eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.9هزار دنبال‌کننده
10هزار عکس
5.4هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
▪️در نام رقیه، فاطمه پنهان است ▪️از این دو یکی جان و یکی جانان است ▪️در روی کبود این دو پیداست خدا ▪️آیینه بزرگ و کوچکش یکسان است 🏴 شهادت مظلومانه بنت الحسین علیه‌السلام، حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها تسلیت باد 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
علی تنها نیست! سربازانی دارد که کمترین هدیه برایش سر ناقابل است... 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹تمرینات حرفه‌ای نیروهای ویژه تیپ صابرین سپاه 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا پای جان دلداده فرمان مولاییم طوفان اگر باشد چه غم ما مرد دریاییم ✊🏻 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🌹🌹 یادت باشد اسم نیست رســـم است عکس نیسـت که اگر از دیوار اتاقـت برداشـتی فرامـوش بشـود !! مسـیر است ... زندگیست ... راه است ... مرام است ... امتحـان پس داده است . راهیسـت بسوی خــدا را به یـاد بیـاور چه آن هنگـام که دستـت را پس زدنـد و به رویـت اخم کردنـد ، چه آن زمـان که دستـانت را گرفتـند و لبخند زدند به یـاد بیـاور آن زمـان را که بـد کردی و خنـدیدند و تو هنـوز هم نفهمیـده ای این روزها شـده ای!!! شاید احتیـاج است به خـودت بزنی.. شاید احتیـاج است به خـودت بدهـی.. شایـد بایـد بیشـتر بار نگاهشـان را حس کنــی ... 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊🕊 یاد ، افتخارات ، عزت را همه باید نصب‌العین خودشان قرار بدهند ، نگذارید بشوند . شما غفلت کنید ، نیروهای انقلاب غفلت کنند ، نیروهای غفلت کنند ، نفوذیهای دشمن از آن طرف وارد می شوند و چیزی هم طلبکار می شوند . 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
✨ای روشنای خانه امید؛ ای شهید‌❣ ای معنی حماسه جاوید؛ ای شهید❣ چشم ستارگان فلک از تو روشن است‌ ای برتر از سراچه‌ی خورشید‌؛ ای شهید❣ 🌷 🌹شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
این هفته میهمان شهید شهید عزیز دفاع مقدس ومداح اهل بیت شهید خواهیم بود ولادت:۱۳۴۲ تبریز شهادت:دی ماه ۱۳۶۵درعملیات مزار شهید🌷: گلزار شهدای تبریز 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ زندگی نامه سردار شهید ، رئیس ستاد تیپ دوم لشکر مکانیزه۳۱ عاشورا بود. او علاوه بر این هم بود و همین مورد باعث شده بود که رزمنده ها علاقه خاصی به او داشته باشند . می گفت: روضه‌خوانی اهل‌بیت درجه‌ای از عشق است که نصیب هر کسی نمی‌شود . به‌خصوص اینکه روضه‌خوان با تبعیت از ارباب خود اباعبدالله الحسین (علیه السلام) در راه حق به‌شهادت برسد. سردار شهید در سال ۱۳۴۲ به دنیا آمد. وی وقتى به دنیا آمده بود که امام، انقلاب خود را شروع کرد و او تمام لحظه‏هایش را براى انقلاب سپرى مى‏کرد. براى جنگ، و به عشق و یاد امام مى‏زیست وی از سال ۶۰ به سپاه و جبهه پیوست و در قوت مدیریت او همین بس که در بیست و دو سالگى مسؤولیت ستاد یک تیپ را به او سپرده‏اند. احد روز بیست و پنجم دى ماه ۱۳۶۵ در عملیات کربلاى پنج همراه با مصطفى پیشقدم ، با انفجار خمپاره‏اى در کنارشان شهید مى‏شوند. وقتی پیکر بى‏سر احد را آوردند. همه اشک مى‏ریختند. 🥀اما مادر احد نُقل مى‏پاشید و زینب‏وار دعا مى‏کرد. خدایا! این قربانى را از ما قبول کن! این شهیدِ حسین است. پیکر احد را با پنجاه و شش نفر از شهداى کربلاى پنج تشییع کردند.  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در اوایل انقلاب احد پانزده ساله بود.  برای پخش اعلامیه و عکسهای امام از خود خیلی هیجان نشان می داد و تقریباً همه ی وقتش را صرف تظاهرات و از این قبیل کارها می کرد.  یک روزکه بازار خیلی شلوغ شده بود تا ظهرمنتظرشدیم، نیامد.  کم کم نگران شده بودیم.  مادرم همه را برای پیداکردن احد بسیج کرده بود. پدرم با پرس و جو فهمیده بود که با دوست صمیمی اش که پسرهمسایه مان بود، درحالی که عکس امام در دستشان بوده، افراد گارد دنبالشان کرده اند و آنها با کمک مردم از پشت بامهای بازار از دست افراد گارد شاهی فرار کرده بودند. پس از انقلاب احد خیلی زود وارد سپاه شد و از طریق سپاه به جبهه رفت. دیگر دیدار احد برای ما تبدیل به یک آرزو شده بود. همیشه دلتنگ اخلاق زیبا و رفتار با محبت او بودیم. 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
در بین فامیل ما، احد تنها کسی بود که صله ی رحم را فراموش نمی کرد. در فاصله ی کوتاهی که به مرخصی می آمد به همه ی فامیل سر می زد حتی اگر ده دقیقه می شد. با همه با خنده رویی و شوخی صحبت می کرد. سعی می کرد برای ما هدیه بگیرد، در یکی از مرخصی هایش برای من یک ساعت آورده بود و در آخرین مرخصی اش دوربین عکاسی اش را به من داد که هنوز هم آن را دارم . احد خیلی با نظم و ترتیب بود. در نگهداری لباسهایش خیلی دقت می کرد حتی جورابهایش را طوری تا می کرد و داخل هم می گذاشت، که هم گم نشود و هم منظم باشند. مادرم هنوز هم جورابهای تا کرده ی دست برادرم را نگه داشته است. در مرخصی هایش از ما به خصوص از مادرم می خواست که برای شهادت او دعا کنیم . برای ما سخت بود اما او عاشقانه از خدا برای خود طلب شهادت می کرد. یک بار با بچه های هیئت یک ساعت تمام به نیت شهادت سینه زدند و گریه کردند و همانطور عاشقانه دست به سینه شهید شد. راوی :خواهر شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔸برخورد شجاعانه با منافقین روزهای اول جنگ بود و تنور جنگ داشت گرمتر می‌شد، در دبیرستان محل تحصیل شاید دهها گروه اعلام موجودیت کرده بودند. انجمن اسلامی دبیرستان هم تنها کارش اطلاعیه صادرکردن بود...  این به مزاق ماها، بخصوص مقیمی خوش نمی آمد و می خواست با این گروه ها بخصوص منافقین برخورد منطقی و قاطع صورت بگیرد. ایشان حساسیت خاص به این گروهک منافقین داشت و هر جا دستش می رسید اعلامیه آنها را بعد از قرائت و تفسیر پاره می کرد زیرا آنها اکثراً در پایان اعلامیه خودشان می نوشتند که هوادارانشان آنها را تکثیر نمایند. یه روز از بس که اعلامیه منافقین را پاره کرد، تعدادی از هواداران این گروهک هجوم آوردند تا درگیر بشوند که ایشان با خونسردی گفت: من به زیر اعلامیه که نوشته تکثیرکنید عمل کردم و روش تکثیر من درمقابل حرفهای بی منطق این است! هرکس حرفی دارد بسم الله! راوی : دوست شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🔹 گلی که خار نداشت🍃 خوش صحبت ، شیرین ، همیشه خنده رو. موقعی که احساس می‌کرد بچه ها محزون و نیاز به خندیدن دارند، احد پیش از همه در کنارشان بود. با بهترین بچه های لشکر اگر بگویم، با