#خاطرات
شهید کاظمیاز شیوه «فرماندهی در صحنه» پیروی میکرد، به گونهای که همیشه خود پیشتر از رزمندگان حرکت میکرد. وی نه تنها در خط مقدم و در جنگ نزدیک با نفرات دشمن میجنگید، بلکه در تلاش بیوقفه و شبانهروزی برای آماده کردن بخشهای مختلف لشکر، از آتش توپخانه تا زرهی و پیاده، حضور فعال و مستقیم بود.
وی همچنین از تأمین آب و غذای رزمندگان تا تهیه مهمات و فشنگ بسیجیها و طرحهای تاکتیکی و آتش توپخانه، همه را از نزدیک و مستقیم با نظارت و مدیریت میکرد.
به روایت محسن رضایی
@sabkeShohada
#خاطرات
شهید کاظمیاز شیوه «فرماندهی در صحنه» پیروی میکرد، به گونهای که همیشه خود پیشتر از رزمندگان حرکت میکرد. وی نه تنها در خط مقدم و در جنگ نزدیک با نفرات دشمن میجنگید، بلکه در تلاش بیوقفه و شبانهروزی برای آماده کردن بخشهای مختلف لشکر، از آتش توپخانه تا زرهی و پیاده، حضور فعال و مستقیم بود.
وی همچنین از تأمین آب و غذای رزمندگان تا تهیه مهمات و فشنگ بسیجیها و طرحهای تاکتیکی و آتش توپخانه، همه را از نزدیک و مستقیم با نظارت و مدیریت میکرد.
به روایت محسن رضایی
اجتماع بزرگ عاشقان شهادت 🌺
@sabkeShohada
#خاطرات
شهید کاظمیاز شیوه «فرماندهی در صحنه» پیروی میکرد، به گونهای که همیشه خود پیشتر از رزمندگان حرکت میکرد. وی نه تنها در خط مقدم و در جنگ نزدیک با نفرات دشمن میجنگید، بلکه در تلاش بیوقفه و شبانهروزی برای آماده کردن بخشهای مختلف لشکر، از آتش توپخانه تا زرهی و پیاده، حضور فعال و مستقیم بود.
وی همچنین از تأمین آب و غذای رزمندگان تا تهیه مهمات و فشنگ بسیجیها و طرحهای تاکتیکی و آتش توپخانه، همه را از نزدیک و مستقیم با نظارت و مدیریت میکرد.
به روایت محسن رضایی
@sabkeShohada
#خاطرات
یكی از مشخصههای بارز احمد زیركی بود. حالا به معنای درست آن تدبیر بود. منتظر نبود كه در قرارگاه بگویند خط حد لشكرت چه میشود. همیشه وقتی درباه منطقه عملیاتی بحث میشد او به خیلی از زوایای پشت این هم نگاه میكرد لذا موافقتهایش معنا داشت و مخالفتهایش هم معنا داشت.
دوم اینكه وقتی میخواست خط حدی انتخاب كند مخالف یا موافقت او در كل عملیات برای نحوه عمل لشكر 8نجف تاثیر داشت. مثلا شما به همه خط حدهایی كه لشكر نجف گرفته نگاه كنید، احمد خط حدی را برایش اصرار میكرد كه پیروزی و شكستش كمتر به گردن كسی بیفتد.
💠به روایت شهید حاج قاسم سلیمانی
#شبتون_شهدایی 🌈
@sabkeShohada
@sabkeShohada
#خاطرات
شهید کاظمیاز شیوه «فرماندهی در صحنه» پیروی میکرد، به گونهای که همیشه خود پیشتر از رزمندگان حرکت میکرد. وی نه تنها در خط مقدم و در جنگ نزدیک با نفرات دشمن میجنگید، بلکه در تلاش بیوقفه و شبانهروزی برای آماده کردن بخشهای مختلف لشکر، از آتش توپخانه تا زرهی و پیاده، حضور فعال و مستقیم بود.
وی همچنین از تأمین آب و غذای رزمندگان تا تهیه مهمات و فشنگ بسیجیها و طرحهای تاکتیکی و آتش توپخانه، همه را از نزدیک و مستقیم با نظارت و مدیریت میکرد.
به روایت محسن رضایی
@sabkeShohada
#خاطرات شهید😊
خودش خیلی وقت ها با صدای گرفته هم روضه میخواند🎤
فکر این را نمی کرد که ممکن است بگویند چقدر صدایش بد است.
می گفت الان وظیفه ام روضه خواندن است حتی با صدای گرفته.
آخر روضه هم نصیحت می کرد : "رفیق نکنه جا بمونی😞! نکنه ارباب تو رو نخره! نکنه روسیاه بشی😭! اگه نخره آبروت میره."
داداش حالا که ارباب تو رو خرید و ما جاموندیم، یه کاری کن آقا مارو هم بخره...💔💔
@SABKESHOHADA
#شهید_مدافع_حرم
محمد حسین محمدخانی🌹
🔹هفتاد و دومین غواص🔹
روایت کریم مطهری از دوران کودکی اش تا پیروزی انقلاب و آغاز جنگ و حضور جانانه و عاشقانه در همجواری نیمه گمشده اش علی چیت سازیان تا رزمهای آبیاز شامگاه چهارم دی ماه سال 1365 در منطقه عملیاتی کربلای چهار
@SABKESHOHADA
#روایت_داستانی
#خاطرات
#دفاع_مقدس
#نشر_شهید_کاظمی
🔹فانوس کمین🔹
کتاب فانوس کمین خاطرات اسیر آزاده رسول کریم آبادی
روایتی از حماسه و دلاوری رزمندگان گردان خط شکن یارسول الله صلی الله علیه و آله، که در چهارده فصل گردآوری شده است. رزمندگان گردان یارسول الله (ص)، بیشتر دانشجوی بسیجی بوده و معروف بودند به گردان نخبه ها، رسول نقاط پنهان آن ها را در این کتاب آشکار می کند که خود راه روشنی هستند برای هدایت، سطر به سطرکتاب درس بزرگی از روح مبارزه همراه با اخلاص و ایمان و شجاعت و دلاوری، در انجام وظیفه الهی و مبارزه با استکبار جهانی است
@SABKESHOHADA
#روایت_داستانی
#خاطرات
#جانباز
#اسارت
#دفاع_مقدس
#نشر_شهید_کاظمی
🍃تصویر بالا اخرین عکس و تصویر از آقا مهدی ذاکر حسینی میباشد 🍃
🕊آخرین سفر 🕊
مهدی داخل اتوبوس بود و به سمت فرودگاه حرکت میکردند . یکی از مسولین سمت مهدی آمد و گفت
_ذاکر به خانواده خبر دادی ؟🤔
مهدی که مانده بود چه پاسخ دهد گفت
_نه راستش اصلا خبر ندارند 😔
_مهدی به خانه زنگ بزن و بگو شاید این سفر آخر تو باشد 💔
مهدی گوشی یکی از بچه ها را گرفت تا به خانه زنگ بزند . یکی از همرزمان مهدی گفت همه ساکت باشند ذاکر میخواهد با مادرش صحبت کند 😅
_سلام مامان
_سلام مهدی کجایی ؟چرا نیومدی؟
_من فرودگاهم دارم میرم سوریه
_مهدی آنجا چیکار میکنی ؟ قرار نبود الان بری😳😱
_مامان باید برم و ماموریت خیلی فوری و ناگهانی پیش آمده و زنگ زدم خداحافظی کنم 💔😔
_مهدی !برادرت کارتهای عروسی شان را هم پخش کرده اند ، تالار دیده اند .اگر بری و برایت اتفاق بیفتد عروسی برادرت عزا میشود 💔😭
_راضی میشوی برگردم و تصادف کنم یا در رختخواب بمیرم ؟
_مهدی برگرد اگر بروی و زخمی بشوی دیگر اصلا نیا !
مهدی وصیتش را به مادرش گفت و از مادرش حلالیت طلبی کرد و او را راضی کرد و رفت
و این آخرین سفر مهدی بود😭💔
#خاطرات
شهید مدافع حرم سید مهدی ذاکر حسینی
#ایام_شهادت
@SABKESHOHADA
💠منتظرت هستم
یک روز بعد از #شهادت عبدالمهدی، دلم خیلی گرفته بود
گفتم بروم سراغ آن دفتری که #خاطرات مشترکمان را در آن می نوشتیم.
به محض باز کردن دفتر، دیدم برایم یک نامه با این مضمون نوشته بود:
#همسر عزیزم، من به شما افتخار می کنم که مرا سربلند و #عاقبت_به_خیر کردی و باعث شدی اسم من هم در فهرست #شهدای_کربلا نوشته شود. آن دنیا #منتظرت_هستم
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عبدالمهدی_کاظمی
@sabkeshohada @sabkeshohada
#سربازحاجقاسم
✍ #خاطرات
#شهیدسردارحسین_پورجعفری
امین، امانتدار و رازدار حاج قاسم بود و در تمامی عملیاتهای خطرناک در خارج از مرزها در کنار و همراه سردار سلیمانی بود و به نوع در سردار ذوب شده بود.
🔹شهید پورجعفری در خاطراتش میگفت: روزی با حاج قاسم به منطقه رفتیم، سردار لب بالکن دوربین گذاشته و در حال شناسایی منطقه بود. وی ادامه داد: یک بلوک سیمانی دیدم که پایین افتاده بود؛ رفتم و بلوک را آوردم آن را جلوی حاج قاسم گذاشتم و با خودم فکر کردم اگر تک تیرانداز تیری زد به حاجی نخورد.شهید ادامه داد: تا بلوک را گذاشتم تیری به بلوک خورده و تیکه تیکه شد؛ خوشبختانه برای حاجی اتفاقی نیافتاد.
📚راوی: شهیدحسین پورجعفری
🔸ولادت: ۱۳۴۵/۱/۸ ، کرمان
شهادت: ۱۳۹۸/۱۰/۱۳ ، عملیات تروریستی فرودگاه بغداد ، محافظ و همرزم حاج قاسم
💢 #مادرانه
🔹خانه خدا کجاست ؟؟؟؟
🔹یه روز کلاس اول بود رفتم مدرسه
که معلم امین ازم پرسید امین چه سوالهای عجیبی میکنه 🤔گفتم چی مگه گفته کار بدی کرده 😟گفت نه اصلان..
🔹فقط خیلی میپرسه خانه خدا🕋 کجاست
🔹که من تعجب کردم گفتم از خودم هم پرسیده ولی ندونستم چی بگم
🔹که معلم 👨🏫امین خندید گفت ما عکس خانه کعبه 🕋رو نشونش دادیم و قانع اش کردیم .
🔹شما هم از این به بعد همین کار رو کنید و یه عکس کعبه 🕋هم بهش دادیم اون روز که اومد خونه خیلی خوشحال بود انگار دنیا رو بهش داده بودن فهمیده بود خانه خدا کجاست.
#خاطرات
🔹راوی مادر شهید
🔹شادی روح شهید والامقام امین سربندی صلوات
『@sabkeshohada』💚🕊 #سبک_شهدا