eitaa logo
عشق‌دیرینه💞
22.9هزار دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
0 فایل
تو، شدی همون زیباترین تجربه♥️🖇️ تبلیغاتمون😍👇🍬 https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 #هر‌گونه‌کپی‌برداری‌حرام‌است‌‌وپیگرد‌‌قانونی‌و‌‌الهی‌دارد‌حتی‌با‌ذکر‌نام‌نویسنده❌
مشاهده در ایتا
دانلود
من زینبم! یه که برعکس هم سن و سالام اصلا به ازدواج فکر نمیکردم. شاگرد ممتاز کلاس بودم و همه تلاشمو میکردم که دانشگاه قبول بشم. روستامون دبیرستان نداشت و من و دوتا از هم روستاییام ۴سال تمام با پسر همسایمون که ماشین داشت هرصبح میرفتیم دبیرستان شهر و ظهر برمی‌گشتیم. با پدرم توافق کرده بود محصولاتش که برداشت شد یک دهمش رو به ایشون بده بعنوان کرایه ماشین. هرسال طبق قرار عمل میکرد تا اینکه سال اخر محصول زمین پدرم بیش از اندازه پربرکت شد و یک دهمش اندازه پول یه ماشین میشد تا کرایه ماشین. پدرم زد زیر حرفش و اندازه هرسال به راننده سهم داد ولی اون با قرادادی که پدرم پاشو امضا کرده بود تونست کل مبلغ درخواستی رو بگیره. همین باعث شد برادرم ازش کینه به دل بگیره. یروز باعصبانیت رفت سراغش و یه ساعت بعد خبر اومد باهم درگیر شدن و برادرم یه چاقو به زده و اونم درجا تموم کرده. خونوادش سفت و سخت تقاضای داشتن تااینکه با پادرمیونی ریش سفیدای روستا شرط گذاشتن که من با پسر کوچیکشون ازدواج کنم تا رضایت بدن. روز عقد داماد به محض ورود به محضر با عصبانیت چادر سفیدو از سرم کشید و گفت ما عزاداریم چادر سیاه سرش کنید. بعد عقد با بهم نزدیک شد و در گوشم چیزی گفت که همونجا از حال رفتم بهم گفت که میخواد...😱😭👇 https://eitaa.com/joinchat/349241626C26d8f20839