اکثر شهدای شاخص لشکر رفاقت صمیمی و نزدیک داشت. شاید باور نکنید، می‌آمد و گلچین می‌کرد و اکثراً با شهدا همنشین می شد. گلی بود که خار نداشت همه اش جاذبه و جذب و خوش مشربی بود و کسی بود که در مراسمهای نوحه خوانی و تعزیه داری جلودار همه بود. راوی : کریم فتحی 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ ✅ هدایت و جذب جوان خاطی جوانی از اهالی محل را بچه های پایگاه جلوی مسجد دستگیر می‌کنند. در این حین احد از راه می رسد و می گوید چی شده؟ می گویند این جوان ایجاد مزاحمت کرده است. احد به بچه های مسجد می گوید: شما بروید. سپس آن جوان را به کنار می کشد و با دو تا حرف قشنگ و حسابی چنان جذبش می کند که می گفت: چند ماه بعد، روزی جلوی چادر در جبهه ایستاده بودم که دیدم جوانی دارد می آید. نزدیکتر شد که دیدم همان جوانی است که با امر به معروف جذب شده و به جبهه آمده بود.  راوی : پدر شهید 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 📝بخشی از وصیتنامه خدایا تو را شکر مى کنم که بعد از ۱۴۰۰ سال ما را در صف پرچمداران اسلام قرار دادى که بتوانیم دینت را یارى کنیم و توفیقمان بده که در این راه ثابت قدم بوده و از منجلاب این جهان فانى در امان باشیم . برادران و امت حزب الله هیچ وقت استغفار و دعا رااز یاد نبرید که مهمترین درمانها براى تسکین دردهاست وهمیشه بیاد خدا باشید در راه او قدم بردارید و از جهاد کوتاهى نکنید همانطور که خداوند وعده داده است (والذین جاهدوا و فینا لنهدینهم سبلنا )  🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای: پروردگارا به محمد و آل محمد، نعمت یاد امام حسین را روز به روز در کشور ما فراوان تر و مستدام‌ تر بفرما🤲🏻 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ✅ مایه دلگرمی‌بسیجیان‌و رزمندگان احد مقیمی عاشق دلباخته ای که در نهایت اخلاص و ایثار، مایه دلگرمی بسیجیان و رزمندگان واحدهای مختلف لشکر31 عاشورا بود. ایشان علاوه بر ایفاء نقش بهینه در مسئولیتهای رزمی، در خصوص ارتقاء سطح فرهنگی-عقیدتی رزمندگان زحمات قابل توجهی را متحمل بود. غالباً در عملیات آموزش غواصی که اکثراً تا پاسی از شبها ادامه می یافت با بچه های غواص همراهی می نمود و شط عظیم بهمن شیر با آن وسعت قابل توجه و برودت فصلی پذیرای بچه های غواص بود. به یاد دارم شب هایی که ایشان جلوتر از دیگران از آب خارج می شد و در کنار ساحل، آتش روشن می نمود و با تدارک نان و پنیر و خرمای مختصر، غواصان خسته را با گرمی پذیرایی می نمود. در آن زمان ایشان مسئولیت ستاد تیپ 1 لشکر را عهده دار بود. 🎙راوی : جواد علیپور 🌷 🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
‌ 🌙هلال لشکر احد هلال لشکر بود، واقعاً زیبای لشکر بود، از فرمانده لشکر گرفته از بسیجی گرفته از پیرمرد گرفته همه دوستش داشتند. درگرمای 50 درجه خوزستان که نفس آدم می برید ایشان در ماه مبارک رمضان می آمد و می گفت که بیاید قرآن را دوره کنیم و روضه بخوانیم. اصلاً نگاهش به طبیعت هم زیبا بود مثلاً می خواستیم برویم یک جایی، تو مسیر جاده جایی که لاله زار، گلزار و طبیعت بود، همانجا برای شکرانه اش ماشین را نگه می داشت و می رفت لای بوته ها و لاله ها با خودش زمزمه می کرد.  راوی : بهزاد پروین قدس 🌷   🌹 ‌‌شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR