eitaa logo
- سِدنا -
142 دنبال‌کننده
666 عکس
43 ویدیو
1 فایل
اهدِناالصِّراط المُستقيم . و به راستی چرا پس از اندوه کشیدن کسی مرا به آغوش نکشید؟ . امیدوار، امیدوار و همچنان امیدوار به زندگیِ سبزکِ خود و امیداست که گرانبها کرد آن [مخلُوق‌مِن‌صَلصال‌کَل‌فَخار] https://gkite.ir/es/10190470 @sam_7488a
مشاهده در ایتا
دانلود
به نظرم مسخره ست ، تو میگی دست ها رو دوست داری ولی فقط وقتی انگشت های استخوانی رو کلاویه های پیانو به حرکت در میان اون ها رو می‌پرستی . تو میگی از چشم ها خوشت میاد ولی تنها لحظه ای که اون ها رو تحسین می‌کنی وقتیه که نور آفتاب به چشم های کهربایی می خوره . میگی قارچ رو دوست داری ، ولی وقتی قارچ آبپز تو خورشت زیر دندونت میاد حالت بد میشه . تو میگی عاشق کتاب خوندنی ولی تنها کتابایی که خوندی خودت باش دختر و مغازه ی جادوییه . تو میگی عاشق نقاشی ای ولی وقتی رنگ به لباست میماله از فحش های استفاده میکنی که تاحالا نشنیده بودمشون . تو نمیتونه از لفظ عاشق بودن برای چیزایی استفاده کنی که فقط بهترین حالتشون رو می‌پرستی .
ما این شب‌های‌پُر‌از‌دلتنگی را درنبودت مشق کرده‌ایم ؛
تو بگو من چه کنم دلم هوایت کرده ! دل من خامی کرد . . باز صدایت کرده
گفته بودم دل خامم نمیخواد تو را اما چه کنم گنج دلم باز هوایت کرده
تو که بی ما خوشی و خوشحالی باز من دلم بعد تو بدجور خزانی کرده !
می‌روی دلبر من باید خدا همراهت خاطراتت هم ببر ای عشقِ جفا کرده
من بعد تو کشتم این دلک سرکش را تا برایت نتپد، باز در قبر صدایت کرده
کفنم تیر می‌کِشد با عطر خوش موهایت ناز نکن بر دلی که خودش را فدایت کرده
من رفتم و دل خود را قربانی‌ات کردم تو بمان و سنگ قبری که هوایت کرده !
راست‌ش حالم زیاد خوب نیست . نه که بد باشه نه، فقط چندآن طبقِ میل‌مان نیست.. احساس می‌کنم دختر‌بچه‌ی وجودم تنهاست ، زانوی‌غم را بغل کرده و منتظر یک آغوشَ‌ست، اما دریغ از یک حُضن . . نگاهی به آن‌طرف و این‌طرف کرد، نبود . آن که باید باشد، نبود. او ، او‌ی‌ش را میخواست ؛ بی‌قرار و دلتنگِ همانی بود که نیست .. اما تا که بپرسی ز او که چرا اینگونه‌ای ؟ پاسخ جز : عزیزِ من استرس امتحاناتُ دارم حوصله درس رو هم ندارم ، نمی‌شنوی . دلم برایش می‌سوزد، کسی نبود که پا درمیانی کند و او را به آغوش و حُضن او برساند . مطمئنم که اگر برای لحظه‌‌ای طعم‌آغوش اویـَش را می‌چشید می‌توانست تا مدت‌ها ، فقط سرخوش‌آنه زندگی کند . واقعی زندگی‌کند، بااندکی دلتنگی هوایِ ریه‌هایش را پر کنند . منشاء این همه دلتنگی به‌کجا برمی‌گردد؟ عشق ؟ علاقه ؟ وابستگی ؟ چقدر که همه گزینه‌ها نفرت انگیز‌ند! آخر آن دختربچه‌ را چه به عشقُ علاقه . اما وابستگی ؟ ای وایِ من .. این یکی .. نه نه گمان نکنم دخترکم وابسته باشد ، او بچه‌ است، او را به چه وابستگی .‌. اصلا مارا چه به کارگاهی بازی ، ما که دلتنگیم الان هم، آغوش اویمان را می‌خواهیم . همه دلتنگیم ، همه . گاهی دلتنگ دیگران می‌شویم ، گاهی دلتنگ خود قبلی‌مان . گاهی دلتنگ رفتگان ، گاهی دلتنگ جلد ِقبلی ماندگان . ۱۴۰۳ / ۲ / ۳۱