هدایت شده از تبلیغات ...
🙏با عرض پوزش از همکاران محترم ،
همه نیمسِت های پرطرفدارمون
رو بدون اجرت گذاشتیم 👇
@.tala_B_ojrat
@.tala_B_ojrat
🤲خدا خیرشون بده تو این گرونی طلا ، اجرت و سود رو تقریبا حذف کردن 👆👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بعثت
↙️به ما بپیوندید ↙️
╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮
@montazeranemouod1
╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
هدایت شده از تبلیغات ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نزدیکه عیده فرش هات قدیمی شدن😔😢
میخوای فرش بخری از هزینش بر نمیای😢
فرشینه ببر که قیمتش یک پنجمه فرشه👌👌🥹🤌
خودم خریدم و کیفیتشو تضمین میکنم
لکه، از روش خیلی راحت تمیز میشه✨✨✨
جارو کشی اش خیلی آسانه حتی با جاروی دستی 🧹
مو وپرز نخ هم بهش نمیچسبه 🧶🧵
https://eitaa.com/joinchat/3457679589C543bd87229
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
+میدونی ! هزار دلیل دارم واسه رفتن از این دیار و دنیا.
+ولی یه دلیل باعث شده که بمونم و ادامه بدم به زندگی؛
-اون یه دلیل چی میتونه باشه؟
+ـ.........
#السلامعلیڪیابقیةاللہ
#امام_زمان
اللهم عجل الولیک الفرج•••
╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮
@montazeranemouod1
╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
هدایت شده از ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌توجه‼️‼️
📌این فیلم شامل صحنه های است که شاید دیدن آن برای همه مناسب نباشد‼️‼️
@nikmehr_company3
https://eitaa.com/Sanaat_Bazargani_Nikmehr
❌با ما همراه باشید‼️
❣#سلام_امام_زمانم❣
هر شيعه تو را صدا کند آقا جان
بهر فرجت دعا کند آقا جان...
يک روز تو خواهی آمد و وقت نماز
عيسى به تو اقتدا کند آقا جان...
#امام_زمان
#اللّهُمَّ_عَجِّلْ_لِوَلِیِّکَ_الْفَرَج
╭━━❀🕊❀🌼❀🍃❀━━╮
@montazeranemouod1
╰━━❀🍃❀🌼❀🕊❀━━╯
عشقدیرینه💞
🍀🌸🍀🌸🍀 🌸🍀🌸🍀 🍀🌸🍀 🌸🍀 🍀 #امواج_عشق #295 حتی به دخترا هم گفتن جلوی من سوتی ندن ادا با صدایی لرزان که
🍀🌸🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
🍀
#امواج_عشق
#296
موهای پر پشت و صاف .....
چهارشونه و هیکلی بود
در کل خوب بود و به نوبه ی خود خوشتیپ به حساب میومد
نگاهم رو ازش گرفتم و خواستم به آرشام نگاه کنم
ولی هر چقدر با چشم دنبالش گشتم پیدا نکردم
با شنیدن صدایی در فاصله ی کمی از من به طرفش چرخیدم
با دیدن آرشام ترسیده بهش نگاه کردم
آرشام با اخم و عصبانیتی که سعی در کنترلش داشت گفت:
_خواهش میکنم یه ذره دیگه هم دیدش میزدی
با تعجب گفتم:
_چی؟؟
دوباره از لابه لای دندونش غرید :
_اون پسره رو داشتی با چشات...
هنوز حرفش رو تموم نکرده بود که سریع گفتم:
_نه آرشام اشتباه متوجه شدی من فقط ...
وسط حرفم پرید و با صدایی نسبتا بلند ولی نه طوری که بقیه بشنون گفت:
#کپیممنوع رمان آنلاین میباشد❌
✨✨✨✨✨✨✨
✨@Sekans_Eshgh ✨
✨✨✨✨✨✨✨
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀🌸🍀
عشقدیرینه💞
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_عشق_دیرینه #چهارصد_وسی_پنج _نه مهراد.. هیچوقت این کارو نکن.. اگه این کارو بکن
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_عشق_دیرینه
#چهارصد_وسی_شش
ترسیده دستشو گرفتم و تندتند روی دستشو ب.وسه زدم..
_نه نه.. نرو.. من بدون تو می میرم.. توروخدا مهراد...
سرمو محکم توی سینه ی مردونه اش گرفت و به خودش فشارم داد
_نکن اینجوری صحرا.. منم بدون تو می میرم! آروم باش دورت بگردم!
گرم بود.. جفتمون عرق کرده بودیم.. بوی عطر مهراد وبوی تنش دل نشین ترین رایحه رو ایجاد کرده بودن..
باتموم وجودم گریه میکردم و عطرتنشو بو میکشیدم!
_صحرا جان.. داره هوا تاریک میشه خانومم.. اجازه بده زنگ بزنم.. اصلا شاید زنده اس بیا فرصت زندگی رو ازش نگیریم!
سرمو بلند کردم و باچشمایی که اشک تارش کرده بود به چشماش زل زدم وگفتم:
_توروخدا بگو کار من بوده!
_امکان نداره صحرا.. هیچوقت این کارو نمیکنم.. اصلا بیا اول به وکیلمون زنگ میزنیم! هرچی اون گفت همون کارو میکنیم! باشه؟
_مهراد؟
_جانم نفس مهراد؟
_من چطوری بدون تو حتی برای یک روز سرکنم؟
_قلبمو نسوزون صحرا.. بذار مغزم کار کنه بتونم این قضیه رو حلش کنم..
شماره وکلیشو گرفت و منتظر جواب شد..
باجواب دادن وکیل و توضیحات مهراد ضجه های من بیشتر شد..
انگار میخواستن نفسمو برای همیشه ازم جدا کنن..
من بدون این مرد می میرم خدایا..
@Sekans_Eshgh
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
❌❌بچه ها یه سورپرایز فوق العاده دارم براتون😍👌
قیمت وی آی پی اموج عشق ۴۲ هزار
و قیمت وی آی پی عشق دیرینه ۴۰ هزار هست
ولی اگه جفتشون رو باهم بخرید تخفیف داریم تا مدت کوتاهی
و قیمت جفتشون ۷۰ هزار میباشد
✅هر دو رمان در وی آی پی تموم شدن
برای دریافت وی ای پی ها مبلغ ۷۰ هزار رو به شماره کارت پایینی واریز کنید👇
6063731160771326مهدی محمد علی زاده بزنید رو شماره کارت کپی میشه فیش رو به ایدی زیر بفرستید👇 @admin_part پارت اول رمان امواج عشق😌👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/24023 پارت اول عشق دیرینه👇👇👇 https://eitaa.com/Sekans_Eshgh/15718
هدایت شده از نـیـهـٰان
🔰چالش یواشکی💋😋🙈
دوران نامزدی همیشه دوست داشتم نامزدم دستمو بگیر یا منو بغل کنه ولی نامزدم از اونجایی که خیلی مذهبیه میگفت تا محرم نشدیم بهم دست نمی زنیم.
اون روزا من دانشجو بودم و خوابگاهی. نامزدم دو هفته ای یه بار می اومدم پیشم . منم چون دلم بغل عشقولانه می خواست ونامزدم هم مذهبی میدونستم که منتفیه. خلاصه هر وقتی که قرار بودنامزدم بیاد با بچه های اتاقمون نقشه می کشیدیم همینجوری که من دارم با نامزدم قدم می زنم یجوری زمین بخورم که اون منو بغل کنه... هیچ وقت هم نقشه من اجرا نشد
ولی یه بار که با هم بودیم برف اومده بود منم مثل خنگا کفش پاشنه بلند پوشیده بودم. روی برف ها لیز خوردم در حال زمین خوردن بودم که دستمو گرفت، تا من تعادلمو حفظ کردم که زمین نخورم اونم دستشو کشید. منم به یه بهونه ای باهاش قهر کردم برگشتم خوابگاه. زنگ میزد پیام میداد من باهاش سرد برخورد می کردم. خلاصه دو سه روز بعد از لیز خوردن من روی برف ها زنگ زد گفت میخام عقد کنیم(منم تو دلم عروسی بود) بهش گفتم نمیدونم هر کاری که دوس داری بکن. مقدمات عقد فراهم شد و تو خونه ی ما مراسم عقد برگزار شد. منم بر اساس تجربه ی نامزدیمون هیچ امیدی به آقامون نداشتم گفتم به این باشه میگه بعد عروسی... ولی روز عقد من برای یه کاری رفتم اتاقم. وقتی وارد اتاقم شدم دیدم...
#خاطراتو_سوتیهای_من😅🤭
برای خوندن ادامه ی سوتیهای من بزن روی لینک و جوین شو😍😍😍👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/857276829Cbc06131f03
.
اوووو مگه مذهبیا هم از این حرکتا بلدن😍😍😍
بیا ببین پسره سر به زیره محتاطه ریشویه مذهبی چیکارا با دختر میکنه🤤🤤🤣🤣🔞🔞
.
هدایت شده از ملکهحاجی🌱
🔥شب های که شوهرم شب کار بود به طرز عجیبی خوابم می برد😕
خیلی برام عجیب بود تا اینکه یه شب مادر شوهرم گیر داده بود قبل خواب حتما این شیر و بخور،منم از بس کلافه شده بودم روی پا تختی گذاشتم و گفتم قبل خواب میخورم،یادمه وقتی شوهرم و بدرقه کردم و اومدم تو اتاق سریع شیر و پای گلدون خالی کردم و بعد خودم و به خواب زدم که چند دقیقه نگذشته بود در اتاق باز شد و صدای دونفر که آشنا بود به گوشم رسید،اما باحرفی که مادر شوهرم زد تمام بدنم از ترس منقبض شده بود😭
امکان نداشت اون با من اینکارو بکنه...
👇❤️🔥😱
https://eitaa.com/joinchat/596836399C397ebac861
باورم نمیشد سر حسادت مادر شوهرم همچین بلایی سرم بیاره😔💔⛔**
هدایت شده از ملکهحاجی🌱
#ماجرایخواهرزنم 🔥
هروقت به خونه مادر زنم میرفتیم خواهر زنم نیم ساعت با زنم میرفت توی اتاق قدیمی ای که تو دوران بچگی اونجا با همسرم بازی میکردن و در رو میبست و صدا های عجیب و غریب شروع میشد و بعد از نیم ساعت خوشحال و خندون بیرون میومدن همیشه کنجکاو بودم بدونم چیکار میکنن و صدا های عجیب برای چیه تا اینکه یک روز که حواسشون نبود در رو باز گذاشته بودن ناگهان فضولیم گل کرد و در رو باز کردم که یکدفعه دیدم...🔞🔞🔞🔞
👇🏻😳🔥
https://eitaa.com/joinchat/596836399C397ebac861
👆🏿ادامشو بخون برگات میریزه😱🔥