eitaa logo
سیاست و فرهنگ. شعبانی سارویی
1.2هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
6.1هزار ویدیو
742 فایل
کانال سیاست و فرهنگ به ارائه چالش ها و ظرفیت های دو حوزه سیاست و فرهنگ می پردازد. ارتباط با ادمین: @Shabaniesaroui
مشاهده در ایتا
دانلود
قرار بود رضا شاه از دبستان حکیم نظامی دیدن کند. قرار شد سید مجتبی که طی دو سال چهار سال را خوانده بود، به عنوان نماینده دانش آموزان دسته گلی را تقدیم رضا خان کند. جلوی شاه که رسید، دسته گل را محکم کوبید توی صورت شاه؛ طوری شد که کلاه از سر رضا شاه افتاد. مدیر بیچاره تا مرز اعدام پیش رفت و بالاخره دربار قبول کرد که سید مجتبی از دیدن جلال همایونی! هول شده است. نواب از همان کودکی آن کلاه را به سر رضا شاه گشاد می دید. 📚کتاب سید مجتبی نواب صفوی؛ نگاهی به زندگی و مبارزات شهید نواب صفوی 🌷 🔹@Shabaniesaroui
✅ورود ایرانی و سگ ممنوع! 🔴برشی از کتاب «شولای شهادت» از مبارزات شهید نواب صفوی با استعمار انگلیس در آبادان، سال ۱۳۲۲ ◀️نواب‌ پس از گرفتن دیپلم در شرکت نفت استخدام شد. بعد از مدتی به‌ همراه چند نفر از همکلاسانش به آبادان رفت. در آن سال‌ها آبادان مملو از مستشاران انگلیسی بود که برای بهره‌برداری از پالایشگاه آبادان در این شهر ساکن شده بودند و با تکیه‌ بر ثروتی که از نفت به دست می‌آوردند زندگی مرفهی را برای خود مهیا نموده بودند. آن‌ها کارگران ایرانی را تحقیر می‌کردند. نواب یک روز در کنار یکی از ساختمان‌های مجلل اطلاعیه‌ای دید که روی آن نوشته شده بود: ورود ایرانی و سگ ممنوع! ◀️از شدت خشم چهره‌اش برافروخته شد. رنج کهنه استعمار را بر دوش خود احساس نمود. چرا مردم قیام نمی‌کنند؟ تنها پاسخی که برای خود یافت این بود که مردم نمی‌دانند. همین امر موجب شد تا جلسات شبانه برای آموزش مسائل دینی و اخلاقی تشکیل دهد و کارگرانی که بار ستم را به دوش خود احساس می‌کردند دور نواب جمع شدند. نواب یک شب، در میان کارگران سخنرانی آتشینی کرد و گفت: نفت از آن ملت ایران است، خارجی‌ها آمده‌اند تا برای ما کار کنند، نیامده‌اند که ما را زیر سلطه خود درآورند. آنان قسمت‌هایی از آبادان را در اختیار گرفته و اجازه ورود به ما نمی‌دهند. خارجی‌ها، ایرانی‌ها را مساوی سگ قرار داده‌اند، درحالی‌که آن‌ها مستخدم ما هستند و آمده‌اند تا برای ما کار کنند. سخنان نواب خشم و نفرت کارگران را برانگیخت و مانند جرقه‌ای ذهن تاریک آن‌ها را روشن ساخت. ◀️روزی یکی از کارگران شتابان نزد نواب آمد و گفت: یکی از انگلیسی‌ها به همکار ما توهین کرده. این خبر او را به خشم آورد به کارگران گفت: از فردا هیچ‌کس بر سر کار حاضر نشود. فردای آن روز، روز قیام نواب بود. او در میان اجتماع عظیم کارگران فریاد زد: برادران! ما مسلمان هستیم و قصاص یکی از احکام ضروری دین ماست. یا باید آن انگلیسی این‌جا بیاید و جلوی همه ما از برادر ما پوزش بخواهد، یا اگر این کار را نکند باید مجازات شود. کارگران خشمگین بلافاصله به‌طرف اتاق آن فرد انگلیسی هجوم بردند و آن مستشار انگلیسی با دیدن جمعیت خشمناک، وحشت‌زده و پا به فرار گذاشت. کارگران به‌عنوان اعتراض شیشه‌های ساختمان را شکستند. جمعیت با دخالت پلیس متفرق شدند. مسئولین به دنبال رهبر این شورش بودند. دوستان نواب پس از بررسی اوضاع، بهترین راه را خروج او از کشور دانستند و نواب را مخفیانه راهی بصره کردند. 🔹@Shabaniesarouie
💓 نفس مجاهد گرم است یاسر عرفات موسس اولین حرکت بزرگ و فراگیر مسلحانه فلسطینی چنین می گوید: در سال ۱۹۵۴ دانشجوی دانشگاه قاهره بودم که یک روز یک سید ایرانی آمد و برخلاف بقیه سخنرانان که یک ربع حرف می زدند بیش از چهل دقیقه خیلی انقلابی حرف زد و همه را میخکوب کرد. جلو رفتم و خودم را معرفی کردم. گفتم فلسطینی و فرزند حیفا هستم. پرسید اینجا چه می‌کنی؟‌ گفتم دانشجوی راه و ساختمان هستم! تشری زد و گفت: راههای تو را صهیونیست ها گرفته اند و تو راه می‌خوانی؟ تو پسر علی هستی، اما ملتت در اسارت به سر می‌برد. تو سید حسنی هستی. تو باید دین جدت را یاری دهی. تو باید ملت فلسطین را از چنگال اسرائیل نجات دهی، آن‌ وقت اینجا نشسته‌ای درس می‌خوانی که چه؟» عرفات گفت: تمام موهای بدنم سیخ شده بود. آن شب تمام جزواتم را پاره کردم و تفنگ به دوش چریک شدم. این سید همان است که رهبری انقلاب هم گفته اند: من مقوله‏های سیاسی را کاملًا می‏شناختم و دیده بودم؛ لیکن به مبارزه سیاسی به معنای حقیقی، از زمان آمدن مرحوم نوّاب علاقه‏مند شدم....از بس این آدم، پُرشور و بااخلاص، پر از صدق و صفا و ضمناً شجاع و صریح و گویا بود. حال چرا اینطور بود؟ نفس نواب گرم و موثر بود چون خودش به آن حرفها عمل کرده بود و باور داشت. لقلقه زبان نبود. برای آن هزینه داده بود و سختی هایش را به جان خریده بود. روح او شاد. واقعا جا ندارد حوزه های علمیه این روز را با عنوان «طلبه انقلابی» تکریم کنند ؟!