eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
10.1هزار عکس
5.6هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
بخشی از وصیتنامه هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا کنند و هیچ وقت از یارى کردن به امام امت بنیان گذار جمهورى اسلامى ایران کوتاهى نکنید( که اگر امام امت نبود ما نبودیم یعنى دیگر از اسلا م خبرى نبود) و اگر این چنین باشد روز شکست ابر قدرتها نزدیک است . و باز یک خواهش دیگر از شما امت حزب الله دارم این مراسمهاى عزادارى را زنده نگهدارید چه در جبهه ها و چه در شهرهاى خودتان چون ما هر چه داریم از حسین داریم و اى عاشقان صدیق ابا عبدالله هرگز کسى از این در ناامید بر نگشته و بدى از این در ندیده است ❤️ راه سعادت بخش حسین (علیه السلام ) را ادامه دهید و زینب وار زندگى کنید تمام شهیدان ما از این در پرورش یافتند  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
رشادت مثال زدنی👌 رشادت ایشان مثال زدنی بود. یک روز عصر بعد از عملیات والفجر 8 قرار بود یک عملیات که به عنوان ادامه والفجر 8 معروف است، انجام پذیرد . قبل از  عملیات به جهت اینکه از بی سیم به خاطر مسایل امنیتی استفاده نشود قرار شد از محل استقرار نیروها تا خط سیم کشی شود. ما سه نفری، آقای پرتوی، بنده و شهید مقیمی مشغول سیم کشی بودیم که دشمن از هر طرف با خمپاره های 60 و 120 ما را هدف قرار داد. در آن هنگام به ایشان می گفتم هر وقت خمپاره می آید به زمین دراز بکشد تا از ترکشهای خمپاره درامان باشد ولی در جواب می گفت: اینها شعور ندارند خمپاره بزنند، خمپاره را باید طوری بزنند که به سر انسان اصابت کند و همین طور خونسردانه مشغول راه رفتن و کارکردن بود. 🎙راوی : ابولفضل سنگ تراش 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
عبادت عارفانه احد هر وقت مرخصی می آمد، خیلی کم به خانه آمده و بیشتر در پایگاه مسجد و سپاه حضور داشت و ما او را کمتر می دیدیم و هیچ وقت از دیدنش سیر نمی شدیم. من در آن زمان در مورد شهدا و حالات رزمندگان خیلی شنیده بودم و بنا به اقتضای سنی که نوجوان بودم، دوست داشتم ببینم احد در خلوت چه کار می کند.  یک روز که به خانه آمد، من خودم را در اتاق او به خواب زدم. احد کمی جلو آمد و مرا دید و فکر کرد که خوابیده ام. سپس عبایش را پوشیده و عطر تی رُز که عطر معروف حضرت امام (ره) بود را زد و رو به قبله ایستاد، نوری که از پشت ، داخل اتاق می تابید، سیمای احد را دو چندان زیبا کرده بود، بعد از«اللهم َّ ارزقنا توفیق الشهادت » چنان خضوع و خشوع داشت که اشک چشمهایم را فرا گرفته بود، گویی که خواب دیده باشم. بعد از آن همیشه منتظر شهادت احد بودم و فکر می کردم، حیف است که احد به شهادت نرسد و به مرگ طبیعی بمیرد. 🎙راوی : خواهر شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
راز بین او و امام رضا(ع) کربلای 5  شروع شده است. احد با موتور می آید. می گوید: بپر بالا برویم! می خواهم سوار موتور شوم که غمگینانه می گوید: می دانی دیگرحبیب را هم نمی بینی... - کدام حبیب؟ - حبیب هاتف. انگار آتش سراپایم را در خود می گیرد اما نمی خواهم ضعف نشان دهم ، می گویم: خوب ! حبیب آرزویش همین بود. - حبیب ها رفتند و شهید شدند و ما ماندیم. این را احد می گوید و موتور انگار بال در آورده است. چه سبک می رود این موتور، هواپیماهای دشمن مدام پیدایشان می شود، بمباران مداوم و من یاد والفجر 8 می افتم، روزی که عراقی ها خیلی برای بازپس گیری فاو به آب و آتش زدند، ولی پاتکشان با شکست روبرو شد. خبر رسید که عراق می خواهد حمله شیمیایی بکند و احد این را به من گفت: به بچه ها خبر بده که ماسکهایشان را بزنند... سریع می روم و بچه ها را خبر می کنم. ماسک خودم را هم می زنم و بندهایش را محکم می کنم یکی از بچه های بسیجی را کنار اروند می بینم ماسک ندارد. احد بی تامل ماسک خودش را به او می دهد می دانم که دیگر ماسکی در کار نیست من هم می خواهم ماسک خودم را به احد بدهم، نمی پذیرد، اصرار می کنم، اما قبول نمی کند، لاجرم چفیه خودم را به او می دهم... می گوید: من از امام رضا(ع) قول شهادت گرفته ام. این حرف احد است و من نمی دانم که چه راز و رمزی بین او و آقا امام رضاست. می گویم خدا به شما عمر طولانی بدهد، هنوز باید شما نیروهایی تربیت کنید. می گوید : من در این عملیات شهید می شوم...   🎙راوی: بهزاد پروین قدس  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بخشی از وصیتنامه: در تمام احوالات، امام امت و یاران او را تنها مگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و همیشه در صحنه جنگ و در مقابله بامنافقان داخلى بایستید  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
دست ادب و تعظیم در سینه اش داشت ایشان یکی از یاران و انصار فرمانده لشکر برادر مهدی باکری بودند اکثر اوقات در کنار ایشان در حال آماده باش به تمام معنی حضور داشتند که در اواخر مسئول مخابرات لشکر بودند. عاشقانه در تمام صحنه های جنگ و مراحل حساس حضور داشتند.  در عین حال مشغله زیادی که داشتند به تمام رزمندگان می رسیدند و دلجویی و احوال پرسی مانند یک برادر مهربان می کردند. مخصوصاً با برادرانی که (دائم الجبهه بودند) در طول جنگ به غیر از چند روز مرخصی ضروری به پشت جبهه و خانه و منزل نیامدند و بزرگترین خصوصیات ایشان این بود که همه می دانند که عاشق عزاداری و سینه زنی و گریه به مظلوم کربلا بودند. خودشان در برنامه های سینه زنی یک مداح و نوحه خوان واقعی بودند که از خواندن و گریه کردن و سینه زدن سیر نمی شدند که نشدند و آنها که پیکر مقدس این شهید را زیارت کردند، می دانند در حالی به لقاءالله پیوسته بودند که دست مبارکشان در سینه بود.  به نظر حقیر، دو مطلب را حکایت می کرد یکی اینکه از سینه زدن سیر نشده است و در حال جان دادن به جانان هم سینه می زد و دیگر این که دست ادب و تعظیم در سینه اش داشت. قطعاً جمال مولایش را زیارت کرده. آخرین سلام را به سرور و سالار شهیدان عرض می کند، السلام علیک یا مولای یا ابا عبد الله . 🎙راوی: همرزم شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
