eitaa logo
ᴀɴᴏɴʏᴍᴏᴜsᴍᴀʀᴛʏʀ|³¹³
72 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.2هزار ویدیو
17 فایل
عـٰاشقان‌راسرشوریده‍‌به‌پیڪرعجـب‌است، دادن‌سـرنہ‌عجب؛داشتـن‌سَرعجب‌است...!(: -کپےهمہ‌جوره‌حلالت‌رفیق، هدف‌ماچیزدیگری‌ست؛ اولمون : 11'12'1401 آخرمون : شھادت .. مدیر : - @Reyhaneh_02011
مشاهده در ایتا
دانلود
💔 رسول‌جان‌ممنون‌که‌من‌رو‌باور‌داشتی‌ ممنون‌که‌خواهرت‌رو‌‌به‌سپردی‌ رسول‌سعید‌اقا‌محمد‌داوود‌شماها‌ها‌رو‌‌عین‌برادرهام‌دوست‌داشتم‌...ممنون‌که‌کنارم‌بودید‌💔 ازتون‌یه‌خواهش‌دارم‌میشه‌پیکر‌من‌رو‌توی‌امام‌زاده‌ی‌حرم‌شاه‌عبدالعظیم ‌دفن‌کنید؟💔 رسول‌به‌عارفا‌بگو‌مراقب‌پسرمون‌باشه‌اون‌رو‌به‌درستی‌تربیت‌کنه💔 ـ؋ـرشےـב 💔 واقعی خلیل :خب خب ...آقا فرشید گل میگم خیلی انگار درد داری هان میخوای راحتت کنیم ؟ فرشید:........... خلیل:نه مثل این که میخوای راحتت کنیم باشه ...اهای بیاید یکیتون چاقو رو تیز کنه ... پ.ن‌..شهادت موجی افتخار است شهادت آرزویی زیباست عاشقانه ی برای خداست💔 https://eitaa.com/joinchat/638582965C72e0004665
بسم‌الله الرحمن الرحیم ✨ رمان:برایم بمان 🍃💌 _یا خداااااا😱 +چی شد؟ _زهرمار ،ترسوندیم نمیدونم دختر تربیت کردم یا گربه چرا مثل بچه آدم نمیای دختر نزدیک بود سکته کنم😫 +حاج خانم ترس،مادر من تمام سوسک های خونه از شما مثل چی میترسن که خدایی نکرده با دمپایی ترورشون نکنی اونوقت شما از این شوخی ترسیدی؟؟؟😁 _این الان چه ربطی داشت ؟؟🤔 +ربطش به بی ربطیش بود عشقم 😆 _به چه اجازه ای به زن من میگی عشقم🤨 +اوووو،حاجی غیرتی شد،من باید جیم بشم تا بخاطر عشقش نصفم نکرده الفرار خواستم فرار کنم بابا با یه جهش منو گرفت _کجا در میری هانننن؟؟ +به جان خودم غلط کردم اصلاً شکر خوردم زنتون مال خودتون نخواستم 😕 _ای راست میگی ولی دیگه دیر شده فرزندم 😁 +چشمام وملوس کردم وگفتم بایایی دلت میاد اخه🥺 _قربون چشای شهلات بره بابا یه بوس بده تا ولت کنم +بابا رو بوسیدم دستاش باز شد ومن فرار کردم😂 _کجا میری مادر؟؟ +میرم مسجد جلسه داریم ،برای برنامه ریزی محرم دو ماه دیگه محرم _باشه مواظب خودت باش +چشم کیفم برداشتم وچرخیدم سمت بابا گفتم کلاه گذاشتم سرت حاج مرتضی مامانم از ت میدوزدم حالا ببین😁😉 با یه جهش رفتم از خونه بیرون #سین_پ کپی رمان ممنوع ❌ پیگرد قانونی دارد ادامه در کانال زیر.................................👇🏻 @doktarhaji
هدایت شده از -حاج عمار-
رمان سربلند 🦋🌿✨🇮🇷
هدایت شده از -حاج عمار-
بسم رب شهدا و الصدیقین 🦋✨🍃 چند روزیست سرم میل بریدن دارد 🥺🌿 مینویسم به عشق شهدای امنیت ومدافعان حرم..💌✨ مینویسیم به عشق تمام دخترانی که عاشق شهادت اند😎✌️ +میدون تیر بودم داشتم تمرین تیراندازی میکردم اولین تیر و شلیک کردم و چشمامو بستم یاد چهره داداش رضا افتادم یاد لبهای خشکیده خونیش افتاد🥺 داداش رضایی که تنها واسم پسرخاله نبود بلکه برادرم بود و باعث اومدن من در این راه بود راه انقلاب..🍃🦋 وقتی اون لاشخور فهمید رضا پلیسه به فجیع ترین شکل ممکن کشتش چشامو باز کردم داداش رضا به شاه خراسان قسم انتقام خون تو امثال تو که این ح******* زاده شهید کرده میگیرم و تیر وشلیک کردم که به هدف اصابت کرد گوشیم زنگ خورد به صفحه گوشی نگاه کردم حاج بابا بود _الو حلو +سکوت.. _صدامو میشنوی، بابا میخواهیم پیکر رضا رو خاک کنیم نمیای خداحافظی🥺 +وقتی با با اسم رضا را آورد صدای جیغ و گریه زینب بلند شد(زن رضا) نفس عمیقی کشیدم و گفتم :میام بابا مواظب زینب یادگاری رضا باش منتظر جواب بابا نموندم و تلفن قطع کردم رضا نتونست بچه اش و ببینه زینب حامله بود و اینو وقتی فهمید که رضا شهید شده بود دستا مشت شداز میدون تیر خارج شدم و به سمت بهشت رضا حرکت کردم.... این داستان ادامه دارد...🦋🍃 کپی رمان حرام ❌ پیگرد دنیوی و اخروی دارد @sarbasangomnam