_«أین صاحبنٰا»
راهنجاتیغیرازاینذکرفرجنیست
درماندردبیشمارماظهوراست❤️🩹🥺
[@Sarbazeharamm]
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
_به گدای تو اگر هر دو جهان را بخشند . . ؛ رد کند غیر تو را از تو تمنا نکند . . !
_ کسی که حسین را درک کرده باشد ،
مزدش را کم تر از حسین نمیخواهد .
آن هم نه از دست هر که ،
فقط از دست حسین . . . !
🇱🇧🇵🇸"کانال کمیل"
- حضرت حجت الان دارن زیر لب میخونن که:
دل من ز غصه خون شد، دل تو خبر ندارد :)💔
#امام_زمان
💙
❄💙
💙❄💙❄
❄💙❄💙❄💙
💙❄💙❄💙❄💙❄
#جانم_میرود
#قسمت_12
ـ اونوقت کارتون چی هست
ـ فضولی بهتون نیومده برادر شما به طاعات و عباداتت برس شهاب دستاش و تو جیب شلوارش فرو بردبا اخم تو چشمای پسره خیره شد
ـ بله درست میگن، خانم معتمد شما بفرمایید برید منزلتون من هم این جارو جمع جور کنم واینڪه مزاحم ڪار آقایون نباشیم
مهیا با تعجب به شهاب نگاه می کرد
شهاب برگشت
ـــ بفرمایید دیگه برید
ــــچرا خودش بره ما هستیم میرسونیمش ریسکه یه جیگری رو اینطور موقعی تنها تو خیابونــــــ ....
شهاب به طرفش رفت و نذاشت صحبتش و ادامه دهد .
دستش رو محکم پیچوند و تو گوشش غرید
ـــ لازم نیست توِی عوضی کسیو برسونی
و مشتی حواله ی چشمش کرد
با این ڪارش مهیا جیغی زد
پسرا سه نفر بودن و شهاب تنها .
شهاب می دونست امشب قرار نیست بخیر بگذره
با هم درگیر شده بودند
سه نفر به یک نفر این واقعا یک نامردی بود
سخت درگیر بودن
یکی از پسرا به جفتیش گفت
ــ داریوش تو برو دخترو بگیر
تا خواست تڪون بخوره شهاب پاش و کشید و روی زمین افتاد
شهاب رو به مهیا فریاد زد
ــــ برید تو پایگاه درم قفل کنید
🌝نویسنده : فاطمه امیری 🌝
💙
❄💙
💙❄💙❄
❄💙❄💙❄💙
💙❄💙❄💙❄💙❄
💙
❄💙
💙❄💙❄
❄💙❄💙❄💙
💙❄💙❄💙❄💙❄
#جانم_میرود
#قسمت_13
ولی مهیانمی تونست تکون بخوره شهاب به خاطر اون داشت وسط خیابون خلوت اونم نصف شب کتک می خورد
با فریاد شهاب به خودش اومد
ــــ چرا تکون نمی خورید برید دیگه
بلند تر فریاد زد
ـــ برید
مهیا به سمت پایگاه دوید وارد شد و در و قفل کرد
همون اتاقی بود که اون شب وقتی حالش بد شد اینجا خوابیده بود
از پنجره نگاهی کرد کسی این اطراف نبود و شهاب بدجور در حال کتک خوردن بود وضعیتش خیلی بد بود تنهاکاری که می تونست انجام بده این بود ڪه از خودش دفاع می کرد
باید کاری می کرد
تلفنش هم همراهش نبود
نگاهی به اطرافش انداخت
گیج بود نمی دونست چه کاری باید انجام بده
از استرس و ترس دستاش یخ کرده بودند
با دیدن تلفن به سمتش دوید
گریه اش گرفته بود دستانش می لرزید
نمی تونست اونو به برق وصل کند دستاش می لرزید وکنترل کردنشون سخت بود اشکانش روی
گونه هاش سرازیر شد
ـــــ اه خدای من چیکار کنم
با هق هق به تلاشش ادامه داد
با کلی دردسر اونو وصل کرد با ذوق گوشی رو بلند کرد ولی تلفن قطع بود
دیگه نمی دونس چیکار کنه محکم تلفن و به دیوار کوبید و داد زد
🌝نویسنده : فاطمه امیری 🌝
💙
❄💙
💙❄💙❄
❄💙❄💙❄💙
💙❄💙❄💙❄💙❄
💙
❄💙
💙❄💙❄
❄💙❄💙❄💙
💙❄💙❄💙❄💙❄
#جانم_میرود
#قسمت_14
ـــ لعنت بهت صورتش و با دستش پوشوند و هق هق می کرد به ذهنش رسید بره و کسی رو پیدا کنه تا اونارو کمک کنه
خواست از جاش بلند شه ولی با شنیدن آخ کسی و داد یکی از پسرها که مدام با عصبانیت می گفت
ــــ کشتیش عوضی کشتیش
دیگر نتونست بلند شه
سر جاش افتاد ،فقط به در خیره بود نمی تونس بلند شه و بره ببیند که چه اتفاقی افتاده
امید داشت که الان شهاب بیاید و به او بگویید همه چیز تموم شده
اما خبری نشد
اروم اروم دستش رو روی دیوار گذاشت و بلند شد به طرف در رفت در رو باز کرد
به اطراف نگاهی کرد خبری از هیچکس نبود جلوتر رفت و از دور کسی و دید که بر روی زمین افتاده
کم کم به طرفش رفت دعا می کرد که شهاب نباشه با دیدن جسم غرق در خوِن شهاب جیغی زد...
کنار جسم خونیی شهاب زانو زد شوڪه شده بود باور نمے کرد که ایڹ شهابِ
نگاهی به جای زخمها انداخت جا بریدگی عمیقی بود حدس زد که چاقو خورده بود تکونش داد
ــــ آقا
ـــ شهاب .سید توروخدا یه چیزی بگو
جواب نشنید شروع کرد به هق هق کردن بلند داد زد
ـــ کمک کمک یکی بهم کمک کنه
ولی فایده ای نداشت نبضش را گرفت کند می زد
از جاش بلند شد و سر گردون دور خودش می چرخید
با دیدن تلفن عمومی به سمتش دوید
تلفن و برداشت و زود شماره را گرفت
ـــ الو بفرمایید
🌝نویسنده : فاطمه امیری 🌝
💙
❄💙
💙❄💙❄
❄💙❄💙❄💙
💙❄💙❄💙❄💙❄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوشآکهمولایمشمایید🤍((:
ازبَس ڪه مےشُدیم بہ حسرَت ازو جُدا
خونمےچڪیدروزِ وداع ،از نِگآهِ مآ …!
ٻسمـِࢪَبِالنّۅرِوالذیخَلقاڶمَہـد؎....
#اعمال.قبل.از.خواب 😴 ‼
✅حضرترسولاڪرمفرمودندهرشبپیشاز
خواب↯
¹قرآنراختمـ ڪنید
«³بارسورھتوحید»
²پبامبرانراشفیعخودگࢪدانید
«¹بار=اللھمصلعلۍمحمدوآلمحمد
وعجلفرجھم،اللھمصلعلۍجمیع
الـانبیاءوالمرسلین»
³مومنینراازخودراضۍڪنید
«¹بار=اللھماغفرللمومنینوالمومنات»
⁴یڪحجویڪعمرھبہجاآورید
«¹بار=سبحاناللہوالحمدللہولـاالہالـاالله
واللهاڪبر»
⁵اقامہهزاررڪعتنماز
«³بار=یَفْعَلُاللهُمایَشاءُبِقُدْرَتِہِ،وَیَحْڪُمُ
مایُریدُبِعِزَّتِہِ»
آیاحیفنیستهرشببہاینسادگۍازچنین خیر پربرکتی محروم شویم؟(:"
⊱ #اعمال_شب_رفاقت
⊱ #اللَّھُـمَعجِّـلْلِوَلیِڪَألْـفَـرَج