eitaa logo
با شهدا گم نمی شویم
3هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
34 فایل
#شهدا امامزادگان عشقند كه مزارشان زيارتگاه اهل يقين است. آنها همچون ستارگانی هستند که می توان با آنها راه را پیدا کرد. ارتباط با مدیر کانال: @bonyan_marsoos ادمین تبادل: @basir114 ادمین تبلیغات: @K48MM80O59
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: امام رضا عليه السلام: تا در مؤمن نباشد، مؤمن نيست: خصلتى از پروردگارش، خصلتى از پيامبرش صلى الله عليه و آله و خصلتى از ولىّ خدا . امّا خصلت پروردگارش، نهفتن راز است؛ و... @Sedaye_Enghelab
💐💐🕊🕊💐💐 ...🌹🕊رهبری در این زمان بسیار هستند و خیلی از کسانی که روزگاری در کنار بودند (البته به ظاهر)، الان رهبری را تنها گذاشته‌اند و نظرات گستاخانه خودشان را در مقابل نظرات بیان می‌کنند. این‌ها سعی می‌کنند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند، زهی خیال باطل؛ خداوند بهتر می‌داند که رسالتش را کجا قرار دهد؛ لذا عاجزانه از همه‌ی خانواده‌ام به‌طور خاص و همه‌ی دوستان و همه‌ی کسانی که صدای من به گوششان می‌رسد این است که در خط و مسیر باشید تا این انقلاب آسیبی نبیند. @Sedaye_Enghelab
🌹🍃🌹🍃🌹 ...🌹🕊بچّه‌ها محاصره شده بودند؛ نیروهای پشتیبانی نمی‌توانستند کمک برسانند . همه تشنه و گرسنه بودند . «کارور» هرچه تلاش کرد و خودش را به آب و آتش زد تا بتواند لااقل کمی آب برای نیروهایش تهیّه کند، موفّق نشد . در همین لحظه، بچّه‌ها «کارور» را دیدند که با قدم‌های استوار به طرف «تپّه‌های بازی دراز» میرود . تیمّم کرد و روی یکی از تپّه‌ها ایستاد . «تکبیره الاحرام» را با صدای بلند گفت و شروع کرد به نماز خواندن . مدّتی طول کشید تا به رفت و چند دقیقه‌ای طول کشید تا سر از رکوع برداشت و به خاک افتاد . نمازش که تمام شد، دست‌هایش را بالای سرش برد و چشم‌هایش را بست . نمی‌دانم با چه حالی، با چه اخلاصی، چگونه کرد که در همان لحظه، صدای «الله اکبر» و فریاد شادی بچّه‌ها به گوش رسید . باران، شروع به باریدن کرد... @Sedaye_Enghelab
🕊🌹 زمستان سال نود و یک دعوت شدیم خانه‌ی یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتند. همین موضوع باعث شد تا رضا درباره اهداف شبکه‌های ماهواره‌ای واسه صاحب‌خانه و بقیه صحبت کنه. توضیحاتی در مورد چگونگی تشکیل این شبکه‌ها،منابع مالیشون،اهدافشون و حامیانشون داد ، توی اون مهمونی تعدادی از افراد حاضر که از لحاظ نسبی رابطه دوری با ما داشتن هم بودن و صحبت‌های رضا را هم گوش می کردن. چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا که فلانی ، توی فلان جا مغز تو شستشو دادن ، تو کله شما کردن که ماهواره فلان و فلان…. بعد از مهمانی ، من با رضا تند برخورد کردم که چرا شروع می‌کنی از این حرف‌ها می‌زنی که بخوان مسخره‌ات کنن ؟ و کلی توپ و تشر !!!! اما رضا این جوری جواب داد: من وظیفه‌ام را انجام دادم ، در قبال این خانواده توضیحات رو دادم ، دیگه اون دنیا از من نمیپرسن که چرا دیدی و میدونستی اما چیزی نگفتی. من کار خودم و کردم ، به وقتش این حرف‌ها جواب می‌ده. خیلی برام جالب بود ، اون اصلاً به این فکر نمی‌کرد که دارن مسخره‌اش میکنن ، فقط به فکر انجام وظیفه‌اش بود "شهید رضا کارگربرزی" @Sedaye_Enghelab
💐💐🕊🕊💐💐 ...🌹🕊شهید که شد جنازش موند تو منطقه، حاج‌‌حسین‌ خرازی منو فرستاد تا دنبالش بگردم رفتم منطقه، همه جارو آب گرفته بود، هرچی گشتم از علی نبود، خبرش رو که به دادم، باورش نشد، خودش اومد باز گشتیم، فایده نداشت، جنازش موند که موند، علی دو سال قبل توی متوسل شده بود به بانوی مدینه خواسته بود شهید که شد، بی‌مزار بمونه شبیه بی بی، حاجتش رو گرفت، همون‌طور که می‌خواست، باقی موند و مزار. . @Sedaye_Enghelab
⚘﷽⚘ ...🌹🕊 اے مردم نکند و و تکرار کنند صحنه هارا ، مشتها را آماده کنید. @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
: امام على عليه السلام : اگر كسى را ، در حقيقت خودت را گرامى داشته اى و حيثيت خويش را با آن . @Sedaye_Enghelab
🌼🍃🌼🍃🌼 ...🕊🌹سه نفرند. می گویند پایگاه درمان سقوط کرد. از صد و بیست نفر فقط ما توانستیم فرار کنیم. می گویند چهل و پنج نفر شهید، بقیه اسیر. . . صدای بی سیم درمی آید. کومله ها آمده اند روی خط ما. می گویند منتظر باشین. بقیه رو هم می گیریم ازتون. می گویم پدرت را درمی آورم. پوست از کله ی همه تون می کنم. محمد می گوید این جوری حرف نزن. درست نیست. می گویم دری وری می گه. کومله است. نمی شنوی ؟ می گوید عیب نداره ! تو درست صحبت کن. یادگاران، جلد 12 کتاب شهید بروجردی، ص 45 @Sedaye_Enghelab
هدایت شده از توییتا
لطفا از طریق لینک زیر در پویش مردمی برای حضور «» در انتخابات ریاست جمهوری شرکت نمایید https://www.farsnews.ir/my/c/49382 @twiita
🕊🌹 قبل ازدواج... هر خواستگاری که میومد... به دلم نمی‌نشست...! اعتقاد و ایمان همسر آیندم خیلی واسم مهم بود... دلم میخواست ایمانش واقعی باشه نه به ظاهر و حرف.... میدونستم مؤمن واقعی واسه زن و زندگیش ارزش قائله... شنیده بودم چله زیارت عاشورا خیلی حاجت میده... این چله رو "آیت‌الله حق‌شناس" توصیه کرده بودن... با چهل لعن و چهل سلام...! کار سختی بود اما ‌به نظرم ازدواج موضوع بسیار مهمی بود... ارزششو داشت واسه رسیدن به بهترینا سختی بکشم... ۴۰ روز به نیت همسر معتقد و با ایمان... . ۴،۳روز بعد اتمام چله… خواب شهیدی رو دیدم... چهره‌ ش یادم نیست ولی یادمه... لباس سبز تنش بود و رو سنگ مزارش نشسته بود... دیدم مردم میرن سر مزارش و حاجت میخوان... ولی جز من کسی اونو نمی دید انگار... یه تسبیح سبز رنگ داد دستم و گفت: "حاجت روا شدی..." به فاصله چند روز بعد اون خواب... امین اومد خواستگاریم... . از اولین سفر سوریه که برگشت گفت: "زهرا جان… واست یه هدیه مخصوص آوردم..." یه تسبیح سبز رنگ بهم داد و گفت: "زهرا…...این یه تسبیح مخصوصه... به همه جا تبرک شده و... با حس خاصی واست آوردمش... این تسبیحو به هیچ‌کس نده..." تسبیحو بوسیدم و گفتم: "خدا میدونه این مخصوص بودنش چه حکمتی داره..." بعد شهادتش… خوابم برام مرور شد... تسبیحم سبز بود که یه شهید بهم داده بود... ✍راوی: همسر شهید "شهید امین کریمی چنبلو" @Sedaye_Enghelab
🌹🕊🌹🕊🌹 همیشه بعد از هر عملیاتی که انجام می‌شد چند روزی ابوحامد را نمی‌شد به راحتی پیدا کرد، حتما باید دنبالش می‌گشتیم. برایم جای تعجب بود که آخر کجا می‌رود، چه کار می‌کند؟ بعدها که شناختم از حاجی بیشتر شد یا به قول معروف خودمانی‌تر شدیم جواب سوالم را پیدا کردم، حاجی همیشه بعد از هر عملیات به عیادت رزمنده‌های مجروحی که در بیمارستان بستری بودند می‌رفت و جویای حالشان می‌شد. این کار تا آخرین روز که رزمنده‌ها در بیمارستان بودند ادامه داشت، کاری که شاید از کمتر فرماندهی سر بزند. "شهید علیرضا توسلی (ابوحامد)" @Sedaye_Enghelab
🌿🌼🌿🌼🌿🌼 ...🕊🌹نیمه شعبان متولد شد، او را به همین مناسبت “سیدمهدی” نامیدیم. بسیاری از افراد محل اگر حاجتی داشتند و یا اگر گره ای به کارشان بود، جدّ سیدمهدی را نذر می کردند و حاجت روا می شدند.روزی حسابدار کارخانه نساجی به بیماری سختی دچار شده بود، از آنجائی که احوال سیدمهدی را شنیده بود، متوسل به جد سیدمهدی شد و نذر کرد که اگر شفا پیدا کند، سیدمهدی را در کارخانه استخدام نماید. او شفا گرفت و سیدمهدی چندین سال کارگر کارخانه نساجی شد. در تمامی مراسمات مذهبی و روضه خوانی ها سیدمهدی را با خودم می بردم. بسیار به این مراسمات و روضه خوانی ها علاقه مند بود. روزی به من گفت: – مادرجان! خواب دیدم که دارم به سوی خدا پرواز می کنم. آن زمان سیدمهدی کوچک بود و من زیاد حرفش را جدی نگرفته بودم. " شهید سید مهدی غزالی " @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فَوق کُلِّ ذِی بِرّ بِرُّ حتّی یُقتلَ الرّجُلُ شهیداً فِی سَبیلِ الله هرعمل نیکی عملی نیکوتد از خود دارد مگر شهادت در راه خدا که نیکوتر عملی از آن وجود ندارد. 📚 خصال ، ج ۱ ، ص ۸ @Sedaye_Enghelab
🌻🌿🌻🌿🌻 افشین یا محمد هادی؟!!! اسمش افشین بود. گفت: از این اسم خوشم نمیاد. روی کاغذ ترکیبی از نام محمد و دوازده امام(ع) رو نوشت و ریخت توی یک ظرف. بعد هم قرعه کشید. بار اول اسم محمد هادی بیرون اومد. بار دوم هم محمـدهادی در اومد. بار سوم هم همینطور. از اون روز به بعد اسمش شد: آقا محمد هادی... " شهید محمد هادی استوار " @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐🕊💐🕊💐 ...🕊🌹شهیدی که بعد از 32 سال خبر آمدنش را به مادرش داد… " شهید سید مهدی مدنی " @Sedaye_Enghelab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا