eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6هزار دنبال‌کننده
10.5هزار عکس
6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴خیلی روی آقا حساس بود یک بار به او گفتم اگر شعاری ضد حکومت روی دیوار هست و ما برویم و حذفش کنیم ، 🔻چه سودی دارد ، چرا این همه وقت می گذاری تا شعار پاک کنی ؟ این همه پاک می کنی ، خوب دوباره می نویسند ! ▪️گفت : نه، من آن قدر پاک می کنم تا دیگر ننوسیند … این از اخلاقیاتی است که شاید در خیلی از بچه های انقلابی هم نباشد. ما می گوییم :ا گر درگیری پیش بیاید ، اگر نظام و اسلام و انقلاب کشور نیاز به جان ما داشته باشد ، ما حاضریم هستی خود را فدا کنیم ، اما اینکه علیه حکومت شعار بنویسند و راه بیفتیم پاک کنیم ، این شاید خیلی برایمان قابل هضم نبود. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۴ اسفند ۱۳۹۹
🔴به گفته دوستان شهید شخصی هم در تهران ساکن بود که هیکل بزرگی هم داشت و  با چفیه و شلوار پلنگی می گشت و اخلاقیات درستی هم نداشت ، مذهبی نبود و خلاف هایی هم انجام می داد  و به شدت با افراد ضعیف بد برخورد می کرد. ▪️به مردم هم گیر می داد و این لباس او باعث می شد که خیلی ها فکر کنند که وی بسیجی است و به همین دلیل کارش را با قدرت دو چندان جلو ببرد. ❎یک بار شهید به وی تذکر داد که لباست را عوض کن… به آن شخص گفته بود شما با پوشیدن این لباس و این برخورد بدی که دارید و این کارهایی که انجام می دهید دارید دید مردم را نسبت به آقای خامنه ای بد می کنید و مردم رفتار شما را که می بینند نسبت به آقای خامنه ای بد بین می شوند. شلوارت را عوض کن .. 📍چفیه را از دوش او برداشت و به وی متذکر شد که دیگر با این لباس و این شلوار پلنگی نگردد و دیگر هم ندیدیم که این شخص با این لباس و پوشش ظاهر شود. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۴ اسفند ۱۳۹۹
🎤دوست شه‍ـید : 🔴یادم هست ،یک روز سوار موتور هادی از بهشت زهرا به سوی مسجد بر می گشتیم. در بین راه به یکی از رفقای مسجدی رسیدیم.او هم با موتور از بهشت زهرا بر می گشت. 🔻همینطور که روی موتور بودیم با هم سلام و علیک کردیم.یادم افتاد این بنده خدا توی اردوها و برنامه ها، چندین بار هادی را اذیت کرد.از نگاه های هادی فهمیدم که می خواهد تلافی کند...❌ ▪️یادم افتاد این بنده خدا توی اردوها و برنامه ها، چندین بار هادی را اذیت کرد از نگاه های هادی فهمیدم که می خواهد تلافی کند...هادی یکباره با سرعت عملی که داشت به موتور این شخص نزدیک شد و سوییچ موتور را برداشت موتور این شخص یکباره خاموش شد ما هم گاز موتور را گرفتیم و رفتیم!هرچی که آن شخص داد می زد، اهمیتی ندادیم به هادی گفتم: خوب نیست الان هوا تاریک می شه، این بنده خدا وسط این بیابون چیکار کنه؟ گفت: باید ادب بشه...یک کیلومتر جلوتر ایستادیم.برگشتیم به سمت عقب. این شخص همینطور با دست اشاره می کرد و التماس می کرد هادی هم کلید را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده، زیر تابلوبعد هم رفتیم. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۴ اسفند ۱۳۹۹
🔰بخشی از وصیت‌نامه شهید: 🔴وصیتم به مردم ایران و در بعضی از قسمت‌ها برای مردم عراق این است که من الان حدود سه سال است که خارج از کشور زندگی‌ می‌کنم مشکلات خارج کشور بیشتر از داخل کشور است قدر کشورمان را بدانند و پست سر ولی فقیه باشند و با بصیرت باشند چون همین ولی فقیه است که باعث شده ایران از مشکلات بیرون بیاید و از خواهران می‌خواهم که حجابشان را مثل حجاب حضرت زهرا🌺 رعایت بکنند نه مثل حجاب‌های روز چون این حجاب‌ها بوی حضرت زهرا(س) را نمی‌دهد 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۴ اسفند ۱۳۹۹
یک( ماجرای جالب)🔴 🎤دوسـت شهید: ⚫️ايام فتنه بود و هر روز اتفاقات عجيبي در اين كشور رخ مي داد. دستور رسيده بود كه بسيجي ها برنامه ي ايست و بازرسي را فعال كنند. 🔻بچه هاي بسيج مسجد حوالي ميدان شهيد محلاتي برنامه ي ايست و بازرسي را آغاز كردند. هادي با يكي ديگر از بسيجي ها كه مسلح بود با يك موتور به ابتداي خيابان شهيد ارجمندي آمدند. 🔍اين خيابان دويست متر قبل از محل ايست بازرسي بود. استدلال هادي اين بود كه اگر مورد مشكوكي متوجه ايست و بازرسي شود يقيناً از اين مسير مي تواند فرار كند و اگر ما اينجا باشيم مي توانيم با او برخورد كنيم. ساعات پاياني شب بود كه كار ما آغاز شد. من هم كنار بقيه ي نيروها اطراف ميدان محلاتي بودم. هنوز ساعتي نگذشته بود كه يك خودروي سواري قبل از رسيدن به ايست بازرسي توقف كرد! بعد هم يكدفعه دنده عقب گرفت و خواست از خيابان شهيد ارجمندي فرار كند. به محض ورود به اين خيابان يكباره هادي و دوستش با موتور مقابل او قرار گرفتند. دوست هادي مسلح بود. راننده و شخصي كه در كنارش بود، هر دو درب خودرو را باز كردند و هر يك به سمتي فرار كردند. هادي و دوستش نيز هر يك به دنبال يكي از اين دو نفر دويدند. راننده از نرده هاي وسط اتوبان رد شد و خيلي سريع آن سوي اتوبان محو شد! اما شخص دوم وارد خيابان ارجمندي شد و هادي هم به دنبال او دويد. اولين كوچه در اين خيابان بسيار پهن است، اما بر خلاف ظاهرش بن بست مي باشد. اين شخص به خيال اين كه اين كوچه راه دارد وارد آن شد. من و چند نفر از بچه هاي مسجد هم از دور شاهد اين صحنه ها بوديم. به سرعت سوار موتور شديم تا به كمك هادي و دوستش برويم. وقتي وارد كوچه شديم، با تعجب ديديم كه هادي دست و چشم اين متهم را بسته و در حال حركت به سمت سر كوچه است! 📍نكته ي عجيب اين كه هيكل اين شخص دو برابر هادي بود. از طرفي هادي مسلح نبود. اما اينكه چطور توانسته بود. اين كار را بكند واقعاً براي ما عجيب بود. بعدها هادي مي گفت: وقتي به انتهاي كوچه رسيديم، تقريباً همه جا تاريك بود. فرياد زدم بخواب وگرنه مي زنمت. او هم خوابيد روي زمين. من هم رفتم بالاي سرش و اول چشمانش را بستم كه نبينه من هيچي ندارم و ... بچه هاي بسيج مردم را متفرق كردند. بعد هم مشغول شناسايي ماشين شدند. يك بسته ي بزرگ زير پاي راننده بود. همان موقع مأموران كلانتري 114 نيز از راه رسيدند. آنها كه به اين مسائل بيشتر آشنا بودند تا بسته را باز كردند گفتند: اين ها همه اش مواد مخدر است. ماشين و متهم و مواد مخدر به كلانتري منتقل شد. ظهر فردا وقتي مي خواستيم وارد مسجد شويم، يك پلاكارد تشكر از سوي مسئول كالنتري جلوي درب مسجد نصب شده بود. ✅در آن پلاكارد از همه ي بسيجيان مسجد به خاطر اين عمليات و دستگيري يكي از قاچاقچيان مواد مخدر تقدير شده بود🌹 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹
💕او ویژگی های خاصی داشت(جالب) : ❣همیشه دائم الوضو بود. مداحی می کرد. اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را می گفت.اخلاص او زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف می کرد، خیلی بدش می آمد.وقتی که شخصی از زحمات او تشکر می کرد، می گفت: 💚خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹
📍حال و هوا و خواسته هايش مثل جوانان همسن و سالش نبود. 🔻 دغدغه مندتر و جهادي تر از ديگر جوانان بود. انرژي اش را وقف بسيج و کار فرهنگي و هيئت کرده بود. 💔در آخر راهي جز طلبگي در نجف پاسخگوي غوغاي درونش نشد. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹
📍گاهي به شوخي مي گفت: ❎ من دو هزار تا يا حسين (علیه السلام) حفظ هستم. يا مي گفت: 🔻امروز هزار بار ذکر يا حسين (علیه اسلام) گفتم، عاشق امام حسين (علیه السلام) و گريه براي ايشان بود. واقعاً براي ارباب با سوز اشک مي ریخت. 💚اخلاص او زبانزد رفقا بود. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹
💠خیلی بر بیت المال حساس بود و قبل از اینکه ساکن نجف شود ، گاهی در پایگاه درس می خواند و هنگامی که می خواست درس بخواند ، از پایگاه خارج می شد و در راهرو می رفت . 📍در راهرو لامپ هایی داریم که شب نیز روشن است و انجا در سرما می نشست و درس می خواند و وقتی به ایشان می گفتیم که چرا اینجا درس می خوانی می گفت : من این درس را برای خودم می خوانم و درست نیست که از نوری که هزینه آن از طریق بیت المال پرداخت می شود استفاده کنم. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹
🔰خاطره ای جالب نقل از دوست شهید: 🔷یک روز، بعد از خوردن ناهار، م.ع شروع به گلایه کرد که "غذا کم بوده و من سیر نشدم و ..." هادی بدون سر و صدا از اتاق بیرون رفت و بعد از چند دقیقه با چند ظرف یکبار مصرف به جمع ما برگشت و ظرف‌های غذا را گذاشت وسط و گفت: بفرمایید. 🔸م.ع همین که چشمش به غذاها افتاد، کنترلش را از دست داد و به سمت غذاها حمله کرد و مشغول خوردن شد. در حالی که با ولع پشت سر هم قاشق غذا را به طرف دهانش می‌برد، مدام تکرار می‌کرد: "هادی عشقه منه". 🔘از آن روز به بعد، ما هم هادی را "هادی عشق من❤️" صدا می زدیم. 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹
🎥در ميان فيلم ها به خداحافظ رفيق خيلي علاقه داشت. 💿 سي دي فيلم را تهيه کرد و براي خانواده پخش نمود. 🎤خواهرش مي گفت: 🔴من مدت ها فکر مي کردم هادي هم مثل آدم هاي درون فيلم، هر شب با موتور و با دوستانش به بهشت زهرا (علیها السلام) مي رود. صحنه هاي اين فيلم همهاش جلوي چشمهاي من است. همه اش نگران بودم مي گفتم نکند شباهت هاي هادي با محتواي فيلم اتفاقي نباشد! 🌹 در ایتا و سـروش↓↓↓ °°° @whjhtgh °°°
۵ اسفند ۱۳۹۹