eitaa logo
『شھدای‌ِظھور🇵🇸🇮🇷』
6.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
5.9هزار ویدیو
24 فایل
〖مامدعیان‌صف‌اول‌بودیم . . ازآخرمجلــس‌شھــدا راچیدنــد :)💔〗 -- ارتباط با خادم : @HOSEIN_561 💛کپــے: صدقه‌جاریست . . . (: 🔴ناشناس : https://eitaa.com/joinchat/876019840C60f081def8
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرشھیدروایت‌مےکند: عباس بود . . 🌱' 👌و از هر فرصتی برای حضور در مجالس اهل‌بیت‌(علیھم‌السلام)❤️ اســتفاده‌مےکرد! او می‌گفت زنده بودن من ماه و صفر است‌ . . . 🔻بیشتر اوقات صبح‌ها به یاد امام حسین(ع) روضه می‌خواند و بر سینه می‌زد به گونه‌ای که به او می‌گفتم عباس جان قلبت پاره می‌شود این‌قدر بر ســینه می‌زنی. در جواب لبخند می‌زد و می‌گفت آن کس که برای او سینه می‌زنم، خودش محافظ‌مَن‌خواهدبود ...(: 🕊 ❤️' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
❤️' 「فــــرازےازوصیتنـــــامہ🌸」 ♥️ امیٖریٖ حُسَینْ وَ نِعْمَ الْاَمیٖرْ 🌺حسین علیه السلام فرمانده من است و او برترین‌فرماندهان‌وامیرا‌ن‌است . . ♥️این عبارت زیباترین و عاشقانه‌ترین جملهٔ زیبا بود برای من، پس حسین جان با نگاهی والا مرا هم همچون زهیر، سرباز و فدایی خود ساز...!♥️ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
از قول سرهنگ يزديان يكۍ از فرماندهانش ، عباس نصفی از حقوق ماهانه‌اش را صرف امور خيريه مےكرد ...🌱' در واقع او بخشي از حقوقش را به دو خانواده‌ای‌ مۍداد كه يكي‌شان بيمار سرطانۍ و ديگرے بچه يتيم داشتند😞 باقیِ حقوقش را هم بخشي صرف امور روزمره‌اش و بخشۍرا خرج هيئات و مراسم مذهبے مےكرد ... 🌸' در طول ماه شايد 20 روزش را روزه مي‌گرفت و غذايي كه محل كارش به او مےدادند، به خانواده‌هاي مستمند مي‌داد. يكبار كه مي‌خواست به مأموريت برود، دو، سه غذا توي خانه گذاشت و به پدرمان گفت شما براي فلان خانواده ببر. بابا گفت من خجالت مي‌كشم دو غذا دستم بگيرم و ببرم... اما عباس اصرار داشت كه اگر كم هم باشد بايد به مردم كمك كرد و باری از دوش كسے برداشت . . 💔!' ❤️' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
❤️برادرم يك اخلاق حسنه‌اۍ كه داشت، سعی مےكرد بچه‌ها را با دادن هديه به حفظ قرآن تشويق كند ...(: 🌱' به خانه ما كه مۍآمد، هميشه يك جايزه با خودش داشت تا اگر دخترم سوره‌ای حفظ كرده باشد، آن هديه را به عنوان جايزه به او بدهد. از قِبَل توجه عباس، الان دخترم چندين سوره قرآن را حفظ كرده است! ❤️' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
چه زمانۍ تصميم گرفت به سوريه برود؟ ايشان كه در هوا فضا كار مےكرد قاعدتا اجبارۍ در رفتنش نبود؟! نه اصلا، كاملاً داوطلبانه رفت و خيلي هم تلاش كرد كه اعزامش كنند ..🖐🏼 برادرم يك دوره‌ای با شھيد مدافع حرم مصطفي صدرزاده و شهيد سجاد عفتے جلساتۍ داشت. از اين دو شهيد بزرگوار خيلي تأثير گرفته بود! از سال 93 تصميم جدي گرفت كه شود ...(: حتۍٰ مۍتوانم بگويم كه عاشق رفتن شده بود. مي‌گفت بايد دشمن را در همان جايي كه سر بلند كرده خفه كنيم. منتها محل كارش به او اجازه اعزام نمي‌دادند. به سال 94 كه رسيديم ديگر تاب ماندن نداشت. ارديبهشت همان سال تقاضاي استعفا داده بود كه نپذيرفته بودند. از تيرماه هم كه دنبال نامه عدم‌نياز بود. فرماندهانش مي‌گفتند خيلي وقت‌ها عباس پشت در اتاق جلسات‌شان مي‌ايستاده تا بلكه نامه عدم‌نيازش را امضا كنند كه موافقت نمي‌كردند. برادرم اواخر آبان 94 در مراسم پياده‌روي اربعين شركت كرد. كلاً در امر زيارت خيلي پر روزي بود. سالي چهار، پنج بار مشهد مي‌رفت و يك يا دو بار هم به كربلا مشرف مي‌شد. اگر يك سال به كربلا نمي‌رفت انگار چيزي گم كرده باشد، تمام سال پكر بود. به هرحال وقتي از پياده‌روي اربعين 94 برگشت، پدرمان پرسيد آنجا دعا كردي كه خدا يك دختر خوب نصيبت كند. عباس هم با لبخند گفت از هر دو ارباب شهادتم را طلب كردم. كمي بعد دعايش در كربلا مستجاب شد و فرمانده‌اش نامه عدم‌نيازش را امضا كرد و توانست مجوز اعزام بگيرد. از قبل آموزش‌هاي لازم را گذرانده بود. از طرفي خودش هم ورزش مي‌كرد. با ما باستانۍ كار مےكرد. در تكواندو و دوي سرعت هم كه قهرماني داشت. واليباليست خوبي هم بود. بعدها فهميدم كه در آموزش‌هايش دوره‌هاي دراگانت (قناسه‌جديد) و توپ 23 را تخصصے گذرانده است... 🎙برادرشهیدعباس‌آسمیہ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💔 🕊آن شب سخت دلتنگش بودم.. وقتی نیمه شب از خواب بلند شدم، متوجه چراغ روشن اطاقش شدم. دلم به من می گفت عباس دارد وصیت نامه مۍنویسد✍ طاقت نیاوردم جلو بروم و خلوتش را به هم بزنم . . بعد از شھادت عباس یکی از دست نوشته های او را دیدم .. این دست نوشته مربوط به زمانی بود که به کربلا می رفت و در آن با کلمات و واژه هایی زیبا خداوند را قسم داده بود تا شهادت نصیبش شود. او از خدا خواسته بود اگر لیاقت شهادت هم نداشت مرگش را در روضه هایِ امام حسین(علیھ‌السلام)🌱' قرار دهد ...(: 🕊 🎙نقل‌ازمادرشھیدعباس‌آسمیہ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
💔عباس سخنۍ از سوریه با من نزد و تنها گفت برای یک ماموریت ۴۵ روزه خواهد رفت... من طاقت دوری از او را نداشتم برای همین زمانی که ساکش را می بست بیرون رفتم تا خداحافظی کردن و رفتنش را نبینم . . آن شب چند بار تماس گرفت📱 وقتۍ متوجه حال خراب من شد از مسئولان مربوطه اجازه گرفت و به منزل آمد ... 🔻او به من گفت: مادر هر زمان که جنگی رخ دهد و من در آن حاضر شوم شهید خواهم شد. چون آن را از امام حسین(علیھ‌السلام) خواسته ام 🌸' پس بعد از شھادت من گریه نڪن و هر زمان که به یاد من افتادی و دلتنگ شدی به یاد علی اکبر امام حسین(علیھ‌السلام) گریه کن ..💔😭 می گفت کسانی که برای دفاع از حریم اهل بیت به سوریه می روند، در حقیقت می روند تا دشمن به کشور ما نیاید، چرا که هدف اصلی دشمنان ایران است. از این رو ما با حضور در سوریه دشمن را در پشت مرزهای سوریه نگه داشته ایم تا امنیت در کشور ما همچنان ادامه یاید ...🖐🏼 🎙نقل‌ازمادرشھیدعباس‌آسمیہ 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
آرامشِ تو ،خانواده را مدیریت خواهد کرد 🖐🏼🙂 🌸قسمتی از وصیت نامه شهید عباس آسمیه خطاب به مادرش چنین نوشته بود: ♥️مادر جان عاشقانه ترین لحظاتم را با تو گذرانده ام بعد از خدا تو را بسیار بسیار دوست دارم و از تو می خواهم آرامش خودت را حفظ کنی، چرا که آرامش تو خانواده را مدیریت خواهد کرد پس هر زمان به یادم افتادی، یاد حضرت زینب(سلام‌اللھ‌علیھا)🌺' باش و از او صبر بخواه .. 🌱' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
یکۍ از دوستانش برای ما تعریف می کرد که در سوریه سختی زیاد کشیدیم و چند روزی بود که به جز چند خرما چیزی برای خوردن نبود اما عباس همیشه لبخند می زد و می گفت زیاد فکرش را نکنید درست مےشود...🖐🏼! ❤️' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR
🔻(طبق پیش بینیهایش خیلی زود به شھادت رسید) 15 دی ماه 94 از خانه رفت و 16 دي به سوريه پرواز كرده بودند... تنها پنج روز بعد طبق پيش‌بيني‌هايش در روز 21 دي ماه به شهادت رسيد. عباس قبل از اعزامش گفته بود كه من بروم خيلي زود شهيد مي‌شوم. مادرم كه اين حرف را شنيد به او گفت چرا شهيد شوي. برو بجنگ و برگرد. اما عباس گفت در سوريه چيزي جز شهادت در انتظارش نيست. يادم است شب چهارم دي ماه با هم خلوت كرديم. خيلي از حرف‌هايش را با من در ميان مي‌گذاشت. غير از برادري مثل دو تا دوست بوديم. آن شب به من گفت: تمام شد. گفتم چي تمام شد؟ گفت شهادت نزديك است. آرام ضربه‌اي به شانه‌اش زدم و گفتم اول رضايت پدر و مادرت را بگير بعد. گفت قانوني هم كه حساب كنيم از 22 سالگي ديگر كسب اجازه والدين مطرح نيست. فهميدم كه تصميمش جدي است. چند روز بعد رفت و نهايتا پنج روز بعد از اعزامش در خان‌طومان به همراه شهدايي مثل عباس آبياري، ميثم نظري، مهدي حيدري، مصطفي چگيني، مجيد قربانخاني، محمد آژند و. . . به شهادت رسيدند. مقاومت آنها باعث شده بود تا خيلي از نيروها اسير يا كشته نشوند. برادرم جزو 15 نفري بود كه روي يك تپه مقاومت مي‌كردند و از ميان آنها 13 نفر شهيد و دو نفر مجروح شدند. پيڪرپاکش هنوز بازنگشته است . .💔!' 🎙نقل‌ازبرادرشھیدعباس‌آسمیہ ❤️' 🌹 شھداۍظھور ؛ @SHOHADAYEZOHOOR