eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
7.7هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
در سرمای ۸دی ۱۳۷۰ دنیا آمد. وجودش گرما بخش خانواده آبیاری شد🙂 . 🍃مادر بزرگش از دیار باقی نوید آمدنش را در خواب به مادرش داد و با آوردن ظرفی بزرگ از میوه، وعده داده بود "خداوند نظری ویژه بر تو دارد و پسری بر تو عطا ڪرده‍! 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻من چهار فرزند دارم که عباس فرزند سوم و تک پسر بود. از بچگی یک خصوصیت اخلاقی‌ای که داشت، حجب و حیا و غیرت بود. وقتی هنوز مدرسه نمی‌رفت، او را در کلاس ژیمناستیک ثبت‌نام کردیم، روز اول که رفت، گفت «دیگر نمی روم،» گفتم«چرا مامان جان؟»که گفت «لباس‌هایشان بد است، من دوست ندارم.» حدود هفت سالگی او را در کلاس فوتبال ثبت‌نام کردیم که آن را هم نرفت و گفت«لباسش کوتاه است و من دوست ندارم پاهایم بیرون باشد.» این حجب و حیا و غیرت در او ماند تا زمانی که شهید شد💔 🎙نقل از مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ‌ همسرم ،عباس را از همان دوران خردسالی با خود به تفحص شهدا و پادگان می‌برد. از دوران کودکی با تمام سلاح‌ها آشنا شده بود. بزرگ‌تر هم که شد بهتر و بیشتر آشنا شد و در مسابقات تیراندازی سپاه شهریار همیشه مقام اول را کسب می‌کرد. 🍃عباس، رشته رزمی را از همان دوران کودکی دوست داشت و حدود 15 سالگی وارد رشته رزمی شد. در رشته رزمی هم بسیار موفق بود و به قهرمانی‌های متعدد رسید و مدال‌های زیادی ڪسب کرد. -شاید پدرش هرگز فکر نمی کرد به خاطر همین فعالیت های عباس، روزی فرزندش از او در اعزام به پیشی بگیرد! 🎙راوی: مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
عباس به ورزش علاقه زیادی داشت.  در رشته‌های جودو، کونگ‌فو و هاپکیدو فعالیت داشت ودر هر رشته کمربند مشکی با دان ۴ رسیده بود و مربی هر سه رشته رزمی بود. در رشته هاپکیدو به خاطر زدن قیچی گردن که به نامش در فدراسیون جهانی هاپکیدو ثبت شده، قهرمان جهان شناخته شد و در شهریور ماه سال ۹۷ در مراسمی جهانی مدال طلا و حکم قهرمانی ایشان توسط رییس سبک هاپکیدو جهان در تهران به خانواده اهدا شد. ✌️تاڪنون هیچ شخصی در جهان در کمتر از ۵ ثانیه این قیچی را نزده، در حالی که عباس حدودا کمتر از ۴ ثانیه این کار را انجام داده است. -علاوه‍ بر این‌ موارد، عباس قبل از شهادتش، در رشته‌های خود، داور و مربی بین الملی بود. 🎙راوی: پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ عقیده عباس همیشه به داشتن غیرت و حجب و حیا بود. -می‌گفت«چه زن و چه مرد باید به شخصیت خود نگاه کند و لباس بپوشد. لباس انسان شخصیتش را نشان می‌دهد.» معتقد بود که زن و مرد باید از نگاه نامحرم پرهیز کنند و عفت کلام داشته باشند. به احترام به بزرگ‌ترها نیز خیلی تاڪید داشت... عباس ازدواج نکرده بود. ولی سه فرزند معنوی داشت. این سه فرزند معنوی عباس از قبل از شهادت و تا حال حاضر در کنار ما بودند و خواهند بود و واقعا برای ما مثل دیگر نوه‌هایمان، هستند... 🎙راوی: پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
برای ولایت و ولی‌فقیه احترام خاصی قائل بود و کسی نمی‌توانست حرفی نامربوط در این باره جلوی او بزند و واقعا از ولایت فقیه پیروی می‌کرد. در زمان فتنه ۸۸ با اینکه سن کمی داشت ولی به شدت فعال بود و از نظام و ولایت دفاع کرد... عباس خیلی درباره کارهایی که آن زمان انجام می‌داد، صحبت نمی‌کرد ولی برای جلوگیری از اغتشاشات می‌رفت. روز عاشورای همان سال بعد از دیدن آن صحنه‌ها، حال بسیار بدی پیدا کرده بود و در تمام آماده‌باش‌های بسیج، حضور داشت. 🎙راوی: مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹شهیدی که نذر آب کرد تا مدافع حرم شود ♥️بسیجی شهید مدافع حرم «عباس آبیاری» قهرمان رشته رزمی هاپکیدو بود. اما او به قهرمانی در این دنیا بسنده نکرد و حکم اصلی قهرمانی را از صاحب اسمش حضرت عباس(علیه السلام) و در دفاع از حریم عقیله بنی‌هاشم گرفت. دو سال بی‌وقفه پیگیر کارهای رفتنش بود و در نهایت وقتی اربعین سال ۹۴ به کربلا می‌رود، کنار ضریح منور قمر بنی‌هاشم درد دل می‌کند و از علمدار کربلا می‌خواهد مقدمات دفاع از حرم خواهرش را نصیب او کند و همان‌جا نذر آب می‌کند. عباس ۴۶ روز آب خالص نمی‌خورد تا روزی که برای دفاع و زیارت به حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) می‌رود. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ وقتی از زیارت اربعین برگشت، گفت «می‌خواهم به مشهد بروم و با پاسپورت افغانستانی به سوریه بروم.» ما نگذاشتیم این کار را انجام دهد. تا اینکه پدرش به عباس گفت «من شش روز برای دوره آموزشی می‌خواهم بروم، تو هم بیا.» بعد از اتمام دوره و وقتی به سوریه رفت، روز 15 دی ماه بود که در حرم حضرت زینب(س) و بعد از زیارت، آب می‌خورد. این نذر آب، حدود 46 روز طول ڪشید 🎙نقل از مادر شهید ‌ 🔸خاطره پدر شهید از چگونگی اعزام عباس👇👇 ‌ پس از بازگشت از کربلا، با من به آموزشگاه آمد و قرارمان این بود، حق ندارد من را پدر خود معرفی کند، زیرا اگر متوجه می‏‌شدند، نمی‌گذاشتند باهم برویم سوریه و به اجبار من، عباس خودش را برادر زاده من معرفی کرد. در مدت آموزش نیز، من را درخانه هم، عمو صدا می‌کرد تا یک موقع در پادگان اشتباهی بابا صدا نکند. اما روز آخر قبل از اعزام گفتن کادری‎ها جهت استعلام حفاظت، فیش حقوق خود را بدهند و آنجا بود که به خاطر اشتباهی که کرده بودم و از قبل اسمش را از پرونده خودم حذف نکرده بودم، مسئولین متوجه شدند پدر و پسر هستیم و عباس اعزام شد و من جامانده شدم. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
ما تنها پدر و مادری بودیم که برای رفتن عباس، رضایت محضری دادیم، چون نمی‌بردند و گفته بودند که «باید رضایت محضری داشته باشید.» ما نخواستیم که لبیک گفتن‌مان همین‌طوری باشد چون لبیک باید واقعی باشد. می‌گفتیم یا امام حسین(ع)، ما همیشه و هر زمان که بخواهید هستیم و خدا را شکر که خدا قبول کرد. ‌ 🎙راوی: مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🎙 به نقل از فرمانده در باب آشنایی با شهید مدافع حرم عباس آبیاری...👇 ✨آشناییت ما آشنایی جالبی بود . من تازه معرفی شده بودم به این گردان . تو بحث میدون تیر ، من گفتم که به نفرات اول تا سوم جایزه میدم بریم میدون تیر تیراندازی بکنیم ! تیراندازی کردیم گفتن آقا نفراول نمره خیلی خوبی آورده . گفتم باشه بیایید جایزه اش را ما بهش بدیم . بعد اومد دیدم ی جوان ۱۷، ۱۸ ساله برای ما آوردن !!! گفتن آقا این شده نفر اول . گفتم آقا غیرممکنه بشه نفراول ، حتما پارتی بازی شده . 💢اما گفتن نه آقا این همین نمره رو گرفته. گفتم من قبول نمی‌کنم ی بار دیگه باید تیراندازی کنیم من خودم ببینم. بعد ما تیراندازی کردیم و دیدم نه واقعا از اون نمره ای هم که اون اول گرفته بود باز بیشتر گرفت. این باب آشنایی ما اینجا شروع شد، بعد ما دیدیم بچه قابلیه اینجا گذاشتیمش فرمانده دسته.یکی از فرمانده دسته های ما بودن.نیروهاشون رو جمع و جور می کردن، رابطه داشتن باهاشون. معمولا هم نیروهای عباس آبیاری همه میامدند. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠خواب شہید مدافع حرم، عباس آبیارے براے شہادت...🌷 شب ۱۹ دے ماه ۹٤ عباس درحال استراحت بود ڪہ در خواب را صدا میزد . دوستش عباس را از خواب بیدار میڪند و عباس خوابش را تعریف میڪند... 🎙بہ نقل از شہید عباس آبیارے:👇 ‌ در خواب دیدم بانویی قد خمیده مقابلم ایستاده است و مرا صدا میڪند، عباس جان پسرم بیا ڪنارم ، من که متوجہ نبودم با من هست پرسیدم با من هستید ؟ بانوی قد خمیده گفت بلہ عباس جان بیا سمت راستم ،پسرم که نام برادرم عباس را داری، بعد شهید عباس آسمیہ را صدا ڪرد، عباس جان توام بیا سمت چپم پسرم و بعد شهید رضا عباسے را صدا ڪرد و گفت پسرم هم اسم عمویم هستے بیا کنارم،شهید مرتضے ڪریمے را صدا ڪرد و فرمودند هم اسم پدرم هستے بیا فرزندم ،میثم جان (شہید میثم نظرے) توام بیا ڪنارم پسرم و بعد با بانوی قدخمیده به داخل نور رفتیم... ‌ دو روز بعد از خواب شہید عباس آبیاری در ۲۱ دی ماه ۹٤ ،در منطقه عملیاتی خان طومان واقع در حلب هر پنج شہید بزرگوار بعد از شہادت در ڪنار هم شهید میشوند🌷 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💢بالاترین و بهترین قهرمانی عباس این بود که شهادتش را آقا حضرت عباس(علیه السلام) امضا کرد، چون هر کجا می‌رفت تا به سوریه برود، این کار نمی‌شد تا اینکه اربعین سال 94 به کربلا رفت. می‌خواست از کربلا به سوریه اعزام شود چون از کربلا راحت‌تر اعزام صورت می‌گرفت که آنجا هم اعزام نشد. وقتی برای زیارت به حرم صاحب اسمش حضرت عباس رفته و گفته بود«یا حضرت عباس(ع)،24 سال به اسم شما زندگی کردم، مامان، بابا و همه فامیل می‌گویند که یک سر سوزن از غیرت، شهامت، منش و خصوصیات شما را دارم، مامان می‌گوید که پایت را جای پای حضرت عباس(ع) گذاشته‌ای، نذر می‌کنم تا موقعی که مدافع حرم نشدم و به زیارت خانم زینب(س) نرفته‌ام، آب خالص نخورم.» ‌ آنجا نذر می‌کند که تا موقع رفتن به سوریه آب خالص نخورد. من همیشه در خانه به عباس می‌گفتم «عباس، پایت را جای پای حضرت عباس(ع) گذاشته‌ای» که می‌پرسید «از کجا می‌دانی مامان؟» می‌گفتم «از همان‌جایی که خودت می‌دانی.» -عباس خودش متوجه شده بود که آقا نذرش را قبول کرده است و روی نذرش ماند. 🎙راوی:مادر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
عباس آبیاری بسیار شجاع بود، پشت خاکریز وقتی همه خوابیده تیراندازی می کردند، عباس آبیاری بر روی زانو نشسته تیراندازی می کرد. در حالی که دشمن به 30 متری ما رسیده بود بازهم کوتاه نیامد و تا بلند شد، دشمن او را نشانه گرفت. 🎙راوی:همرزم شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بعداز شهادت عباس،همسرم نیز به عنوان مدافع حرم به سوریه رفته بود. آنجا فیلمی که توسط داعش گرفته شده بود را دید.عباس ساعت چهار روز 21دی ماه تیر خورده و وضعیت به شدت وخیمی پیدا کرده بود.آنها بالای یک شیار در خانطومان بودند و دونفر از همرزمانش نیز کنارش بودند. 💢تعریف می‌کنند که بعد از تیر خوردن،همرزمانش گفته بودند برگردیم ولی عباس گفته بود «نه» اینها مستقیم نیروهای داعش را می‌دیدند وفاصله نزدیکی با هم داشتند. عباس می‌گوید «شما تمام مهمات و سلاح من را ببرید و یک نارنجک به من بدهید» با این حرف دوستانش خندیده و به شوخی گفته بودند«با نارنجک می‌خواهی خودت را به شهادت برسانی؟» که عباس گفته بود «کجای کار هستید؟خود خانم دنبالم می‌آید» نارنجک را می‌گیرد و دوستانش از شیار پایین می‌روند و زمانی که پنج تا از نیروهای داعش به او نزدیک می‌شوند،ضامن نارنجک را می‌کشد و آنها را به درک واصل می‌کند و بعد خودش به حالت سجده روی خاک می‌افتد و به شهادت می‌رسد.. به خاطر اینکه عباس چند تا از فرماندهان و تعداد زیادی از نیروهای داعش را به هلاکت رسانده بود، فرمانده اصلی گفته بود زنده و مرده این آدم را باید اسیر کنید که از صبح تا حالا لبخند را به لب ما خشکانده است و هم‌وزن دست و پایش، طلا جایزه می‌گذارد. بعد از شهادت، پیکر عباس را برمی‌دارند و سر، صورت و بدنش را اربا اربا می‌کنند و آن را در بخش‌های مختلف پخش می‌کنند. چند ماه بعد جمجمه،دو تا دنده و حدود یک کیلو از بدنش را در مبادله تحویل دادند که روز هفتم تیرماه مصادف با 21 ماه مبارک رمضان پیکرش را دفن ڪردیم. 🎙راوی:مادرشهید @SHOHADAYEZOHOOR