🌷راضیم به رضای خداوند؛ چرا که بچه هایم را برای وی دادهام و خوشحالم که مرا در برابر حضرت زینب (س) سربلند کرده اند.»
🌷از نگاه حضرت زینب (س) به شهدای مدافع حرم در خوابش میگوید: «وقتی اسحاق به سوریه میرفت، خیلی دلشوره داشتم و اصلا راضی به رفتنش نبودم. خیلی بیتابی میکردم. یک شب بانو زینب (س) به خوابم آمدند و به من گفتند: من در یک روز 72 نفر را جلوی چشمانم از دست دادم. حالا شما چند فرزند داری که میخواهی در راه خدا بدهی و نگرانی؟ بعد از این خواب یکی - دو روز بعد خبر شهادت اسحاقم را برایم آوردند و من بدون هیچ نگرانی آرام شده بودم و خودم با رضایت کامل پسران دیگرم را به جنگ با کسانی که بخواهند گوشه چشمی به حرم حضرت زینب داشته باشند، فرستادم.»
✍راوی مادر شهید
"شهید مدافع حرم اسحاق موسوی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭🌹
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
جلالخالق - حاج محمود کریمی.mp3
1.27M
هرکس هرآنچه دیده اگر هرکجا تویی
یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی
میلاد تو تولد توحید و روشنی است
ای مادرِ پدر! غرض از روشنا تویی
بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است
سوگند خورده است که خیرالنسا تویی
«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»
بی تو چه میکنند؟ تویی کیمیا، تویی..
🌸 میلاد باسعادت حضرت فاطمه زهرا سلاماللهعلیها، روز مادر و روز زن مبارک🌸
#روز_مادر
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭🌹
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷شادی روح شهید والا مقام
"محمدجواد آلاسحاق"
فاتحه و صلواتی هدیه کنیم.
عاقبتهمتونختمبخیروشهادتانشاءالله
شبتون شهدایی
#سوریه
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭🌹
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
#نهج_البلاغه
🍃ضرورت شناخت خود🍃
وَ قَالَ امام علی عليهالسلام:
هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ.
و درود خدا بر او، فرمود:
كسى كه قدر و منزلت خويش نشناسد، هلاك شود.
📖 حکمت۱۴۹
#بیستم_جمادیالثانیه
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭🌹
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
🌷با ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) آمد و با شهادتش رفت🌷
زوج جوانی در قم با وجود گذشت چند سال از ازدواجشان، هنوز صاحب فرزند نشده بودند. روزی برای دیدار با آیتالله گلپایگانی رفتند و مشکل خود را با ایشان در میان گذاشتند. آقا به آنها توصیه کرد که در شب ولادت حضرت صدیقه طاهره (س)، سفرهای پهن کرده و تعدادی از طلاب را دعوت کنند و به آن حضرت متوسل شوند.
یک سال بعد، در روز ولادت بیبی دو عالم، مادر جوان به درد زایمان افتاد و پسری به دنیا آورد که نامش را علی گذاشتند. سالها گذشت و علی به جوانی خوشسیما تبدیل شد و در کسوت معلمی مشغول به کار شد، اما دفاع از میهن برایش اولویت داشت.
در سال ۶۵، در روز شهادت بیبی دو عالم، علی به جبهه رفت و با ولادتش در پی نذر حضرت زهرا (س) به شهادت رسید، و بدین ترتیب، سرنوشتش به زیبایی با شهادت رقم خورد.
"شهید علی بیطرفان"
#ولادت
#روز_مادر
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭🌹
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
15.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🦋
جشن میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها
دوران #دفاع_مقدس
مقر تاکتیکی لشکر ۱۷ علی بن ابی طالب(علیهالسلام)- گردان سیدالشهدا(ع)
🔹 قبل از عملیات کربلای چهار
🔸زمستان 1365
#روز_مادر 💐
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
╭🌹
╰┈➤ @Sedaye_Enghelab
ساعت ۲ نصف شب تلفن خونه زنگ خورد
با ناراحتی گفتم کیه این وقت شب زنگ زده
گفت منم قاسم
دلم تنگ شده بود برات از کربلا زنگ میزنم
نائب زیارتِ هستم چی سوغاتی بیارم
فرمانده محور مقاومت و سپاه قدس مادری خمیده داشت به نام مادر شهید علی شفیعی
بی بی سکینه اشک میریخت تعریف میکرد ...
