سبک شهدا
#رسول_مولتان #بخش_هفتم7⃣ بیچاره علی جا خورد و بیشتر خجالت کشید کمی این پا و آن پا کرد و بلند شد پای
#رسول_مولتان
#بخش_ هشتم8⃣
جواب دادم هیچی دیدم کسی خونه نیست گفتم بشینیم و باهم حرف بزنیم♡🍂
لبخند مهربانش خطوط اضطراب را از صورتش پاک کرد و نگاه تحسین آمیزی به سر و وضعم انداخت آن روز شیرین ترین روز دوران عقد من بود...♡...
یکی دو ساعت بعد علی رفت و حسرت یک عکس در دوران عقد به دلم ماند.... چهار ماه بیشتر عقد کرده نماندیم... تابستان عروسی گرفتیم و زندگی من و علی آغاز شد اولین خانه اجاره کردیم اتاقی مستطیل بود که وسطش پرده کشیدیم با این شیوه اتاق خواب هم داشتیم یخچال در آشپزخانه زیر پله جا گرفت🏠
حالا بود که کلید را در قفل چرخاند و با لبخند نگاهم کند و دست تکان بدهد با آن همه مشکل مخالفت پیش از ازدواج مان؛ قدر باهم بودن را می دانستیم. اولین مسافرت بعد از ازدواجمان به مشهد بود آن وقت ماه عسل خیلی مرسوم نبود عموی علی و خانواده اش داشتن میرفتن مشهد قرار شد ما هم همراهشان بریم.. سفر خانوادگی و شلوغ بود که به منو علی خیلی خوش گذشت وبرای ما حکم ماه عسل را داشت🌙
@SABKESHOHADA
@SABKESHOHADA
#ادامه_دارد..
کپی بدون منبع جایز نیست❌🙏