#بخشیازوصیتنامه💔
رسولجانممنونکهمنروباورداشتی
ممنونکهخواهرتروبهسپردی
رسولسعیداقامحمدداوودشماهاهاروعینبرادرهامدوستداشتم...ممنونکهکنارمبودید💔
ازتونیهخواهشدارممیشهپیکرمنروتویامامزادهیحرمشاهعبدالعظیم دفنکنید؟💔
رسولبهعارفابگومراقبپسرمونباشهاونروبهدرستیتربیتکنه💔
ـ؋ـرشےـב 💔
#پارت واقعی
خلیل :خب خب ...آقا فرشید گل میگم خیلی انگار درد داری هان میخوای راحتت کنیم ؟
فرشید:...........
خلیل:نه مثل این که میخوای راحتت کنیم باشه ...اهای بیاید یکیتون چاقو رو تیز کنه ...
پ.ن..شهادت موجی افتخار است
شهادت آرزویی زیباست
عاشقانه ی برای خداست💔
https://eitaa.com/joinchat/638582965C72e0004665
بسمالله الرحمن الرحیم ✨
#پارت۱
رمان:برایم بمان 🍃💌
_یا خداااااا😱
+چی شد؟
_زهرمار ،ترسوندیم نمیدونم دختر تربیت کردم یا گربه چرا مثل بچه آدم نمیای دختر نزدیک بود سکته کنم😫
+حاج خانم ترس،مادر من تمام سوسک های خونه از شما مثل چی میترسن که خدایی نکرده با دمپایی ترورشون نکنی اونوقت شما از این شوخی ترسیدی؟؟؟😁
_این الان چه ربطی داشت ؟؟🤔
+ربطش به بی ربطیش بود عشقم 😆
_به چه اجازه ای به زن من میگی عشقم🤨
+اوووو،حاجی غیرتی شد،من باید جیم بشم تا بخاطر عشقش نصفم نکرده الفرار
خواستم فرار کنم بابا با یه جهش منو گرفت
_کجا در میری هانننن؟؟
+به جان خودم غلط کردم اصلاً شکر خوردم زنتون مال خودتون نخواستم 😕
_ای راست میگی ولی دیگه دیر شده فرزندم 😁
+چشمام وملوس کردم وگفتم بایایی دلت میاد اخه🥺
_قربون چشای شهلات بره بابا یه بوس بده تا ولت کنم
+بابا رو بوسیدم دستاش باز شد ومن فرار کردم😂
_کجا میری مادر؟؟
+میرم مسجد جلسه داریم ،برای برنامه ریزی محرم دو ماه دیگه محرم
_باشه مواظب خودت باش
+چشم کیفم برداشتم وچرخیدم سمت بابا گفتم کلاه گذاشتم سرت حاج مرتضی مامانم از ت میدوزدم حالا ببین😁😉
با یه جهش رفتم از خونه بیرون
#نویسنده#سین_پ
#رمان
کپی رمان ممنوع ❌ پیگرد قانونی دارد ادامه در کانال زیر.................................👇🏻
@doktarhaji
هدایت شده از -حاج عمار-
بسم رب شهدا و الصدیقین 🦋✨🍃
چند روزیست سرم میل بریدن دارد 🥺🌿
مینویسم به عشق شهدای امنیت ومدافعان حرم..💌✨
مینویسیم به عشق تمام دخترانی که عاشق شهادت اند😎✌️
#رمان_سربلند
#پارت۱
+میدون تیر بودم داشتم تمرین تیراندازی میکردم اولین تیر و شلیک کردم و چشمامو بستم یاد چهره داداش رضا افتادم یاد لبهای خشکیده خونیش افتاد🥺 داداش رضایی که تنها واسم پسرخاله نبود بلکه برادرم بود و باعث اومدن من در این راه بود راه انقلاب..🍃🦋
وقتی اون لاشخور فهمید رضا پلیسه به فجیع ترین شکل ممکن کشتش چشامو باز کردم داداش رضا به شاه خراسان قسم انتقام خون تو امثال تو که این ح******* زاده شهید کرده میگیرم و تیر وشلیک کردم که به هدف اصابت کرد گوشیم زنگ خورد به صفحه گوشی نگاه کردم حاج بابا بود
_الو حلو
+سکوت..
_صدامو میشنوی، بابا میخواهیم پیکر رضا رو خاک کنیم نمیای خداحافظی🥺
+وقتی با با اسم رضا را آورد صدای جیغ و گریه زینب بلند شد(زن رضا) نفس عمیقی کشیدم و گفتم :میام بابا مواظب زینب یادگاری رضا باش منتظر جواب بابا نموندم و تلفن قطع کردم رضا نتونست بچه اش و ببینه زینب حامله بود و اینو وقتی فهمید که رضا شهید شده بود دستا مشت شداز
میدون تیر خارج شدم و به سمت بهشت رضا حرکت کردم....
این داستان ادامه دارد...🦋🍃
#نویسنده #سین_پ
کپی رمان حرام ❌ پیگرد دنیوی و اخروی دارد
@sarbasangomnam