eitaa logo
کمال الدین
104 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
59 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴صابونی نباشیم! 📌شخص از اهل می گوید: ⬅️روزی در عطاریم نشسته بودم که نفر برای خریدن و به دکان من وارد شدند. وقتی به صحبت کردن و هایشان دقت کردم، متوجه شدم که اهل بصره و بلکه از مردم نیستند به همین جهت از شهر و دیارشان ؛ اما جوابی ندادند. 📝من می کردم ولی جوابی نمی دادند. به هر حال من التماس نمودم، تا آن که آن ها را به رسول مختار -صلی الله علیه و آله و سلم- و آل اطهار آن حضرت دادم. مطلب که به این جا رسید، اظهار کردند: ⬅️ما از درگاه حضرت حجت -علیه السلام- هستیم. یکی از جمع ما که در خدمت مولایمان بود کرده است؛ لذا حضرت ما را فرموده اند که سدر و کافورش را از تو 》 📌همین که این مطلب را شنیدم، دامان ایشان را نکردم و تضرّع و زیادی نمودم که مرا هم با خود . گفتند: 📝این کار بسته به آن بزرگوار است و چون اجازه اند جرأت این جسارت را 📌گفتم:مرا به محضر حضرتش ، بعد همان جا طلب کنید اگر اجازه فرمودند، شرفیاب می شوم و اِلا از همان جا می گردم و در این صورت، همین که در خواست مرا اجابت کرده اید خدای تعالی به شما اجر و پاداش خواهد داد؛ ⬅️ اما باز هم کردند. بالأخره وقتی تضرع و اصرار را از حد گذراندم، به حال من نموده و منت گذاشتند و کردند. من هم با عجله تمام سدر و کافور را تحویل دادم و دکان را بستم و با ایشان ، تا آن که به دریا رسیدیم. آن ها بدون این که لازم باشد به کشتی سوار شوند روی آب راه افتادند؛ اما من . متوجه من شدند و گفتند: 📝؛ خدا را به حضرت حجت -عجل الله تعالی فرجه الشریف- بده که تو را حفظ کند. بگو و روانه شو》 ⬅️این جمله را که شنیدم، خدای متعال را به حق حضرت حجت -ارواحنا فداه- قسم دادم و مانند زمین خشک به دنبالشان به راه افتادم تا آن که به وسط دریا رسیدیم. ناگاه به هم پیوستند و شروع به باریدن کرد. اتفاقاً من در وقت خروج از بصره، پخته و آن را برای خشک شدن در آفتاب بر بام گذاشته بودم. 📌وقتی باران را دیدم، به صابون ها افتادم و خاطرم شد. به محض این خطور ذهنی پاهایم در آب ؛ لذا مجبور به کردن شدم تا خود را از غرق شدن حفظ کنم؛ اما با همه این احوال از همراهان می ماندم. آن ها وقتی متوجه من شدند و مرا به آن حالت دیدند و دست مرا و از آب بیرون کشیدند و گفتند: 📝از آن ذهنی که به فکرت رسید، کن و مجدداً خدای تعالی را به حضرت حجت -علیه السلام- بده 📌من هم توبه کردم و دوباره خدا را به حق حضرت حجت -علیه السلام- قسم دادم و روی آب راهی شدم. بالاخره به دریا رسیدیم و از آن جا هم به طرف مقصد، مسیر را ادامه دادیم. مقداری که رفتیم در دامنه بیابان به چشم می خورد که آن، فضا را روشن نموده بود. همراهان گفتند: 📌تمام در این خیمه است ⬅️و با آن ها تا چادر رفتم و همان جا کردیم. یک نفر از ایشان برای گرفتن وارد شد و درباره آوردن من با حضرت کرد، به طوری که سخن مولایم را ؛ ولی ایشان را چون داخل چادر بودند، نمی دیدم حضرت فرمودند: 📝: او را به جای خود برگردانید زیرا او مردی است صابونی ⬅️این حضرت اشاره به ذهنی من در مورد صابون بود؛ یعنی هنوز دل را از های دنیوی خالی نکرده است تا محبوب واقعی را در آن جای دهد و شایستگی با دوستان خدا را ندارد. 📝این سخن را که و آن را بر طبق برهان عقلی و شرعی دیدم، دندان این طمع را کنده و چشم از این آرزو و دانستم تا زمانی که آیینه دل به های دنیوی آلوده است، چهره محبوب در آن نمی شود و صورت مطلوب، در آن دیده نخواهد شد چه رسد به این که در خدمت و ملازمت آن حضرت باشد.
جهان در علی بن الحسین سلام الله علیهما اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلْأَوَّلِ بِلاَ أَوَّلٍ كَانَ قَبْلَهُ ، وَ اَلْآخِرِ بِلاَ آخِرٍ يَكُونُ بَعْدَهُ اَلَّذِي قَصُرَتْ عَنْ رُؤْيَتِهِ أَبْصَارُ اَلنَّاظِرِينَ ، وَ عَجَزَتْ عَنْ نَعْتِهِ أَوْهَامُ اَلْوَاصِفِينَ . اِبْتَدَعَ بِقُدْرَتِهِ اَلْخَلْقَ اِبْتِدَاعاً، وَ اِخْتَرَعَهُمْ عَلَى مَشِيَّتِهِ اِخْتِرَاعاً . ثُمَّ سَلَكَ بِهِمْ طَرِيقَ إِرَادَتِهِ، وَ بَعَثَهُمْ فِي ، لاَ يَمْلِكُونَ تَأْخِيراً عَمَّا قَدَّمَهُمْ إِلَيْهِ، وَ لاَ يَسْتَطِيعُونَ تَقَدُّماً إِلَى مَا أَخَّرَهُمْ عَنْهُ . ستايش از آن خداى اوّل است كه هيچ اوّلى قبل از او نيست. و مخصوص خداى آخر است كه هيچ آخرى بعد از او نيست.خدايى كه ديدگان هر بيننده‌اى از ديدنش قاصر و انديشۀ هر توصيف كننده‌اى از وصف او عاجز است. را با قدرت كامل و مشيّت بالغ خويش بى آنكه نمونه و الگويى در كار خلق آن وجود داشته باشد آفريد.سپس آفريدگان را با ارادۀ خود به راه راست راهى ساخت و آنها را در خويش برانگيخت.  كسانى كه ارادۀ خدا آنها را بر ديگران مقدّم داشته ياراى تأخير و عقب افتادن ندارند و نيز كسانى كه مشيّت الهى آنان را از ديگران عقبتر انداخته است قدرت جلو افتادن ندارند..... از دعای اول شعر زیبای مولوی در این مقام 👇 گردونها ز دان گر نبودی عشق بفسردی جهان کی جمادی محو گشتی در نبات کی فدای روح گشتی نامیات روح کی گشتی فدای آن دمی کز نسیمش حامله شد مریمی هر یکی بر جا ترنجیدی چو یخ کی بدی پران و جویان چون ملخ ذره ذره آن می‌شتابد در علو هم‌چون نهال اللهم انی اسیلک و من و کل عمل یوصلنی الی رضوانک صبح جمعه بر همه دوستان و منتظران آن موعود امم عجل الله تعالی فرجه الشریف مبارک باد @S_Kamaloddinemadi https://t.me/+UtuCa0HZwizRWu-0