🌴 مردی به نام جلهمة بن عرفطة نقل میکند که در سال قحطی و خشکسالی به مکه رفتم. مردم مکه در کمال سختی به سر میبردند، آنها را دیدم که درصدد چاره برآمده و میخواهند برای طلب باران دعا کنند؛
یکی گفت: به نزد لات و عُزی بروید،
و دیگری گفت: به «مناة» متوسل شوید.
🌴 در این میان پیری سالمند و خوشصورت را دیدم که به مردم میگفت:
چرا بیراهه میروید؟ بااینکه یادگار ابراهیم خلیل و نژاد حضرت اسماعیل در میان شما است!
به او گفتند: ابوطالب را میگویی؟
گفت: آری، منظورم اوست!
🌴مردم همگی برخاستند و من نیز همراهشان رفتم. آنها بهسوی خانه ابوطالب رفتند و آنجا اجتماع کرده و در خانه او را زدند. ابوطالب بیرون آمد. مردم بهسوی او هجوم بردند و او را در میان گرفتند و به او گفتند:
ای ابوطالب، تو بهخوبی از قحطی و خشکی بیابان و گرسنگی و تشنگی مردمان باخبری. اکنون وقت آن است که بیرون آیی و برای مردم از درگاه خدا باران طلب کنی!
🌴 ابوطالب که این سخن را شنید از خانه بیرون آمد. پسری همراه او بود که همچون خورشید میدرخشید و درحالیکه اطراف او را جوانان دیگری گرفته بودند، همچنان رفت تا به کنار خانه کعبه رسید. سپس آن پسر زیباروی را بلند نمود و پشت او را به کعبه چسبانید و با انگشتان خود بهسوی آسمان اشاره کرد و با زبانی تضرعآمیز به درگاه خدا دعا کرد و طولی نکشید که پارههای ابر از اطراف، گرد آمد و باران بسیاری بارید و مردم را از خشکسالی نجات داد.
🌴 به دنبال این قضیه، بعدها حضرت ابوطالب، پس از بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله، درباره او، قصیده معروف لامیه را سرود.
🌴این حکایت، گواه آن است که آن زمان که بتپرستی، آیین رایج مکه بوده، حضرت ابوطالب یکتاپرست بوده و آن را پنهان نمیکرده است.
#وفات_حضرت_ابوطالب
#کرامت_پیامبرخدا صلی الله علیه و آله
https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11