#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
قسمت 0️⃣1️⃣
#هوای_شب_جمعه_زد_به_سرم
داستان مرز شلمچه و اضافه شدن ۵۰۰ کیلومتر به مسیر برنامهریزی شدهمان همه را خسته کرده بود و رسیده و نرسیده به هتل تقریبا همه گیج خواب بودند. من هم سرم به بالش نرسیده خوابم رفت.
صبح به سختی بیدار شدیم. البته که ما به واسطه سحرخیزی محمدحسین زودتر از خانواده صادقی بیدار می شدیم.
این زودتر بیدار شدن ها بعضا فرصتهای خوبی برای ما ایجاد می کرد. مثلا صبح روز اول که فرآیند عبور از مرز و کل سفر را از اول بررسی می کردم به این فکر فرو رفته بودم که اگر یک نفر یک جایی تجربه اش را نوشته بود چقدر برای ما خوب می شد.
این شد جرقه نوشتنم.
حدود ساعت ۹ بالاخره همه بیدار شدند و دلتان نخواهد رفتیم صبحانه بخوریم. از لحظه ورود به سالن رستوران همه غافلگیر شدیم.
نمای گنبد طلایی مولا آن هم به این نزدیکی و با این آسمان آبی لیزری اصلا هوش از سر همه می برد.
چند دقیقهای به تماشای گنبد و گرفتن عکس گذشت و بعد رفتیم سراغ صبحانه.
سر میز صبحانه صحبت از برنامه ریزی سفر شد.
از اول قرار بود که شب جمعه را کربلا باشیم. اصلا مگر می شود شب جمعه عراق باشی و غیر از کربلا!؟
خوب یک روز عقب افتادنمان از برنامه بخاطر قضیه شلمچه کمی سردرگممان کرده بود و درهم.
پیشنهاد سعید منطقی بود. کلا بمانیم نجف و هر جا خواستیم برویم و شب برگردیم نجف.
نجف شهر سرور است و آدم در آن احساس شعف و راحتی دیگری دارد. اصلا باید همینطور هم باشد. آدم اساسا در خانه پدریاش راحتتر است.
همین شد سرخط برنامه هامان و قرار شد عصر برویم کربلا زیارت و شب برگردیم. این هم از مزیتهای خودرو شخصی است.
کربلا به نجف ۱ ساعت مسیر است و با احتساب شلوغی شب جمعه می شود یک ساعت و نیم و این منطقی است که چند ساعت را درگیر جمع کردن وسایل، تسویه و پیداکردن هتل و... کنیم.
سبک و بدون وسایل سوار ماشین می شویم و به زیارت شب جمعهمان می رسیم و بر می گردیم.
این می شود تصمیم نهایی و همگی می رویم برای تشرف به حرم.
وارد حرم که می شویم در صحن بیرونی رنگ و بوی رمضان کاملا پیداست.
آبخوری ها بسته شده و خادمان شدیدا با مظاهر روزهخواری برخورد می کنند. زائرانی در خنکای سایبان بیرونی لمیده اند. هرچند که خادمها اجازه خوابیدن نمی دهند و میگویند خوابیدن فقط داخل حرم. بیرون ممنوع است...!
کفشها را به کفشداری و ساک محمدحسین را به امانات می سپاریم و از باب القبله سر به زیر و سرازیر حرم می شویم.
گوشه حرم سمت راست باب القبله و سمت چپ باب الساعة با خانوادهها می نشینیم دور هم.
بچهها میمانند پیش ما و خانمها می روند زیارت. مشغول سرگرم کردن محمدحسین می شوم ولی دلش می خواهد آزاد باشد. رهایش می کنم برود برای خودش. از دو سه متری هوایش را داشتم. برای خودش بازی میکند و دنبال دوست می گردد. سروقت دو تا پیرزن گنابادی می رود. حسابی باهم رفیق می شوند. کم کم احساس کردم مزاحم عبادتشان می شود. رفتم بیارمش. پیرزنِ چارقد سفید با آن لهجه خراسانیاش می گوید خداخیرت بده دلم برای نوه هام تنگ شده بود ننه. این را با بغض می گوید. محمدحسین را بغل می کنم و می آورم اینطرف. می رود سراغ چند جوان اصفهانی که تا چند لحظه پیش داشتند مداحی می کردند. شروع می کنند با محمد حسین بازی کردن. مداح شروع می کند به خواندن شعری کودکانه و همه دم میگیرند.
با پدر و با مادرم با عروسکام اومدم حرم
سلام مهربون عزیز دلم قربونت برم
منو تنها نذاری
از تو میخوام که همیشه منو حرم بیاری
چه حرم نازی داری
چه حیاط خوشگلی آقا واسه بازی داری
از تو خاطره دارم یادگاری
پسر کوچولوی به گمانم دو سه سالهای می آید و یک شکلات می دهد دست سید محمدحسین و می رود.
وقت نماز می شود و باید زن و مرد جدا شوند برای اقامه نماز.
میرویم یک گوشه و محمدحسین و مادرش میروند برای نماز آن طرف.
اگر حرم امیر المؤمنین(ع) مشرف شده باشید می دانید که تقریبا غیر ممکن است آنجا آشنا نبینید.
ما هم مستثنی نبودیم از این قاعده. سید محمدحسین خیرالامور یا همون سیدنا و حاج اقای ولی پور و محمد اسدالهی مداح را دیدیم و خوش و بشی و گفتگویی.
نماز را خواندیم و رفتیم سر قرار با خانواده
باید سر می زدیم به عمار و رفتیم مغازه اش. هنوز نیامده بود. زنگش زدم که فهمیدم خواب مانده. سریع خودش را رساند.
کلی خوش و بش کردیم و تجدید خاطرات.
بچه ها خسته شده بودند. هر چند قراربود برویم برای کربلا اما ترجیح دادند بروند هتل و استراحت کنند
بعد از چند دقیقه من هم به آن ها ملحق شدم و یک دل سیر خوابیدم.
چشم باز کردم وقت اذان شده بود. سعید و خانواده رفته بودند دنبال غذا، ما اما هنوز از صبحانه سیر بودیم. همگی نماز را در لابی هتل خواندیم و سبک و بدون وسایل رفتیم سراغ ماشین تا برویم شب جمعه ای حرم ارباب.
#ادامه_دارد
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
این هم از منظره خیره کننده رستوران هتل ...
گنبد مولا در آسمان لیزری آن روز نجف...
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
5.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نصفه شبی برگشتیم برای فراهم کردن جای پارک ماشین.
خسته و کوفته لم داده بودم به نردههای پله برقی که چه عرض کنم صفحه برقی از بحر نجف و ورودی باب الحسن(ع) می رفتیم سمت حرم که سعید هم این وسط شوخی اش گرفتن بود و ظاهر پریشان و صدای خسته و سیمای شکسته من شده بود سوژه اش.
هرچند که خودم واقعا خسته بودم ولی دلم خوش بود که خانوادهها اذیت نشده بودند، خصوصا سید کوچولوی خودمان.
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
این قسمت، قسمت نیست...
#کاربرد_زبان_عربی
خیلی ها پیام دادن که بدون آشنایی عربی با ماشین چطور رفتید
اولا که من کمی عربی بلدم
این که پرسیدید چطور عربی یاد گرفتم باید بگم صرفا با خرج کردن کمی اعتماد بنفس و جسارت در حرف زدن.
یه وقت باید بگم از سوتیهایی که در یادگیری زبان عربی دادم اما نترسیدم و پس نکشیدم و به مرور زمان بهتر شد زبانم.
دوما در سفر به عراق خیلی نیاز به تسلط به زبان نیست شاید کلا ۵۰-۶۰ عبارت باشه اون هم در جاده و بین شهرها . در شهرهای زیارتی و مرز اکثر افرادی که با ایشان برخورد دارید زبان فارسی را تا حدی بلدند و می توانید منظورتان را برسانید.
مثلا در ایست بازرسی، در پمپ بنزین، سوپرمارکتها و امثالهم نیازتون میشه
و سوما به کمک یکی از دوستان خوب کانال که مدرس عربی لهجه عراقی هستن قرار شده یه سری لغات و کلمات و اصطلاحات کاربردی در موقعیتهای مختلف سفر با خودرو شخصی رو براتون توی کانال قرار بدیم تا با تمرین و تکرارشون بتونید با خیال راحتتری قصد سفر کنید.
کانال سید سراج الدین جزائری
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی این قسمت، قسمت نیست... #کاربرد_زبان_عربی خیلی ها پیام دادن که بدون
از سوتیها بگم که یک بار که سفر دومم به لبنان بود رفتیم منزل شهید رانی بزی (حاجحاتم) در بدو ورود مادر شهید به استقبالمان آمد و گفت کیفِک (چطوری) من هم جواب دادم فی السیاره (توی ماشین)🤗
همه بهت زده نگاهم کردند
وقتی رفیق دو زبانهمان موضوع را توضیح داد که کیف در فارسی به چه معناست، خدا رحمت کند حاج عدنان (پدر شهید ) از خنده سرخ شده بود...😂😂😂
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
آموزش عربی درس1️⃣
#اعداد
اولین و مهمترین مسأله در سفر آشنایی با اعداد در کشور میزبان است.
اعداد در زبان عربی فصیح قواعد بسیار پیچیده ای داره
در لهجه بشدت ساده سازی در این زمینه صورت گرفته که اشاره میکنیم
اعداد بصورت شمارشی:
یک:واحد
دو:اثنین
سه: اِتلاثَه
چهار: اربَعَه
پنج: خَمسَة
شش: سِتَه
هفت: سَبعَه
هشت: اِثمانیه
نه: تِسعَ
ده: عَشر/عَشَر
یازده: اِحدَعَش(دَعِش)
دوازده: اِثنَعَش
سیزده: اِتلَطَّعَش
چهارده: اَربُطَعَش
پانزده:خُمُسطَعَش
شانزده: سِتَعَش
هفده: اِسبُطَعَش/سَبَطَعِش
هجده: اِثمُنطَعَش
نوزده: تِسُطَعَش
بیست:عشرین
بیست و یک: واحد و عشرین
بیست و دو: اثنین و عشرین
بیست و سه: اتلاثه و عشرین
سی: اتلاثین
چهل:اربعین
پنجاه: خمسین
شصت: ستین
هفتاد:سبعین
هشتاد:اثمانین
نود: تسعین
صد: میه/میت
*نکته: از بیست ب بعد برای شمارش، اول یکان میاد بعد دهگان*
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
PTT-20220517-WA0011.opus
564.4K
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
آموزش عربی تلفظ درس 1⃣
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046
#تجربه_سفر_کربلا_با_خودرو_شخصی
داخل پرانتز
بچه ها اساسا آینه بزرگترها هستند.
محمد حسین صادقی هشت سالشه و وقتی تو سفر می بینه که من و باباش دائم داریم در مورد سفرنامه و ... صحبت می کنیم برداشته خودکار و کاغذ دست گرفته و شروع کرده به نوشتن سفر نامه اش...
متن سفرنامه محمدحسین:
سفر کربلا
قسمت اول
ما هفت روز قبل به سفری که برایمان جور شده بود یعنی نجف - کربلا و سامرا رفتیم. ما به مرز شلمچه رفته بودیم که گفتند بسته است، وقتی که ما ماشین رو کاپوتاژ کرده بودیم. بعد به مرز مهران رفتیم و راحت پاسپورتامون رو دادیم و به عراق رفتیم.
عمو سید عربی یا عراقی بلد بود. ما که زبان عربی را نمی فهمیدیم عمو سید به جای ما حرف میزد. ما وقتی رفتیم عراق کارها رو کردیم و به نجف حرکت کردیم. ما وقتی رسیدیم نجف ۱:۰۰ شب بود. جالبه که پله برقی آن ها با ما فرق داشت و مثل سرسره بود. ما صبح زود رفتیم صبحانه بخوریم که تا روی میز نشستیم حرم حضرت علی (ع) پیدا بود. صبحانه را خوردیم و به کربلا راه افتادیم.
بعد به سامرا و دوباره به کربلا. ما تا پایمان به اتاق افتاد حرم امام حسین (ع) معلوم بود.
پایان
کانال #سید_سراج_الدین_جزائری
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2574778599C7565824046