eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.2هزار دنبال‌کننده
10.6هزار عکس
6.1هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/Nashenas_Shohada
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ 🔹یکی از ده فرمانده سطح کشور✨ دانشگاه امام حسین(ع) درس خواند، با همکاری یکی از فرمانده هان در زمینه مسائل نظامی کتاب نوشت. اعتقاد داشت که باید اطلاعات و سطح آگاهی اش بالا برود 🔶 محمد انتخابش را کرد و برایش تلاش کرد به طوریکه طی سه سال دانشجویی و سه سال خدمتش در سپاه آنقدر خوش درخشید که یکی از فرماندهانش می‌گفت محمد آنقدر استعداد داشت که اگر می‌ماند یکی از 10 فرمانده سطح کشور بود. درخشش او در حدی بود که طی سه سال خدمت در سپاه توانست کتاب نظامی بنویسد. 🎙راوی:پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📝دلنوشته ای با قلم 🌱 به نام خدایی که عشق به خودش,اهل بیت(علیه السلام)وشهدا را در درون ما قرار داد. 💠با درود وسلام به پیشگاه حضرت بقیة الله(روحی وارواحنا فداه)منجی عالم بشریت ونایب برحقش حضرت امام خامنه ای(حفظه الله). ای زمان شاهد باش وتاریخ بنویس که فقط برای رضای خدا آماده ام وبس. 🍃هنگامی که این نوشته ها را می نویسم؛مورخ13/12/1383هجری شمسی مصادف با 21/1/1426هجری قمری؛هنگام غروب؛ که آسمان آبی، جای خود را به ابرهای سیاه داد. با خودم گفتم بیرون بروم وکمی قدم بزنم تا کمی حال وهوایم عوض شود.وقتی بیرون رفتم ودرحین قدم زدن ناگاه به پاهایم توجه کردم. چیزی در ابتدا متوجه نشدم.ابتدای خیابان بود که🍃 آیه ای از قرآن کریم به ذهنم آمد که خداوند فرموده است: ✨بر روی زمین با غرور وتکبر راه نروید.✨ با خودم گفتم محمد مواظب باش در هنگام راه رفتن ناگاه غرور، تو را برندارد که خیلی خطرناک است. بعد از این حرف ها مردم را دیدم که همگی برای دنیا از یکدیگر سبقت می گیرند. البته سه هفته تا عید نوروز باقیمانده اما نمیدانم مردم چرا برای چند روز خوشی وچند وقت باقیمانده این قدر به حول و ولا افتاده بودند. با خودم گفتم: آیا این ها برای آخرت خودشان هم اینقدر عجله می کنند؛تا توشه ای داشته باشند یا نه؟! 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📝دلنوشته ای با قلم : 🔶 از روزهای آخر بهمن شروع به جمع آوری آثار شهدای پاسدار درتیپ سوم انصارالحسین(ع) کرده بودم. هرکدام از این شهدا درمن یک حال وهوایی ایجاد کرده بود. بیشتر به فکر حرف ها وصحبت های این شهدای بزرگواروخانواده ی آنان بودم . بعد از دیدن چهره های مردم با خود می گفتم:آیا این شهدا هم برای رسیدن دنیا و چند روز خوشی محض این قدر سبقت می گرفتند؟ مسلما نه .چون افرادی مانند جعفریان؛روشناس؛کردستانی؛قیاسوند؛چیت سازیان؛همدانی و...راه سعادت خویش را پیدا کرده بودند و هنگامی که به عکس ها و فیلم هایشان می نگریم از چهره های آنان متوجه می شویم. 🌹سبقت برای شهادت و سعادت و رسیدن به پروردگار از همه در عالم بیشتر ارزش داشته است. درهرکدام از عکس های این شهدا از نحوه ی ایستادن آن ها تواضع؛صبر؛بردباری؛شکیبایی وشجاعت؛تقوا؛ایمان؛اخلاص وپاکی وصداقت احترام به همه وکمک به یکدیگر و وفاداری وایثار🌱 دیده میشود. 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
📝دلنوشته ای با قلم : 💠سفره ای درسال ۱۳۵۹،انداخته شد ویک عده بر سر این سفره نشستند وبه لقاءالله پیوستند اما ما چه کرده ایم؟ به خدا هیچ... دیگر بغض گلویم را گرفته💔 حتی بعد از دیدن چند جوان که با سر و وضع های آنچنانی ایستاده بودند و کارهای ناشایست انجام می دادند اشک در چشمانم جمع شده بود. خودم را کنترل کردم.اما دیگر طاقت نیاوردم به منزل که رسیدم به طبقه ی بالای منزل رفتم و به عکس ها و نوارهای شهدا گوش دادم و با نوای شهیدسیدمجتبی علمدار نشستم وسیر گریه کردم.💔 دیگر دلم نمیخواهد بیرون بروم؛چون هروقت بیرون میرفتم جوان ها ‌را در پی عیاشی و جلب توجه میدیدم. دختران جوان با غرور و تکبر حرکت میکردند.مردان وزنان درفکرمایحتاج زندگی وسبقت در مال خود بودند؛ آری انگار این شهدا فراموش شده اند. 🌱 ای کاش رنگ شهربازیم نمیداد درجبهه‌‌رمزیازهرا(س)مرابرباد میداد امشب دل از یادشهیدان تنگ دارم در دل هوای کربلای پنج دارم🌷 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🍃دوست دارم، هم نام تو بشوم ای شهید 💔 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🍃در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است💔 «امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است» تا لحظه‌های پیش دلم گور سرد بود اینک به یمن یاد شما جان گرفته است🍃 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ 🌸در همدان عروس و دامادها را می آوردند دورتا دور امامزاده عبدالله و می چرخاندند. محمد نظرش این بود که اطراف امامزاده نباید گناهی انجام شود. به خاطر همین گل و شیرینی می خرید و می رفت می داد به عروس و دامادها و با آنها صحبت می کرد که حرمت امامزاده را حفظ کنید. بعد از شهادت محمد یکی از همان عروس و دامادها به منزل ما آمدند و گفتند : پسر شما باعث شد که ما از زندگی پر از گناه برگردیم و به سوی یک زندگی معنوی برویم. 🎙راوی :پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
محمد در گروهش شد و توی هم بود و هم دیده بود. طوری شده بود که دست راست فرمانده‌شان بحساب می‌آمد و ایشان روی محمد خیلی حساب باز کرده بود محمد در رشته رزمی کونگ فو توآ از سال 1387 زیر نظر اساتید و مربیان کونگ فو فعالیت داشت ‌... 🎙راوی :دوست شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💥مجروح شدن چند روز قبل از مراسم عروسی 10 روز مانده به مراسم عروسی اش، تو یکی از عملیات های سیستان و بلوچستان تیر خورد زیر چشمش و گلوله گیر کرده بود. ما هم از اینجا پا شدیم رفتیم تهران برای هماهنگی های عروسی و برو بیاهای آن که حالا چی بخریم، چی نخریم. دیدم محمد زیر چشماش یک چسب بزرگ زده و صورتش باد کرده، خدایا چرا اینطوری شده؟ من را کشید کنار وگفت: بابا من تیر خوردم، تیرهم گیر کرده توی صورتم ولی به مامان نگو. گفت باید بگردیم دکتر پیدا کنیم . حالا کارت عروسی هم پخش کرده بودیم. من کار داشتم، امیر(برادرش) و مادرش را مامور کردیم بگردند یک دکتری پیدا کنند. ‌ یکی می گفت باید صورتش را جراحی کنیم یکی دیگه می گفت فک بالایش را باید بشکافیم این را در بیاوریم تا اینکه خوشبختانه یک پیدا شد که از بود ایشان گفت که من با لیزرعملش میکنم و را خارج کردند. این موضوع روی عصب بینایی اش هم تاثیر گذاشت و محمد، عینکی شد. همه جا می گفتین صورتش گیر کرده به شاخه درخت! 🌲 🎙راوی :پدر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💠 خواستگاری مثل زمان جنگ به روایت همسر شهید🍃 من و محمد دختر خاله و پسر خاله بودین. برای من جالب بود در روز خواستگاری از ماموریت هایی صحبت می کرد که شاید برگشتی درکار نباشد! از اسارت و مجروحیت برایم گفت ! جلسه ی خواستگاری جالبی بود . شاید امروزه نمونه ی این جلسات خیلی کم باشد . مثل زمان جنگ در جلسه ی خواستگاری حرف از شهادت و رفتن بود! محمد روی کلمه شهادت تاکید کرد. گفت راهی که من انتخاب کردم به شهادت ختـم میشود🌷 🔷محمد مایل ‌بود خرج مراسم عروسی را صرف سفر زیارتی سوریه کنیم که آغاز زندگیمان با لطف و عنایت خانم حضرت زینب باشد؛ به دلیل مشغله زیاد این اتفاق مثبت نیفتاد. در سالیان بعد هم موفق نشدیم با اینکه هردو آرزویش را داشتیم. و جالب اینجا بود که بعد از شهادت ایشان اولین سفر من تشرف به محضر بی بی بود. و در تمام لحظاتش حضور محمد را در کنارم حس میکردم. 🌱 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
بنده در قیدوبند برگزاری مراسم عروسی آنچنانی‌وتجملی نبودم. مصادف با میلاد امام محمد باقر (علیه السلام)🌸 جشن ولیمه ساده ای گرفتیم در عین حال سالم و بدون گناه بود که بیشتر اقوام و آشنایان هم دعوت بودند و بسیار هم خوش گذشت 🔷در گیرو دار کارهای عروسیمان بودیم. مجروحیت محمد اتفاق غیر منتظره ای بود و درعین حال بسیار ناراحت کننده. اما ذهن من در پس این اتفاق به ظاهر ناخوشایند، به دنبال حکمت این ماجرا بود. جای تامل داشت. شاید نشانه ای بود. 🌱 در معنویات به قولی سیمش زود وصل می شد و ارتباط میگرفت . از عبادت لذت می برد . ذره ای ریا در عبادتش ندیدیم. تنها چیزی که به زبان نمی آورد همین خلوت هایش بود . در مناسبت ها یا وقتی از ماموریت که بر می گشت برایم هدیه می آورد . حتی شده یک شاخه گل🌺. آینده نگری منحصر به فردی داشت . درباره مسائل سیاسی همه ی خانواده ما از ایشان تبعیت میکردند . از درک و بینش خاصی برخوردار بود ، در هر شرایطی حتی فضای غبارآلود و پر ابهام فتنه ، راه را با بصیرت تمام تشخیص داد او برحسب ولایتمداری به وظیفه ی خود عمل ، و ما را هم راهنمایی می کرد 🎙راوی :همسر شهید 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR