاید کومله و دمکرات باشند.
گفت: اتفاقاً من هم همین نظر را داشتم اما با توجه به کمبود مهمات ،بهتر دیدم این کار را نکنم.
گفتم من در پست خودم درخواست می کنم.
گفت تو هم این کار را نکن ،من حاضرم تا صبح با هم پست بدهیم.
آن شب ۴ ساعت پست داد ولی حاضر نشد به خاطر کمبود مهمات، یک گلوله منور درخواست کند.
🍃خاطره ای از سردار شهید حاج احمد کاظمی به نقل از حسن ربانیان
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸اینجا عاشوراست
نیروهای ما درعملیات خیبر به دومنطقه حساس دشمن حمله کردند؛یکی دجله ودیگری جزائر خیبر.
درمنطقهی دجله پس از یک هفته جنگیدن به دلیل مشکلات در مهمات رسانی ونبودن آتش توپخانه،ناچار به عقبنشینی شدیم وتنها جزایر خیبر در دست ما بود.در روز هفتم نبرد، احمد آقا فرزند حضرت امام (ره)، تلفنی پیام حضرت امام(ره) را به من دادند که به فرماندهان سپاه بگویید جزایرخیبر را بایدحفظ کنند.
من به اولین کسی که بیسیم زدم «احمدکاظمی» بود چون او مهمترین خط جزیره جنوبی، یعنی سیل بند غربی را دراختیار داشت و روی آن سنگربندی کرده بود و دفاع میکرد.
سیلبند میانی در اختیار شهید مهدی باکری و سیلبند شرقی در اختیار لشکر۲۷ و برادرمان شهیدهمت بود.
اگرسیلبندغربی سقوط میکرد،سیلبندهای میانی و شرقی هم قابل نگه داشتن نبودند. به محض اینکه احمد کاظمی پیام امام(ره) را از من شنید، گفت: چشم،چشم و اتفاقا چون خیال دشمن از دجله وطلائیه راحت شده بود، تمام آتشها ونیروهای خود را درجزایر خیبر متمرکز کرد و چندین شبانه روز به صورت مستمر به جزایر حمله میکرد وآتش میریخت ولی احمدکاظمی مقاومت کرد و پس از دوهفته مقاومت که به قرارگاه مرکزی برای ارائه گزارش آمدم،سر وصورتش خاک گرفته از دود آتش خمپاره وتوپها و بمباران سیاه شده و بسیار خسته و ژولیده بود.او را بغل کردم و بوسیدم وگفتم احمد،توخیلی زحمت کشیدی.
گفت:وقتی که پیام امام(ره) را به من دادید من هم نیروهایم را صدازدم،گفتم اینجا عاشوراست باید بههر قیمتی شده جزایر را حفظ کنیم و خودم هم رفتم خط مقدم وکنار رزمندگان جنگیدم.
🔸خاطره ای ازشهیداحمدکاظمی
#شهیداحمدکاظمی🌷
🔹شفا به دست حضرت زهرا (سلام الله علیها)🍃
دقیق یادم نیست چند روز از شروع عملیات بیت المقدس گذشته بود، ولی خاطرم هست خبر شهادتش به نجفآباد رسید. چندساعتبعد،فهمیدم شهید نشده، شدید مجروح شده بود.
حاج احمد را بی هوش و خونین رسانده بودند بیمارستان.
آنهایی که همراهش بودند، دیده بودند که او را با سر پانسمان شده، از اتاق عمل آوردنش بیرون.
میگفتند: خیلی نگذشته بود که دیدیم حاجیان به هوش اومد! مات و مبهوت شدیم.
همین که روی تخت نشست، سرنگ سرم رو از دستش درآورد.
با اصرار و با امضای خودش، سر حال و سرزنده از بیمارستان مرخص شد.
نیروها را جمع کرده بود. بهشان گفته بود: 🍃من تا حالا شکی نداشتم که توی این جنگ، ما بر حق هستیم، ولی امروز روی تخت بیمارستان، این موضوع رو با تمام وجودم درک کردم.🍃
همیشه دوست داشتم بدانم آن روز، روی تخت بیمارستان چه دیده است.
با این که برادر بزرگترش بودم، ولی هیچ وقت چیزی بهم نگفت.
بعد از شهادتش، از بعضی از دوستان دوران جنگ شنیدم که؛ احمد آن روز
در عالم مکاشفه مشرف شده بود محضر حضرت صدیقه (سلام ا... علیها).
در واقع حضرت بودند که او را شفا داده بودند،
بعد هم بهاو فرموده بودند: برگرد جبهه و کارت را ادامه بده.
🎙نقل از برادر شهید
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
#دفترچه
حاج احمد همیشه یک دفترچه همراه داشت نکاتی که به ذهنش میرسید، مینوشت. حتی اگر پای تلویزیون نشسته بود و نکته مهمی را میشنید که ما فکر میکردیم به سپاه ربطی ندارد با دقت تمام گوش میکرد و با جزئیاتش مینوشت!
وقتی سئوال میکردیم این موضوع چه ربطی به سپاه دارد میگفت:
«این یک طرحی است که اگر ما در سپاه روی آن کار کنیم، خوب است»
نوشتهها معمولاً دو الی سه سطر بود . خوبی دفترچه این بود که اگر ابهامی در مسئلهای داشت یا نکتهای به ذهنش نمیرسید، سراغ دفترچهمیرفت و آن را پیدا میکرد.حتی اگر در حین صحبتهای فردی مطلبی توجهاش را جلب میکرد، وقتی آن فرد میرفت، سریع مطلب را یادداشت میکرد.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💥عملیات ،بدون اینکه خون از دماغ یک نفر بریزد❗️
✅ خاطرهای از اقدامات شهید حاج احمد كاظمی به عنوان فرمانده نیروی زمینی سپاه پاسداران در مقطع زمانی سالهای 74 تا 75(به نقل از سردار باقری):👇👇👇
#یك_حادثه_مهم در این مقطع زمانی رخ داد كه نقطه تلاقی شهیدان عزیز احمد كاظمی، سعید مهتدی، نبیالله شاهمرادی (حنیف) و شهید آذینپور بود كه تهاجم مردانه به مركزیت ضدانقلاب در شمال عراق و انجام عملیات علیه حزب منحله دموكرات و كومله و دیگر گروهكهای تروریستی بود كه در آن زمان در اوج عملیات در داخل ایران قرار داشتند.
✅هر چند در آن مقطع، سالها از دفاع مقدس میگذشت، اما ما همچنان در آن منطقه به دلیل حضور گروهكهای ضدانقلاب تلفات میدادیم. اما شهید كاظمی بعد از انجام مطالعات فراوان، دوستان خود را در قرارگاه حمزه جمع كرد و سردار شهید سعید مهتدی ،مسئول عملیات، سردار شهید حنیف، معاون اطلاعات، سردار شهید آذینپور، مشاور و سردار شهید یزدانی، در این عملیات مسئول توپخانه بودند.
✅این جمع فكور، آشنا به منطقه، مومن، مخلص و ایثارگر تا مدتی در این منطقه كار اطلاعاتی و طرحریزی عملیاتی كردند،
این عزیزان به این نتیجه رسیدند كه باید استراتژی خود را در منطقه عوض كرده و وارد فاز #تهاجمی شوند.
این طرح در حالی پیریزی شد كه آمریكاییها ،شمال عراق را در كنترل خود داشتند و جنگندههای اف16 آنها بلاانقطاع در دستههای 6 فروندی در بالای سر این منطقه پرواز میكردند، به طوری كه میشد صدای آنها را شنید و یا بر روی رادار مشاهده كرد و یا اگر فاصلهشان كم بود، آنها را با چشم دید.
ضدانقلاب در این منطقه با كمینهای خود، مشكلات زیادی را بوجود آورد و در عین حال مركزیت خود را در شمال عراق قرار داده بودند ،اما با طرحریزی كه از سوی سرداران شهید سپاه صورت گرفت، مركزیت آنها در عمق 150 كیلومتری خاك عراق #مورد_تهاجم💥 قرار گرفت كه كاری بسیار #جسورانه، با ریسك بالا ،اما تمامكننده بود.
#شهید_احمد_كاظمی، 200 دستگاه خودرو اعم از كامیون، وانت، جیپ، توپكش، توپخانه و كاتیوشا را به صورت یك ستون بزرگ وارد خاك عراق كرد، خود سردار كاظمی، سلیمانی، حنیف و آذینپور بالای ارتفاعات عراق نقطه دیدهبانی گذاشتند و این یعنی آنكه این فرماندهان تا عمق منطقه دشمن پیش رفته، بالای سر پایگاه دشمن نشسته و شروع به هدایت آتش🔥 و فرماندهی كردند.
آتشی كه این عزیزان بر سر دشمن ضدانقلاب ریختند، آنقدر سنگین بود كه آنها در خلال یك روز چندین بار #پیامتسلیم دادند #اما حاج احمد میگفت اینها #فریبكارند و ما باید به كار خود ادامه دهیم.
بعد از اجرای آتش و اتمام عملیات، سپاهیان اسلام با همان ستون از منطقه دیگری در شمال عراق خارج شدند به طوری كه خون از بینی حتی یك نفر از رزمندگان ما نریخت.✌️
نتیجه این عملیات آن شد كه ضد انقلاب به گروههای مسلط معارض در شمال عراق (طالبانی) تعهد داد كه دیگر در خاك ایران عملیاتی نظامی نخواهند كرد.
از آن زمان به بعد هیچ مشكل و ناامنی در منطقه نداشتیم و هیچگاه در كردستان تلفات رزمی تا سالهای اخیر نبود و این واقعیتی است كه به دست این سرداران بزرگ انجام شد.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹ابتکار جالب شهید احمد کاظمی
درعملیات بیتالمقدس، دو « احمد» داشتیم که فرمانده بودند و صدای آنها از شبکههای بیسیم مرتب شنیده میشد.«احمد متوسلیان» فرمانده لشگر محمد رسولالله و«احمد کاظمی» فرمانده لشکر نجف اشرف. در تماسهای بسیار مهم، مخصوصا در لحظات شکستن خطوط دشمن، فرماندههان و رزمندگان از لهجههای آنها متوجه می شدند که این «احمد» کدام «احمد» است. اما جالبتر زمانی بود که دو «احمد» با هم کار داشتند. در مرحلهی دوم عملیات که بچههای لشگرمحمد رسول الله در دژ شمالی خرمشهر با لشگر۱۰ زرهی عراق درگیری سختی داشتند وکارشان به اسیر دادن واسیر گرفتن هم کشیده شده و احمد متوسلیان با بدنی مجروح عملیات را هدایت میکرد، احمد کاظمی با احمد متوسلیان اینگونه تماس میگرفت: احمَد احمَد ،احمَد احمِد، احمَد احمِد.
او سه احمد اول را که یعنی متوسلیان، با لهجهی تهرانی میگفت، اما اسم خودش را با لهجهی نجف آبادی، مخصوصا مقداری هم غلیظتر بیان میکرد، به این ترتیب، احمد خوب و دوست داشتنی پایهی خنده را برای فرماندهان زیادی که صدای او را از بیسیم میشنیدند ،فراهم میکرد. یادشان بخیر
احمَد احمَد، احمَد احمِد، احمَد احمِد
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸هوای نفس
در یکی از عملیات ها که برعلیه منافقین بود قرار شد منطقه ای را با موشک هدف قرار بدهیم.
من موشک ها را آماده کرده بودم، سوخت زده با سیستم برنامه ریزی شده ؛ موشک ها هم از آن موشک های مدرن نقطه زنی بود. ایشان از عمق عراق تماس گرفت که مقدم آماده ای؟
گفتم: بله.
گفت: موشک ها چقدر می ارزد؟
گفتم مگر می خواهی بخری؟!
گفت بگو چقدر می ارزد.
گفتم مثلا شش هزار دلار.
گفت: “مقدم نزن اینها اینقدر نمی ارزند.”
خیلی بعید است شما فرمانده ای وسط عملیات گیر بیاوری ،که اینقدر با حساب و مدبرانه عمل کند. هرکسی دوست دارد اگر کارش تمام است تیر خلاص را بزند و بیاید با این موفقیت عکس بگیرد، ولی سردار کاظمی در کوران عملیات، بیت المال و رضای خدا را در نظر داشت.
می دانید چرا؟
چون مولایش امیر المومنین(ع) بود که وقتی می خواست کار دشمن را تمام کند، کمی صبر کرد نکند هوای نفس، حتی کمی غالب باشد و بعد برای رضای خدا قربتاً الی الله دشمن را نابود کرد.
🎙به نقل از شهيد سردار تهراني مقدم (كه در انفجار مهمات سپاه در سال1390 به شهادت رسيد)
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸فرق بین فرمانده لشگر و سرباز
سرمای شدیدی خورده بود. احساس میکردم به زور روی پاهایش ایستاده است.
من مسئول تدارکات لشکر بودم.
با خودم گفتم: خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم. با چیزهایی که توی آشپزخانه داشتیم، یک سوپ ساده و مختصر درست کردم.
از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است.
گفت: چرا برای من سوپ درست کردی؟
گفتم: حاجی آخه شما مریضی، ناسلامتی فرماندهی لشکرم هستی؛
شما که سرحال باشی، یعنی لشکر سرحاله!
گفت: این حرفا چیه میزنی فاضل؟
من سؤالم اینه که چرا بین من و بقیهی نیروهام فرق گذاشتی؟
توی این لشکر، هر کسی که مریض بشه، تو براش سوپ درست میکنی؟
گفتم: خوب نه حاجی!
گفت: پس این سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذایی رو میخورم که بقیهی نیروها خوردن.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔸گذشتن از خود برای نجات مردم
در حادثه بم ،بیش از ۲۰۰ فروند هواپیما و هلیکوپتر و انواع موشک های برد بلند را سامان داد
درساعتهای اول، شهیدکاظمی به عنوان فرمانده نیروی هوایی تمام ناوگان خودش را برای نجات مردم بم بسیج کرد
خودش هم فرودگاه بم را آماده کرد
هر ۱۳ دقیقه یک هواپیما و یک هلیکوپتر ، چه در شب و چه در روز پرواز می کرد
۳۰ هزار مجروح را با هواپیما و هلیکوپتر تخلیه کرد، ۱۰ شبانه روز نخوابید.
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔹طواف هواپیما به دور حرم امام رضا علیه السلام
هواپیمای سوخو را حاج احمد، وارد نیروی هوایی سپاه کرد.
مراسم افتتاحیهاش را همه انتظار داشتیم در تهران باشد، سردار ولی گفت:
میخوام مراسم افتتاحیه توی مشهد باشه.
پایگاه هوایی مشهد کوچک بود. کفاف چنین برنامهای را نمیداد. بعضیها همین را به سردار گفتند.
سردار ولی اصرار داشت مراسم توی مشهد باشد.
با برج مراقبت هماهنگیهای لازم شده بود. خلبان، بر فراز آسمان☁️، هواپیما را چند دور،دور حرم حضرت علی بن موسی الرضا (سلام الله علیه) طواف داد.🛩🍃✨
این را سردار ازش خواسته بود. خیلیها تازه دلیل اصرار سردار را فهمیده بودند.
خدا رحمتش کند؛ همیشه میگفت: ما هیچ وقت از لطف و عنایت اهل بیت،
خصوصاً #آقا_امام_رضا 🍃(علیه السلام) بینیاز نیستیم.
🔹خاطره ای از سردار شهید حاج احمد کاظمی
#شهیداحمدکاظمی🌷
🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR