eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3.1هزار دنبال‌کننده
10.4هزار عکس
2هزار ویدیو
59 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🌹🕊🌹 باران تندی می‌آمد، مهدی که آن زمان شهردار بود گفت: می‌رم بیرون. گفتم: توی این هوا کجا می‌خوای بری؟ جواب نداد. اصرار کردم، گفت: می‌خوای بدونی پاشو تو هم بیا. با لندرور شهرداری راه افتادیم توی شهر. نزدیکی‌های فرودگاه یک حلبی‌آباد بود رفتیم آنجا. توی کوچه‌هایش پر از آب  بود و گل. آب وسط کوچه صاف می‌رفت توی یکی از خانه‌ها. در خانه را که زد پیرمردی آمد دم در. ما را که دید شروع کرد به بد و بیراه گفتن به شهردار. می‌گفت: آخه این چه شهرداریه که ما داریم؟ نمی‌یاد یه سری بهمون بزنه. ببینه چی می‌کشیم. آقا مهدی بهش گفت: خیلی خب پدرجان! اشکال نداره شما یه بیل به ما بده درستش می‌کنیم. پیرمرد گفت: برید بابا شماهام! بیلم کجا بود. از یکی از همسایه‌ها بیل گرفتیم. تا نزدیکی‌های اذان صبح توی کوچه، راه آب می‌کندیم. "شهید مهدی باکری" @Sedaye_Enghelab
لباس عروسی که به سلیقه شهید مدافع حرم دوخته شد روایتی کوتاه از زندگی شهید مدافع حرم امین کریمی وقتی برای خرید لباس جشن عقد رفتیم، با حساسیت زیادی انتخاب می‌کرد و نسبت به دوخت لباس دقیق بود. حتی به خانم مزون‌دار گفت «چین‌ها باید روی هم قرار بگیرد و لباس اصلاً‌ خوب دوخته نشده!» فروشنده عذرخواهی کرد... برای لباس عروس هم به آنجا مراجعه کردیم وقت تحویل لباس، خانم مزون‌دار گفت «ببخشید لباس آماده نیست!‌ گل‌هایش را نچسبانده‌ام!» با تعجب علت را پرسیدیم! گفت «راستش همسر شما آنقدر حساس است که با خودم فکر کردم خودشان بیایند و جلویایشان گل‌ها را بچسبانم!» امین گفت «اگر اجازه بدهید چسب و وسایل را بدهید من خودم می‌چسبانم!» ‌حدود 8 ساعت آنجا بودیم و تمام گل‌های لباس و دامن را و حتی نگین‌های وسط گل‌ها را خودش با حوصله و سلیقه تمام چسباند! تمام روز جشن عقد حواسش به لباس من بود و از ورودی تالار، چین‌های دامن مرا مرتب می‌کرد!‌جشن عروسی اما خیالش راحت شد! واقعاً خودم مردِ به این جزئی‌نگری که حساسیت‌های همسرش برایش مهم باشد ندیده بودم... @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐🍃💐🍃💐 خواب مهدی(عج) را ببینید شب بخیر بوسه از پایش بچینید شب بخیر خواب زهرا(سلام الله علیها) را ببینید شب بخیر هدیه از مادر بگیرید شب بخیر دعایمان کنید شهید 🌹 محمد مهدی طالبی 🌹 عاقبت همتون ختم بخیر وشهادت ان شاءالله @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امام صادق علیه السلام : مَن آمَنَ بِنا و صَدَّقَ حَدِيثَنا وَانتَظَرَ أمرَنا كانَ كَمَن قُتِلَ تَحتَ رايَةِ القائِمِ ؛ آن كه به ما ايمان آورَد و سخن ما را تصديق كند و منتظر امر [فرج] ما باشد ، همچون كسى است كه زير پرچم قائم به شهادت برسد . 📚 بحار الأنوار ، ج ۹۸ ، ص ۱۵۹ @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 سلام بر آن‌هایی که رفتند تا بمانند و نماندند تا بمیرند و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 چقدر مسلمونی شيرينه!    یکی دوبار که رفت دیدار امام، تا چند روز حال عجیبی داشت. ساکت بود. می نشست و خیره می شد به یک نقطه می گفت«آدم وقتی امام رو می بینه، تازه می فهمه اسلام یعنی چه. چه قدر مسلمون بودن راحته. چه قدر شیرینه.» می گفت «دلش مثل دریاست. هیچ چیز نمی تونه آرامششو به هم بزنه. کاش نصف اون صبر و آرامش، توی دل ما بود. "شهید مهدی زین الدین" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 پنج به علاوه یک بودیم ، پنج نفر ما و یک نفر سردار. جلسه آن روز تا ظهر طول کشید. وقت نهار شد ، همگی مهمان سردار بودیم. همسرش غذای کرمانی پخته و فرستاده بود محل کارش. خودش دست به کار شد و سهم هر کداممان را توی بشقاب گذاشت. سربازی که غذا آورده بود را صدا زد و قابلمه را داد دستش. _این رو ببر برای بقیه ، به سرباز جلوی در هم بده. سرباز با خوشحالی قابلمه را گرفت داشت از در اتاق بیرون می رفت که صدایش زد :"صبر کن! صبر کن! خودم تقسیم می کنم." _چندنفرهستید؟ سرباز گفت : دوازده نفر دو دست پیاله پر شد از غذای خوشمزه محلی. سهم خود سردار هم به اندازه ای شد که طعم غذا را بچشد. راوی : حسین امیر عبداللهیان "شهید حاج قاسم سلیمانی" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 بعد یک عمر نوکری و ذاکری در خانه اهل بیت و امام حسین (علیه السلام) از ارباب بار ها خواسته ام مزد قبولی نوکری ام را شهادت عنایت فرماید. "شهید مدافع حرم حجت اسدی" @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا