🌱 کنیزها جمع شدند. دویستنفری شده بودند. دستور این بود که همه باید خودشان را به بهترین شکل، آرایش کنند.💅 برخی که سودای جایگاه بهتر از سوی خلیفه داشتند، تصمیم گرفته بودند که کار را تمام کنند و #ابنالرضا را جذب خود کنند.
🌱به دست هریک از کنیزها، ظرفی از جواهر داده شد تا هنگام نشستن آن حضرت، بیایند و دلبری کنند.
🌱مجلس برپا شد. سپاه خناسها وارد شدند. هنگامهای برپا شد. نوکران خلیفه، دیگر پلک نمیزدند. خدموحشم، خود را در جایگاه امام جواد میدیدند و از ذوقزدگی، خنده را از دهان ترک نمیدادند.
خیالات، پر شده بود از عقدهها، گاه یک نفر در تصور چند نفر و گاه چند نفر در تصور یک نفر.
🌱در فراز این غوغای فسق و پست، در ملکوت اعلی، در میان ملائکه علیا، محشری برپا شد. حقیقت، پر شده بود از فخر و مباهات.
🌱 از این همه سیاهی و ننگ آدمی، آن جوان زیبا، آن سلاله زهرا، آن ماه دلارام، آن نور فروزان، درخشید و مایه فخر آدمی شد؛
🌺سرش پایین، نگاهش سنگین، دلش آرام به نام رحمان، بیاعتنا به آن کنیزان، دل رمیده به یاد الله، دل بریده از غیر الله.
🌺 و کنیزان گردنشکسته، مجلس را ترک کردند و مأمون ملعون، بار دیگر، بازنده این کارزار شد.
🌸 به! چه دلانگیز است این «#حیا» از جوانان #عفیف.
✍️علی فراهانی
#یاجوادالائمه علیک السلام
#تربیت_دینی
#حیا
@Fanus_AliFarahani
نماز اول وقت👌🏻 و رضا شاه
بربالین دوست بیماری عیادت رفته بودیم
پیرمرد شیک وکراوات زده ای هم آنجاحضور داشت
چند دقیقه. بعداز ورودما اذان مغرب گفتند
آقای پیرکراواتی،باشنیدن اذان ،درب کیف چرم گرانقیمتش را بازکرد وسجاده اش را درآورد و زودتر از سایرین مشغول خواندن نمازشد.!!
برای من جالب بود که یک پیرمردشیک وصورت تراشیده کراواتی اینطورمقیدبه نماز اول وقت باشد
بعد ازاینکه همه نمازشان راخواندند
من ازاو دلیل نمازخواندن اول وقتش راپرسیدم؟
و اوهم قضیه نماز ومرحوم شیخ و رضاشاه را برایم تعریف کرد...
درجوانی مدتی ازطرف سردار سپه(رضاشاه) مسئول اجرای طرح تونل کندوان درجاده چالوس بودم
ازطرفی پسرم مبتلا به سرطان خون شده بود و دکترهای فرنگ هم جوابش کرده بودند و خلاصه هرلحظه منتظرمرگ بچه ام بودم.!!
روزی خانمم گفت که برای شفای بچه، مشهد برویم و دست به دامن امام رضا(علیهالسلام) بشویم...
آنموقع من این حرفها را قبول نداشتم اما چون مادربچه خیلی مضطرب و دل شکسته بود قبول کردم...
رسیدیم مشهدو بچه را بغل کردم و رفتیم وارد صحن حرم که شدیم خانمم خیلی آه و ناله وگریه میکرد...
گفت برویم داخل که من امتناع کردم گفتم همینجا خوبه
بچه را گرفت وگریه کنان داخل ضریح آقارفت
پیرمردی توجه ام رابه خودش جلب کردکه رو زمین نشسته بود وسفره کوچکی که مقداری انجیر ونبات خرد شده درآن دیده میشد مقابلش پهن بود و مردم صف ایستاده بودند وهرکسی مشکلش را به پیرمرد میگفت و او چند انجیر یا مقداری نبات درون دستش میگذاشت و طرف خوشحال و خندان تشکرمیکرد ومیرفت.!
به خودگفتم ماعجب مردم احمق وساده ای داریم پیرمرد چطورهمه رادل خوش كرده آنهم با انجیر و تکه ای نبات..!!
حواسم ازخانم و پسرم پرت شده بود و تماشاگر این صحنه بودم که پيرمرد نگاهی به من انداخت و پرسید: حاضری باهم شرطی بگذاریم؟
گفتم:چه شرطی وبرای چی؟
شیخ گفت :قول بده در ازاء سلامتی و شفای پسرت یکسال نمازهای یومیه راسروقت اذان بخوانی.!
متعجب شدم که او قضيه مرا ازکجا میدانست!؟ كمی فکرکردم دیدم اگرراست بگوید ارزشش را دارد...
خلاصه گفتم :باشه قبوله و بااینکه تا آنزمان نماز نخوانده بودم واصلا قبول نداشتم گفتم:باشه.!
همینکه گفتم قبوله آقا، دیدم سروصدای مردم بلند شد ودر ازدحام جمعیت یکدفعه دیدم پسرم از لابلای جمعیت بیرون دوید ومردم هم بدنبالش چون شفاء گرفته وخوب شده بود.!!
منهمکانالارتباطباخدا ازآن موقع طبق قول وقرارم بامرحوم "حسنعلی نخودکی" نمازم را دقیق و سروقت میخوانم.!
اما روزی محل اجرای تونل کندوان مشغول کار بودیم که گفتندسردارسپه جهت بازدید درراهه و ترس واضطراب عجیبی همه جارا گرفت چرا که شوخی نبود رضاشاه خیلی جدی وقاطع برخورد میکرد.!
درحال تماشای حرکت کاروان شاه بودیم که اذان ظهرشد مردد بودم بروم نمازم را بخوانم یا صبرکنم بعداز بازدیدشاه نمازم را بخوانم
چون به خودم قول داده بودم وبه آن پایبند بودم اول وضو گرفتم وایستادم به نماز..
رکعت سوم نمازم سایه رضاشاه را کنارم دیدم و خیلی ترسیده بودم..!!
اگرعصبانی میشدیاعمل منو توهین تلقی میکرد کارم تمام بود...
نمازم که تمام شد بلندشدم دیدم درست پشت سرم ایستاده، لذا عذرخواهی کردم وگفتم :
قربان درخدمتگذاری حاضرم
شرمنده ام اگروقت شما تلف شد و...
رضاشاه هم پرسید :مهندس همیشه نماز اول وقت میخوانی!؟
گفتم : قربان ازوقتی پسرم شفا گرفت نماز میخوانم چون درحرم امام رضا(ع)شرط کردم
رضاشاه نگاهی به همراهانش کرد وبا چوب تعلیمی محکم به یکی زد وگفت:
مردیکه پدرسوخته،کسیکه بچه مریضشو امام رضا شفابده، ونماز اول وقت بخوانه دزد و عوضی نمیشه.!
اونیکه دزده تو پدرسوخته هستی نه این مرد.!
بعدها متوجه شدم،آن شخص زیرآب منو زده بود و رضاشاه آمده بود همانجا کارم را یکسره کند اما نمازخواندن من، نظرش راعوض کرده بود و جانم را خریده بود.!!
ازآن تاریخ دیگرهرجا که باشم اول وقت نمازم را میخوانم و به روح مرحوم"حسنعلی نخودکی" فاتحه و درود میفرستم...
(خاطره مهندس گرایلی سازنده تونل کندوان)
#تربیت_دینی
@Fanus_AliFarahani
صریر
#حکایتهای_ننهآقا 🌹ننه آقا مادربزرگ نحیف و قدخمیده و البته پرماجرای من است. صورتی گندمیرنگ و کمی
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا2️⃣
🍐یک روز خانۀ ننه آقا نشسته بودیم که پسرداییام، گوشیاش رو روبه روی صورت ننه آقا آورد و گفت: ببین ننه، وضع دخترای مملکت چی شده؟ تو خیابون با قمه افتادن به جون هم.
👵🏻ننه آقا، تا لحظات ابتدایی فیلم را نگاه کرد، چروک صورتش، بیشتر شد و با تلخی لب هایش را به سمت راست غنچه کرد و گردنش را با گردش نود درجه، به همان سمت، چرخاند.
🍐پسرداییام که انگار این رفتار ننه آقا، بیشتر برایش جالب شد، خندهای کرد و گوشی را دوباره روبه روی صورت ننه آقا آورد تا ادامهاش را ببیند.
👵🏻ننه آقا با دست چپ، گوشی او را کنار زد و گفت: جونممرگ نشی بچه. تو خودت بَتَّر از اونایی. اونا یه لجن کاشتند، ولی تو داری لجن اونا رو پخش می کنی. یه نگاه تو آینه بکن؛ چَشمات سبز شده بسگی این چیزا رو دیدی. پاش برو اونور.
😁منم گفتم: آره ننه! ایشون تا الان پنج بار همین کلیپ رو با دقت دیده. اگر قرار به دیدن یه اتفاق بود، یه بارم که میدید، بس بود.
🍐 پسردایی پژمرده حال، خودش را جمع کرد و گوشه ای نشست و سرش را دوباره داخل اقیانوس موبایل کرد... .
✍️علی فراهانی
#تربیت_دینی
#طنز_تربیتی
#اشاعه_فحشا
#اینستاگرام_ظالم
@Fanus_AliFarahani
صریر
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا2️⃣ 🍐یک روز خانۀ ننه آقا نشسته بودیم که پسرداییام، گوشیاش رو روبه روی صورت نن
👵🏻حکایتهای_ننهآقا3️⃣
🍲غذاهای ننه آقا معمولاً اشکنه یا آش شوربا است.
👵🏻 او جوری از اشکنه و آثار تغذیهای آن تعریف میکند که اگر کسی اشکنه را نشناسد، خیال میکند که اشکنهT حیات جاودانه میدهد.
😳 هرگاه اشکنه میخورد، در مرتبههای نخست، قاشق را لب ریز از آب اشکنه میکند و این مسافت بین بشقاب تا لبهایش را چنان حساس و پراحساس طی میکند، که انگار مسافت قبض روح تا بهشت فردوس را طی میکند.
😏راستش خود من به اشکنه میلی نداشتم، ولی تکرار دیدن این صحنهها از ننهآقا😍، باعث شد چنان شیفته اشکنه شوم که هرگاه آن را تصور میکنم، در ذهنم استخری از اشکنه میسازم که در آن بهصورت قورباغهای شنا میکنم.
🍜از آش شوربا نگویم که ننهآقا کاری با من کرد که عشق با یک جوان میکند.
😩اگر یک عاشق با شنیدن موزیک رمانتیک، در سرزمین خیال به جنگلهای سربه فلک کشیده پا میگذارد و گیتارزنان بر روی قطعهای از تنه درخت مینشیند و میخواند،
😋 من با خوردن آش شوربا، چنین خیالهایی میکنم.
🤔 این مهارتی بود که از ننه آقا آموختم و الان فرزندم، با خوردن آبگوشت، راه گذشته من را میگذارند.
✍️علی فراهانی
#تربیت_دینی
#طنز_تربیتی
#تربیت_کودک
#بدغذایی_بچهها
@Fanus_AliFarahani
🐺 گرگ مادر، خسته و بیحال شده بود. نوزادهای در شکمش، تکانهای زیادی میخوردند و رمق مادر را گرفته بودند.
🌱 چشمان سنگینش را باز کرد و همسرش را که در کنار بالین او بود، نگاه کرد. چیزی نگفت ولی با نگفتنش، همهچیز را به شوهرش گفت.
🌱گرگ پدر، بیتاب شد. از اینسو به آنسو دوید تا چارهای بیابد. امید به یک امداد، تنها هدف او شده بود تا بیهدف در اطراف بچرخد.
🌱 ناگهان چشمش، به دو سواره افتاد. آنکه جلوتر بود را شناخت. باورش نمیشد. ✨خالقش✨ به او و همسرش نظر کرده بود.
🌟نور رسول خدا صلواتاللهعلیه و آله را در پیشانی آن مرد دید. بیدرنگ بهسوی 🌷امام باقر🌷 علیهالسلام، دوید.
🌱 آنکه سوار بر الاغ و عقبتر از امام بود، ترسید و اثر شگفتزدگی بر رخش نمایان شد.
قاطری که امام سوارش بود، میدانست که در پناه امام است؛ پس نترسید. گرگ نزدیکتر آمد، دستانش را بر روی زین قاطر گذاشت. سر خود را تا نزدیک گوش مبارک 🌷امام باقر🌷 علیهالسلام بالا برد و 🌷امام باقر🌷 نیز سر خود را پایین آورد.
🌱گرگ گفت: ای پسر رسول خدا! همسر باردار من در این کوه است. اکنون درد زائیدن بر او بسیار سخت شده است. برایم از خدا بخواه تا زائیدن را بر او آسان کند.
🌱گرگ که میدانست، دعای آن حضرت حتماً مستجاب میشود، پس ادامه داد: مولایم، از خدا درخواست کن تا نسل من بر هیچیک از دوستان و شیعیان تو مسلط نگردد.
🌹امام با همان رأفت همیشگیاش، نگاهی به گرگ کرد و فرمود: خواستهات را انجام دادم. برو که حاجتت برآورده شد.
پردازش داستانی، بر روایت کتاب اختصاص شیخ مفید، ص ۳۰۰.
✍️علی فراهانی
شهادت#باقرالعلوم علیه السلام
@Fanus_AliFarahani
✅کمکم دارد عادتمان میشود که به ما بگویند، نروید، ما هم برویم.
❇️وقتی مسئول مسئولیتناپذیر ما به مردم میگوید: پولهایتان را به بورس بیاورید که محیطی امن برای اموال شماست و مردم میآورند، ولی اموالشان به باد میرود.
❇️وقتی همو در آستانه تعطیلات نوروز میگوید از پیک کرونا عبور کردیم، مردم میروند و البته خیلیها که رفتند، به خاک رفتند.
❇️حال میگوید به خاطره کرونا، تهران یک هفته تعطیل که بیرون نروند، ولی مردم میروند...🤔🤔
✍️علی فراهانی
#تربیت_سیاسی
#تربیت_اجتماعی
@Fanus_AliFarahani
🌺🌸💐🌼💐🌸🌺
#طنز_جبهه
#لبخند_بزن_رزمنده
وقتے دید همہ اتوبوس ها سرو تہ ڪردند و دارند بہ سرعت منطقہ رو ترڪ مےڪنند ، دور زد و پشت سر آنها رفت.
آتیش هر لحظہ سنگین تر مےشد .
دژبانے وقتی بہ اولین راننده رسید در حالے ڪہ جلوی او را گرفتہ بود و طناب را در دست داشت، گفت:
« اخوی ڪجا؟
گفت: «شهید دارم»
راه رو باز ڪرد و رو بہ دومے گفت: «شما ڪجا برادر؟»
او هم بلافاصلہ گفت « مجروح دارم »
راه رو باز ڪرد.
و رو بہ سومے ڪہ فوق العاده دست پاچہ بود ڪرد و گفت : « شما دیگہ ڪجا؟»
او ڪہ دیگہ نمےدونست چے مےگہ و فقط براے اینڪہ چیزے گفتہ باشہ،
با عجلہ گفت : مفقود الاثر دارم !
🌺 #عیدتون_مبارک 🌺
♦️ اگر صبر را یک واکنش نبینی، آنوقت، باید از ضجر، واکنشها ببینی!
🔸فرزندانمان، گاهی با بیتوجهی ما، مواجه میشوند و به خاطر علاقه یا اعتماد به ما، اعتراضی نمیکنند؛ بلکه صبر میکنند و به ما فرصت میدهند تا در موقعیت دیگر جبران کنیم.
🌱برخی از آنها صبورتر و برخی با صبر کمتر، ولی همه آنها، آستانهای دارند و اگر از آن بگذرد، شکننده میشوند. گاهی فریاد میکشند و گاهی سرکش میشوند و گاهی با ویزویز مگسهای موذی، ریسمان تعلقشان به خانواده، پاره میشود.
🔸نهفقط فرزندان که بزرگترها هم همینطورند.
🌴وقتی مسئولان، صبر مردم غیور خوزستان را یک واکنش به کمکاریهایشان ندیدند، حال مگسهای الاحوازیه، با انتشار صدای ضجر مردم اهواز، هم ما و هم آن مردم را زجر میدهند.
✅پاسخ به صبر، درایت است نه فرصتسوزی.
✍️علی فراهانی
#تربیت_سیاسی
#تربیت_کودک
#تربیت_اجتماعی
@Fanus_AliFarahani
هدایت شده از بهتر بنویسیم
#تسلیت
▪️انا لله و انا الیه راجعون🖤
استاد مجاهد،
حجت الاسلام دکتر محمدحسین #فرج_نژاد
نویسنده دهها اثر
به همراه همسر نویسنده و مدرس نویسندگیشان
خانم #خدیجه_بابایی
و سه فرزندشان
در سانحه دلخراش تصادف به لقاء الله پیوستند.
از شما دنبالکنندگان #بهتر_بنویسیم برای شادی روحشان، یک فاتحه و سه صلوات تقاضا داریم.
ما اعضای هیئت تحریریه #بهتر_بنویسیم
یادشان را ارج مینهیم و برایشان حشر با اولیای معصوم علیهم السلام را آرزومندیم.
🆔 @behtarbenevisim
هدایت شده از بهتر بنویسیم
◼️ خاطره یکی از شاگردان مرحومه خانم #خدیجه_بابایی
بیش از دوسال بود خانوم بابایی رو میشناختم. معلم و مربی دلسوز.
عاشق بچهها بود و مطمئنم بچهها هم عاشقش بودن این رو از خاطراتی که با شوق و ذوق برامون مینوشت میشد فهمید.
دلش برای بچهها میتپید، بینهایت مهربان بود.
داستانهای زیباشون هم پر از عشق بود.
جای داستانها و تصویرگریهای زیباشون توی دنیای کودکان تا ابد خالی میمونه...😔
#خدیجه_بابایی
🆔 @behtarbenevisim
هدایت شده از مجتبی وافی
✍️ برخی از نوشتههای استاد فرج نژاد که در سایت اندیشکدهٔ مطالعات یهود منتشر شده است:
1️⃣ روند پیشرفت اسطورههای یهودی در تاریخ
👉 http://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-myth/5803
2️⃣ هالیوود یهودی صهیونیستی
👉 http://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/5886
3️⃣ فعالیت چشمگیر مسیحیت صهیونیستی در عرصهٔ رسانه
👉 http://jscenter.ir/slave-jews/christian-zionism/5909
4️⃣ اسطورهٔ «ارض موعود» و شهر زایان
👉 http://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/5918
5️⃣ اسطورهٔ «مادر» و قبیلهگرایی متعصبانه
👉 http://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/7222
6️⃣ اسطورهٔ «قوم برگزیده» و «نژاد برتر»
👉 http://jscenter.ir/jews-and-the-media/jews-and-hollywood/7421
صریر
♦️ اگر صبر را یک واکنش نبینی، آنوقت، باید از ضجر، واکنشها ببینی! 🔸فرزندانمان، گاهی با بیتوجهی ما
🐺 تظاهرات گرگها
برای آزادی گوسفندان 🐑
🌿 چوپان گله گوسفندان را به آغل برد
و همه درهای آن را بست.
چون گرگهای گرسنه، سر رسیدند
درها را بسته یافتند
و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند.
🌿 برگشتند تا نقشه ای برای بیرون آمدن گوسفندان از آغل پیدا کنند
سرانجام ، گرگ ها به این نتیجه رسیدند
که راه چاره ...
برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است
که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند !!!
گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند
و به دور آغل چرخیدند.
🌿چون گوسفندان فریاد گرگها را شنیدند
که از آزادی و حقوق شان دفاع میکنند
برانگیخته شدند و به آن ها پیوستند.
🌿آن ها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخ های شان کردند
تا این که دیوارها شکسته
و درها باز شد
و همگی آزاد شدند.
🐑گوسفندان به صحرا گریختند
و 🐺 گرگها پشت سرشان دویدند.
😲 چوپان فریاد می کشید
و گاهی عصایش را پرتاب میکرد
تا بلکه جلوی شان را بگیرد
اما هیچ فایده ای نداشت.
🍂 گرگها گوسفندان را
در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند
آن شب ...
🍂 شبی تاریک برای گوسفندان آزاد و رها بود
و شبی اشتها آور
برای گرگهای به کمین نشسته!
😔روز بعد ...
چون چوپان به صحرایی که گوسفندان
در آن آزادی خود را بدست آورده بودند
رسید ...
جز لاشه های پاره پاره
و استخوان های به خون کشیده شده
چیزی نیافت.
🔶🔶🔶🔶🔶🔶🔶
اعتراض، حق مردم خوزستان است
و پیگیری و پاسخ، وظیفه مسئولان
و منافقان، نه حقی دارند و نه وظیفهای، فقط دشمنند.
🔹🔹🔹🔹🔹🔹
https://eitaa.com/joinchat/1765408858C7a31089d11
صریر
👵🏻حکایتهای_ننهآقا3️⃣ 🍲غذاهای ننه آقا معمولاً اشکنه یا آش شوربا است. 👵🏻 او جوری از اشکنه و آثار ت
👵🏻#حکایتهای_ننهآقا4️⃣
🌲دوران راهنمایی را سپری میکردم. دریکی از صبحهای سرد زمستان، چون هوا کامل روشن نشده بود، قرار شد با ننه آقا، بروم مدرسه. ننه آقا به اینکه من را داخل حیاط مدرسه بیاورد، راضی نمیشد و باید داخل کلاسم میکرد.
🌲بچهها برای ورود به کلاس، صف رو بستند. از پچپچ بچهها متوجه شدم که پذیرایی روضه آن روز در نمازخانه، بر عهده بچههای کلاس ما بود و ما خبر نداشتیم. مانده بودیم چهکار کنیم.
🌲دیدم ننه، هنوز جلوی در حیاط مدرسه ایستاده و دعا میخواند و به سمت من فوت میکند. دویدم سمتش و گفتم:
امروز پذیرایی روضه، با من و دوستامه. چیزی هم آماده نکردیم. ننهجون، میری کیک یا تیتاپ بخری؟
👵🏻 ننهآقا، بیدرنگ خوشحال شد و گفت: قربون حضرت فاطمه برم. باشه ننه، خیالت راحت.
🌲رفت و ماهم رفتیم به کلاس. ساعت دوم که وقت رفتن به نمازخانه بود، دیدم از ننهآقا خبری نشد. پیش خودم گفتم حتماً یادش رفته. در خماری به سر میبردم که معاون مدرسه، صدایم زد.
🌲رفتم دیدم ننهآقا با سه تا دیس حلوا، در دفتر نشسته و خانمهای معلم هم مشغول خوردن حلوایند.
آنقدر خوشحال شدم که همانجا اشک در چشمانم جمع شد.
🌸آن عشق و شور ننهآقا به حضرت زهرا سلامالله علیها و آن سرفرازی من در بین بچهها و معلمها و احساس اینکه من باعث شدم آن مجلس روضه، آبرومند برگزار بشود، هیچگاه از یاد نمیبرم.
🗣به نقل یکی از نوههای ننهآقا
✍️علی فراهانی
#تربیت_دینی
#خودباوری
#محبت_به_اهلبیت علیهمالسلام
@Fanus_AliFarahani
جنجال #طرح_صیانت اگر هیچ نتیجهای در سطح آگاهی مردم نداشته باشد، دستکم میتواند تبدیل به #طرح_جنجالی_صیانت را درپی داشته باشد.
نتیجه این بازی رسانهای، تاخیر در سامان دادن به وضعیت اینترنت کشور است.
و باز هم مردم قربانی میشوند.
@Fanus_AliFarahani
💢رسانه های صهیونیستی از هتک حرمت جدید آل سعود در مکه مکرمه استقبال و اظهار خوشحالی کردند.
♦️دولت سعودی در اقدامی عجیب نسبت به بکارگیری دختران جوان به عنوان پلیس در مسجدالحرام با لباس کوتاه و نامناسب اقدام کرده که بازتاب وسیعی در دنیا داشته است.
🐓 این هم دم خروس کشوری که فخر کشورهای سکولار بود.
◀️ کجایند آنها که میگفتند با حکومتی سکولار، بهتر میتوانیم دینمان را حفظ کنیم... .
@Fanus_AliFarahani
🔴 هر زنی سیمین دانشور نمیشود!
🔹فراری دادن ورزشکاران ایرانی صاحب افتخار و مطرح، جزئی ازبرنامه ناراضی کردن جوانان و مردم بود. هم مدیران و عناصر داخلی درناراضی کردن این ورزشکاران موثر بودند هم دستهای بینالمللی که هدفشان تقابل مردم ایران با نظام سیاسیشان بود! گرچه برخیشون پاداش بالایی هم گرفتند اما بازرفتند!
🔸اما چه کنیم که هر زنی سیمین دانشور همسر جلال آلاحمد نمیشود؛ آنجا که به برنامهی شب شعر درسفارت آلمان دعوت شد تا به بهانه شب داستان و شعر، به سانسور درایران اعتراض کند اما پاسخ داد: "من چرک رختهایم را در حیاط همسایه هم نمی شویم"!
از دردهای کشور گفتن با #وطن_فروشی تفاوت دارد!
🔹تقابل بین دو ورزشکار ایرانی در #المپیک_توکیو مصداق عینی جنگ نرم برای افزایش نارضایتی اجتماعی است. شعار "ورزش از سیاست جداست" یک دروغ بزرگ است. پشت پردههای المپیک نشان داد آنها از ورزش هم نهایت استفاده را میکنند تا حس نارضایتی در کشورمان را افزایش دهند.
🔸لبه دیگر این قیچی، عملکرد فاجعه آمیز مدیران و مسئولینی است که در سیستم اجرایی کشور کاملاً در پازل تحریمها بازی کرده و در سالهای اخیر، این نارضایتی را افزایش دادند! عملکردی که کارگر و کارمند و معلم و بازاری و پرستار و ورزشکار را ناراضی کرده و جامعه را به نقطه جوش نزدیک کرده است!
🔹باید ضمن نقد و کنار زدن مدیران ناکارآمد از عرصههای اقتصادی و سیاسی و امنیتی و فرهنگ و ورزش و ...، اما هیچوقت به دشمنان این مرز و بوم پالس همراهی و همکاری ندهیم!
✅ #داود_مدرسی_یان
@Fanus_AliFarahani
🌴 - سلام عبدالرحمان. شنیدهام در بازار معرکه گرفته بودی و از ابوالحسن دفاع میکردی. خیلی دوست دارم بدانم چگونه شیعه شدی و از آن عبدالرحمان، این آدم درست شده است.
🌴 - سلام برادر. البته من بیاندازه عاشق امام هادیم. خودم بارها شاهد کرامتهای او بودهام.
🌸 قصه شیعه شدنم برای زمانی است که من در اصفهان، جوانی فقیر و بیبضاعت بودم. نمیتوانستم تشکیل خانواده دهم. تصمیم گرفتم برای گرفتن کمک به سامرا، نزد خلیفه عباسی بروم. به همین دلیل با قافلهای که عازم عراق بود، همراه شدم و حرکت کردم تا به شهر سامرا رسیدم.
🌸 جلوی دربار متوکّل رفتم و منتظر وقتی برای ملاقات شدم. در همان هنگام، از گفتههای مردم شهر متوجه شدم که حضرت ابوالحسن، امام هادی علیهالسلام، از طرف خلیفه دعوت شده است تا به ملاقات او بیاید.
🌸 مدتی گذشت؛ ناگهان متوجّه شدم که حضرت در حال آمدن به دربار خلیفه است. تمام افرادی که آنجا حضور داشتند، محو تماشای او شدند. آن حضرت بهآرامی و وقار تمام، از بین جمعیت عبور کرد.
🌷وقتی در مسیر عبورش، نزدیک من شد، نگاهی محبتآمیز و عمیق به من انداخت و من آهسته، چندین بار برای موفقیت و سلامتی وجود مبارکش، دعا کردم. همینکه حضرت مقابل من قرار گرفت، به من فرمود: خداوند متعال دعایت را مستجاب و عمرت را طولانی کرد. به اموالت برکت قرار داد و فرزندانت را زیاد خواهد کرد.
🌸 در همین حال بود که تمام بدنم، به رعشه افتاد. دوستانم جویای حالم شدند و گفتند: چه شد؟ چرا بدنت می لرزه؟ در پاسخ گفتم: نترسید، چیزی نیست، انشاءاللّه که خیر است.
🌸 با کسی درباره آن موضوع صحبت نکردم تا به اصفهان بازگشتیم. حیرت انگیز بود. خداوند متعال درهای رحمت و برکت را برایم گشود؛ و ازهرسو در رفاه و آسایش قرار گرفتم و در حال حاضر دارای ده فرزندم و نزدیک به هفتادسال از عمرم سپری شده است.
🌷 بله برادر! این شد که شیعه اهلبیت پیامبر علیهمالسلام شدم و بهخصوص عاشق امام هادی روحی فداه.
✍️پردازشی بر روایتی از بحارالانوار، ج50 ص141
#امام_هادی علیه السلام
#کرامت
@Fanus_AliFarahani
💠 قناعت سپری است برای حفظ شخصیت نوجوانان.
☘️نوجوانی که قناعت را نه از روی ناچاری بلکه بهعنوان یک ارزش در زندگی به کار میبندد، سبک زندگی اشرافی را تمجید نمیکند. یا به حسرت، از زندگی آنها سخن نمیگوید. اگر احساس کمبودی کند، خود را با درخواستها، کوچک نمیکند؛ چراکه میداند داشتههایی دارد که با نگاه به آنها، نداشتههایش خوار و کوچک میشود.
☘️جوانی را به یاد دارم که میگفت در نوجوانی، دوستی داشتم که هر وقت با من بحثش میشد، بیپولی پدرم و خانه محقرمان را به رخم میکشید و از طرفی هر وقت میگفتم پدرم اهل شوخی و خنده است، میگفت: «این شوخوشنگی که برای تو نون آب نمیشه.» و اینچنین کمکم به دزدی کشیده شدم. او دیر فهمید که برای تضعیف یک انسان، کافی است داشتههایش را پنهان کنی و نداشتههایش را به رخش بکشی.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#تربیت_دینی
#شخصیت
#قناعت
@Fanus_AliFarahani