من سختی زیاد کشیدم تا تنها پسرم بزرگ کنم
مرد خونه بودم مادر خونه بودم
شوهرم با دخترم سه سال مریض بودن
بچم میرفت مدرسه
من میرفتم سرکوره آجر پزی، بعد از ظهرا که از سرکار ورمیگشتم دگه توان راه رفتن ندوشتم، بعض موقا از خستگی به خدا میگفتم مرگم بده
بعضی موقا زیر برف بارون گدایی میکردم
نمیخوام این حرفا رو بزنم
اما بآ بگم
تو وِصیتنامم نوشتم
ولی نمیگذوشتم بچم بفهمه مَ چِکار میکنم
میگفتم غصه میخوره
علی میگف مامان چرا پات تاول زده
میگفتم هچی نی برا سرما ایطور شده
ی نونی مستوندم تا سه رو اون میخوردیم
انقلاب نشده بود که شوهرم با دخترم مردن
هچ پولی ندوشتم با یک نونی سر میکردیم
علی میگف خدا داره ما رو امتحان میکنه
ما تو یک خرابه زندگی میکردیم
علی ی دست لباس دوشت، وقتی میشستمشون، تو سرما بدون لباس وامستاد تا خُش بشن
ازش میپرسیدم مآدِر سرمات نی
میگف نه کدو سرما
ی موقایی برا اینکه همسایه نفمه هچی نداریم بخوریم، وقتی میرفتم سرکار
علی آب میرخ تو قابلمه میذشت رو اجاق تا صدا قل قل بده تا همسایه اگه چیزی آورد
علی بگه مادرم غذا درست کرده
اما کدوم غذا، فقط آب بود
من علی رو تو این شرایط بزرگ کردم
ی رو امدم به خونه
علی گفت مامان بریم نون بسونیم
ادامه👇
با شهدا گم نمی شویم
ساعت ۲ نصف شب تلفن خونه زنگ خورد با ناراحتی گفتم کیه این وقت شب زنگ زده گفت منم قاسم دلم تنگ شده بو
گفتم نه مآدِر پول ندارم صاب کارم پول نداده
گفت طوری نی دیشب ی دونه خرما خوردیم
علی میگف... تو کوچه می امدم
گفتم خدایا امروز یک لقمه نون گیر من میا
آمدم جلو دیدم یک کیسه نون دم دری گذوشتن وردشتم آوردم به خونه
بهم گفت مآدِر بیا بخوریم
گفتم نگا کردی تو کیسه چی بود
گفت خدا اینا رو برام فرستاد
وقتی تو کیسه رو نگاه کردم دیدم نون ها کپک زده بودن سبز شده بودن
علی اونا رو شسته بود خورده بود
این شهیدا خدا رو دوشتند
اولا جنگ کنار رزمندها و تو پشت جبهه خدمت میکردم که سردار سلیمانی گف با اونا برم جبهه و اوجا کمک کنم
مَ تا امام آتش بس اعلام کرد تو جبهه بودم
کنار فرزندا دلاور ایران اسلامی تو لشکر ثارالله بودم و بعد به کرمون ورگشتم
خوش به حال شهدا رفتن
اگر بودن
امروز از غصه میمردن دق میکردن...
ادامه👇
با شهدا گم نمی شویم
گفتم نه مآدِر پول ندارم صاب کارم پول نداده گفت طوری نی دیشب ی دونه خرما خوردیم علی میگف... تو کوچه
بی بی سکینه پاکزاد عباسی مادر سردار شهید علی شفیعی (فرمانده محور لشکر ثار الله) بعد از شهادت پسرش هیچکس را نداشت، و حاج قاسم برای او پسری میکرد
بی بی نقل میکند :
حاج قاسم از سوریه بهم زنگ میزد
بعد میگفت دگه خستگیم رفع شد
دگه به آرامش رسیدم
مآدر برو بخواب
ادامه👇