حکایتِ مُحبّت ..
حکایتِ درد است ..
تو اما همیشه ..
مرهمِ دردهایی بودی
که بعضیها را روزگار و ..
بعضیها را خودم به جانم انداختم ..
حکایتِ مُحبّت ..
حکایتِ درد است ..
تکیههای تو اما همیشه
تکیهگاهِ شانههایی بود..
که سنگینیِ درد را
به دوش میکشند ..
میانِ این همه دردِ دل ..
او که همیشه گوشِ شنوا بود
تو بودی و تو ..
او که همیشه مرهمِ درد و ..
مَحرمِ دل بود ..
تو بودی و تو ..
حکایتِ مُحبّت ..
حکایتِ درد است ..
من به دردت نخوردم ..
تو امّا حسینجان !
همیشه بزرگتر از
دردهایِ من بودی ..
حالا هم راستش را بخواهی
درد دوری از حرم ..
امانم را بُریده ...
عزیزم !
پناهِ غربتِ غمناکِ دستهایی باش
که دردناکترین ساقههایِ تنهایی است..
#به_قلم_دل 💔
#امام_حسین_بزرگتر_از_دردای_منه