تصویر📸 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ زندگی نامه سردار شهید ، رئیس ستاد تیپ دوم لشکر مکانیزه۳۱ عاشورا بود. او علاوه بر این هم بود و همین مورد باعث شده بود که رزمنده ها علاقه خاصی به او داشته باشند . می گفت: روضه‌خوانی اهل‌بیت درجه‌ای از عشق است که نصیب هر کسی نمی‌شود . به‌خصوص اینکه روضه‌خوان با تبعیت از ارباب خود اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در راه حق به‌شهادت برسد. سردار شهید در سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد. وی وقتى به دنیا آمده بود که امام، انقلاب خود را شروع کرد و او تمام لحظه‏هایش را براى انقلاب سپرى مى‏کرد. براى جنگ، و به عشق و یاد امام مى‏زیست وی از سال ۶۰ به سپاه و جبهه پیوست و در قوت مدیریت او همین بس که در بیست و دو سالگى مسؤولیت ستاد یک تیپ را به او سپرده‏اند. احد روز بیست و پنجم دى ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلاى پنج همراه با مصطفى پیشقدم ، با انفجار خمپاره‏اى در کنارشان شهید مى‏شوند. وقتی پیکر بى‏سر احد را آوردند. همه اشک مى‏ریختند. 🥀اما مادر احد نُقل مى‏پاشید و زینب‏وار دعا مى‏کرد. خدایا! این قربانى را از ما قبول کن! این شهیدِ حسین است. پیکر احد را با پنجاه و شش نفر از شهداى کربلاى پنج تشییع کردند.  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در اوایل انقلاب احد پانزده ساله بود.  برای پخش اعلامیه و عکسهای امام از خود خیلی هیجان نشان می داد و تقریباً همه ی وقتش را صرف تظاهرات و از این قبیل کارها می کرد.  یک روزکه بازار خیلی شلوغ شده بود تا ظهرمنتظرشدیم، نیامد.  کم کم نگران شده بودیم.  مادرم همه را برای پیداکردن احد بسیج کرده بود. پدرم با پرس و جو فهمیده بود که با دوست صمیمی اش که پسرهمسایه مان بود، درحالی که عکس امام در دستشان بوده، افراد گارد دنبالشان کرده اند و آنها با کمک مردم از پشت بامهای بازار از دست افراد گارد شاهی فرار کرده بودند. پس از انقلاب احد خیلی زود وارد سپاه شد و از طریق سپاه به جبهه رفت. دیگر دیدار احد برای ما تبدیل به یک آرزو شده بود. همیشه دلتنگ اخلاق زیبا و رفتار با محبت او بودیم. 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در بین فامیل ما، احد تنها کسی بود که صله ی رحم را فراموش نمی کرد. در فاصله ی کوتاهی که به مرخصی می آمد به همه ی فامیل سر می زد حتی اگر ده دقیقه می شد. با همه با خنده رویی و شوخی صحبت می کرد. سعی می کرد برای ما هدیه بگیرد، در یکی از مرخصی هایش برای من یک ساعت آورده بود و در آخرین مرخصی اش دوربین عکاسی اش را به من داد که هنوز هم آن را دارم . احد خیلی با نظم و ترتیب بود. در نگهداری لباسهایش خیلی دقت می کرد حتی جورابهایش را طوری تا می کرد و داخل هم می گذاشت، که هم گم نشود و هم منظم باشند. مادرم هنوز هم جورابهای تا کرده ی دست برادرم را نگه داشته است. در مرخصی هایش از ما به خصوص از مادرم می خواست که برای شهادت او دعا کنیم . برای ما سخت بود اما او عاشقانه از خدا برای خود طلب شهادت می کرد. یک بار با بچه های هیئت یک ساعت تمام به نیت شهادت سینه زدند و گریه کردند و همانطور عاشقانه دست به سینه شهید شد. راوی :خواهر شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔸برخورد شجاعانه با منافقین روزهای اول جنگ بود و تنور جنگ داشت گرمتر می‌شد، در دبیرستان محل تحصیل شاید دهها گروه اعلام موجودیت کرده بودند. انجمن اسلامی دبیرستان هم تنها کارش اطلاعیه صادرکردن بود...  این به مزاق ماها، بخصوص مقیمی خوش نمی آمد و می خواست با این گروه ها بخصوص منافقین برخورد منطقی و قاطع صورت بگیرد. ایشان حساسیت خاص به این گروهک منافقین داشت و هر جا دستش می رسید اعلامیه آنها را بعد از قرائت و تفسیر پاره می کرد زیرا آنها اکثراً در پایان اعلامیه خودشان می نوشتند که هوادارانشان آنها را تکثیر نمایند. یه روز از بس که اعلامیه منافقین را پاره کرد، تعدادی از هواداران این گروهک هجوم آوردند تا درگیر بشوند که ایشان با خونسردی گفت: من به زیر اعلامیه که نوشته تکثیرکنید عمل کردم و روش تکثیر من درمقابل حرفهای بی منطق این است! هرکس حرفی دارد بسم الله! راوی : دوست شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ هدایت و جذب جوان خاطی جوانی از اهالی محل را بچه های پایگاه جلوی مسجد دستگیر می‌کنند. در این حین احد از راه می رسد و می گوید چی شده؟ می گویند این جوان ایجاد مزاحمت کرده است. احد به بچه های مسجد می گوید: شما بروید. سپس آن جوان را به کنار می کشد و با دو تا حرف قشنگ و حسابی چنان جذبش می کند که می گفت: چند ماه بعد، روزی جلوی چادر در جبهه ایستاده بودم که دیدم جوانی دارد می آید. نزدیکتر شد که دیدم همان جوانی است که با امر به معروف جذب شده و به جبهه آمده بود.  راوی : پدر شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 📝بخشی از وصیتنامه خدایا تو را شکر مى کنم که بعد از ۱۴۰۰ سال ما را در صف پرچمداران اسلام قرار دادى که بتوانیم دینت را یارى کنیم و توفیقمان بده که در این راه ثابت قدم بوده و از منجلاب این جهان فانى در امان باشیم . برادران و امت حزب الله هیچ وقت استغفار و دعا رااز یاد نبرید که مهمترین درمانها براى تسکین دردهاست وهمیشه بیاد خدا باشید در راه او قدم بردارید و از جهاد کوتاهى نکنید همانطور که خداوند وعده داده است (والذین جاهدوا و فینا لنهدینهم سبلنا )  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ مایه دلگرمی‌بسیجیان‌و رزمندگان احد مقیمی عاشق دلباخته ای که در نهایت اخلاص و ایثار، مایه دلگرمی بسیجیان و رزمندگان واحدهای مختلف لشکر31 عاشورا بود. ایشان علاوه بر ایفاء نقش بهینه در مسئولیتهای رزمی، در خصوص ارتقاء سطح فرهنگی-عقیدتی رزمندگان زحمات قابل توجهی را متحمل بود. غالباً در عملیات آموزش غواصی که اکثراً تا پاسی از شبها ادامه می یافت با بچه های غواص همراهی می نمود و شط عظیم بهمن شیر با آن وسعت قابل توجه و برودت فصلی پذیرای بچه های غواص بود. به یاد دارم شب هایی که ایشان جلوتر از دیگران از آب خارج می شد و در کنار ساحل، آتش روشن می نمود و با تدارک نان و پنیر و خرمای مختصر، غواصان خسته را با گرمی پذیرایی می نمود. در آن زمان ایشان مسئولیت ستاد تیپ 1 لشکر را عهده دار بود. 🎙راوی : جواد علیپور 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🌙هلال لشکر احد هلال لشکر بود، واقعاً زیبای لشکر بود، از فرمانده لشکر گرفته از بسیجی گرفته از پیرمرد گرفته همه دوستش داشتند. درگرمای 50 درجه خوزستان که نفس آدم می برید ایشان در ماه مبارک رمضان می آمد و می گفت که بیاید قرآن را دوره کنیم و روضه بخوانیم. اصلاً نگاهش به طبیعت هم زیبا بود مثلاً می خواستیم برویم یک جایی، تو مسیر جاده جایی که لاله زار، گلزار و طبیعت بود، همانجا برای شکرانه اش ماشین را نگه می داشت و می رفت لای بوته ها و لاله ها با خودش زمزمه می کرد.  راوی : بهزاد پروین قدس 🌷   🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔸یک روز به یاد ماندنی🍃 بعد از عملیات والفجر ۸ بود که از سوی لشکر عاشورا مانوری در منطقه ائل گلی برپا کرده بودند، بنده هم برحسب کارم برای تهیه گزارش رفته بودم. بعد از تمام شدن کار، احد مقیمی گفت: بمان با هم باشیم. بعد هنگام آمدن به شهر، در تاکسی به من گفت: امروز به دلم افتاده با هم خواهیم بود و حسابی تفریح می‌کنیم و یک ریال هم پول خرج نخواهیم کرد.😊 در ابتدا برای صرف نهار به چلوکبابی رفتیم که مسئول رستوران گفت: آقا حساب شما را دادند اما ما نفهمیدیم که چه کسی پول غذا را حساب کرده است. با هم می آمدیم که گفت: دیدی این اولش بود. به چهار راه شریعتی که رسیدیم، دیدیم یکی از بچه های جبهه ایستاده جلوی استخر و سونای تبریز و از ما دعوت کرد به حساب ایشان برویم استخر و سونا،😃 رفتیم وخیلی هم خوش گذشت . دیدم خدا بیامرز می خندد و می گوید: دیدی، شک نکن این هم دومی. سپس زمانی که برای مراسم چهلم شهیدی در مسجد پل سنگی می آمدیم، دیدیم یک تاکسی نگه داشت یکی از همرزمان احد بود خیلی با احترام بدون اینکه پولی بگیرد ما را تا مقابل مسجد آورد. این خاطرات را وقتی آن زمان می گفتیم شاید خنده مان می گرفت و نمی دانستیم حالا هم نمی دانیم، ولی با گذر زمان می بینم که چگونه و چطور یک نفر بداند که ما بعد از ظهر با هم خواهیم بود به گردش و تفریح خواهیم رفت بدون اینکه هزینه ای خرج بکنیم!! 🎙 راوی : حسن فرهادی 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ اجابت دعا 🍃 زمانی که پاهای احد به شدت سوخته و مجروح شده بود، رفتیم دکتر. دکتر گفته بود برای ۴۰ جلسه فیزیوتراپی معرفی می‌کنم، اگر بهبود یافت که یافته و گرنه پاها همین طور خواهد ماند.  به پیشنهاد احد، من و پدرش به اتفاق عمو و مادربزرگش به مشهد رفتیم. در راه نتوانستم خوب استراحت کنم و از شدت کم خوابی کسالت پیدا کرده و مرا به دکتر بردند. بعد از تزریق سرم، دکتر گفت: از کم خوابی است و ببرید تخت استراحت کند. بعد از اینکه بیدار شدم ، احد گفت: اینجا از خدا خواسته ام که سرت سرگرم خودت باشد تا من از امام رضا(علیه السلام) طلب شهادت کنم و رفتم و شهادتم را گرفته و خوابش را هم دیده ام. گفت: مادر در خواب دیدم که امام دستشان  را به پایم کشیدند و اکنون احساس می‌کنم به پاهایم  حس آمده است. صبح که بیدار شد، عصاها را کنار گذاشت و بدون عصا راه رفت. وقتی تبریز رسیدیم رفت به جبهه تا اینکه شهید شد. 🎙راوی : مادر شهید   🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ حرکت سازنده👌 نقل می کنند روزی در وقت نماز خبر می رسد، یک عده غافل شرب خمر می کنند. احد خود را به محل رسانده و می نشیند در کنارشان و آنان شرمگین و خجالت زده می شوند. بعد می گوید چرا خجالت می کشید؟! اگر کار خوبی است، ادامه بدهید و اگر کار بدی است، در نبود من هم همیشه بالای سرمان یک ناظری است. یکی از همین ها در شهادت احد به شدت گریه و زاری می کرد. علتش را می پرسند؟ می گوید: احد برای من یک درس بزرگ داد حرکت سازنده و برخورد صحیح ایشان باعث شده بود که در آن فرد تاثیر بگذارد حتی در مراسم ختم ایشان به شدت گریه می کرد و می‌گفت: این حرکت سازنده باعث شد که من دیگر دنبال آن کارها نروم. 🎙 راوی : حسن فرهادی 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 📝بخشی از وصیتنامه هرگز نگذارید دشمنان بین شما تفرقه بیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا کنند و هیچ وقت از یارى کردن به امام امت کوتاهى نکنید( که اگر امام امت نبود ما نبودیم یعنى دیگر از اسلام خبرى نبود) و اگر این چنین باشد روز شکست ابر قدرتها نزدیک است . و باز یک خواهش دیگر از شما امت حزب الله دارم این مراسمهاى عزادارى را زنده نگهدارید چه در جبهه ها و چه در شهرهاى خودتان چون ما هر چه داریم از حسین داریم و اى عاشقان صدیق ابا عبدالله هرگز کسى از این در ناامید بر نگشته و بدى از این در ندیده است❤️ راه سعادت بخش حسین (علیه السلام ) را ادامه دهید و زینب وار زندگى کنید تمام شهیدان ما از این در پرورش یافتند 🍃 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ‌ 🔹رشادت مثال زدنی👌 رشادت ایشان مثال زدنی بود. یک روز عصر بعد از عملیات والفجر ۸، قرار بود یک عملیات که به عنوان ادامه والفجر ۸ معروف است، انجام پذیرد . قبل از  عملیات به جهت اینکه از بی سیم به خاطر مسایل امنیتی استفاده نشود، قرار شد از محل استقرار نیروها تا خط، سیم کشی شود. ما سه نفری، آقای پرتوی، بنده و شهید احد مقیمی مشغول سیم کشی بودیم که دشمن از هر طرف با خمپاره های 60 و 120 ما را هدف قرار داد. در آن هنگام به ایشان می‌گفتم هر وقت خمپاره می‌آید به زمین دراز بکشد تا از ترکشهای خمپاره درامان باشد ولی در جواب می‌گفت: اینها شعور ندارند خمپاره بزنند، خمپاره را باید طوری بزنند که به سر انسان اصابت کند و همین طور خونسردانه مشغول راه رفتن و کارکردن بود. 🎙راوی : ابولفضل سنگ تراش 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹عبادت عارفانه🍃 احد هر وقت مرخصی می‌آمد، خیلی کم به خانه آمده و بیشتر در پایگاه مسجد و سپاه حضور داشت و ما او را کمتر می‌دیدیم و هیچ وقت از دیدنش سیر نمی‌شدیم. من در آن زمان در مورد شهدا و حالات رزمندگان خیلی شنیده بودم و بنا به اقتضای سنی که نوجوان بودم، دوست داشتم ببینم احد در خلوت چه کار می کند.  یک روز که به خانه آمد، من خودم را در اتاق او به خواب زدم. احد کمی جلو آمد و مرا دید و فکر کرد که خوابیده ام. سپس عبایش را پوشیده و عطر تی رُز که عطر معروف حضرت امام (ره) بود را زد و رو به قبله ایستاد، نوری که از پشت ، داخل اتاق می‌تابید، سیمای احد را دو چندان زیبا کرده بود، بعد از«اللهم َّ ارزقنا توفیق الشهادت » چنان خضوع و خشوع داشت که اشک چشمهایم را فرا گرفته بود، گویی که خواب دیده باشم. بعد از آن همیشه منتظر شهادت احد بودم و فکر می‌کردم، حیف است که احد به شهادت نرسد و به مرگ طبیعی بمیرد. 🎙راوی : خواهر شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
راز بین‌او و امام‌رضا(علیه‌السلام)🍃 کربلای ۵  شروع شده است. احد با موتور می‌آید. می‌گوید: بپر بالا برویم! می‌خواهم سوار موتور شوم که غمگینانه می‌گوید: می‌دانی دیگرحبیب را هم نمی‌بینی... - کدام حبیب؟ - حبیب هاتف. انگار آتش سراپایم را در خود می‌گیرد اما نمی‌خواهم ضعف نشان دهم ، می‌گویم: خوب ! حبیب آرزویش همین بود. - حبیب ها رفتند و شهید شدند و ما ماندیم. این را احد می‌گوید و موتور انگار بال در آورده است. چه سبک می رود این موتور، هواپیماهای دشمن مدام پیدایشان می شود، بمباران مداوم و من یاد والفجر ۸ می افتم، روزی که عراقی ها خیلی برای بازپس گیری فاو به آب و آتش زدند، ولی پاتکشان با شکست روبرو شد. خبر رسید که عراق می‌خواهد حمله شیمیایی بکند و احد این را به من گفت: به بچه ها خبر بده که ماسکهایشان را بزنند... سریع می‌روم و بچه ها را خبر می‌کنم. ماسک خودم را هم می زنم و بندهایش را محکم می کنم یکی از بچه های بسیجی را کنار اروند می بینم ماسک ندارد. احد بی تامل ماسک خودش را به او می دهد می دانم که دیگر ماسکی در کار نیست من هم می‌خواهم ماسک خودم را به احد بدهم، نمی پذیرد، اصرار می کنم، اما قبول نمی کند، لاجرم چفیه خودم را به او می دهم... می گوید: من از امام رضا(علیه السلام) قول شهادت گرفته ام. این حرف احد است و من نمی دانم که چه راز و رمزی بین او و آقا امام رضاست. می‌گویم خدا به شما عمر طولانی بدهد، هنوز باید شما نیروهایی تربیت کنید. می‌گوید : من در این عملیات شهید می شوم...   🎙راوی: بهزاد پروین قدس  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📝بخشی از وصیتنامه: در تمام احوالات، امام امت و یاران او را تنها مگذارید و پشتیبان ولایت فقیه باشید و همیشه در صحنه جنگ و در مقابله بامنافقان داخلى بایستید  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
تصویر📸 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
هنگام شهادت دست ادب و تعظیم در سینه اش داشت ایشان یکی از یاران و انصار فرمانده لشکر برادر مهدی باکری بودند اکثر اوقات در کنار ایشان در حال آماده باش به تمام معنی حضور داشتند که در اواخر مسئول مخابرات لشکر بودند. عاشقانه در تمام صحنه های جنگ و مراحل حساس حضور داشتند.  در عین حال مشغله زیادی که داشتند به تمام رزمندگان می رسیدند و دلجویی و احوال پرسی مانند یک برادر مهربان می کردند. مخصوصاً با برادرانی که (دائم الجبهه بودند) در طول جنگ به غیر از چند روز مرخصی ضروری به پشت جبهه و خانه و منزل نیامدند و بزرگترین خصوصیات ایشان این بود که همه می دانند که عاشق عزاداری و سینه زنی و گریه به مظلوم کربلا بودند. خودشان در برنامه های سینه زنی یک مداح و نوحه خوان واقعی بودند که از خواندن و گریه کردن و سینه زدن سیر نمی شدند و آنها که پیکر مقدس این شهید را زیارت کردند، می دانند در حالی به لقاءالله پیوسته بودند که دست مبارکشان در سینه بود.  به نظر حقیر، دو مطلب را حکایت می کرد یکی اینکه از سینه زدن سیر نشده است و در حال جان دادن به جانان هم سینه می زد و دیگر این که دست ادب و تعظیم در سینه اش داشت. قطعاً جمال مولایش را زیارت کرده. آخرین سلام را به سرور و سالار شهیدان عرض می کند، السلام علیک یا مولای یا ابا عبد الله . 🎙راوی: همرزم شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR