6.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 اتفاقی نادر، پاشیدن نمک در چشم سردار ایرانی...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
✨
🔹در محضر شهدا
خواب دیدم بیرون خانه همهمه و شلوغ است ، درب خانه هم زده می شد!!
در را باز کردم ، دیدم آقایی نورانی با عبا و عمامه ای خاک آلود از سمت قبله آمد.
نوزادی در #آغوش داشت، رو به من گفت:
این بچه را قبول می کنی؟
گفتم: نه، من خودم فرزند زیاد دارم!!
آن آقای نورانی فرمود:
حتی اگر علی اصغر امام حسین (ع) باشد!
بعد هم نوزاد را در آغوشم گذاشت و رو چرخاند و رفت...
گفتم: آقا شما کی هستید؟
گفت: علی ابن الحسین امام سجاد (ع)!
هراسان از خواب پریدم ،
صبح رفتم خدمت شهید آیت الله دستغیب و جریان خواب را گفتم.
آقا فرمودند: شما صاحب پسری می شوی که بین شانه هایش نشانه است ، آن را نگه دار!
آخرین پسرم ، روز میلاد امام سجاد(ع) به دنیا آمد و نام او را علی اصغر گذاشتند در حالی که بین دو شانه اش جای یک دست بود!!!
علی اصغر، در عملیات محرم سال ۶۱ ، در روز شهادت امام سجاد(ع) ، در تیپ امام سجاد (ع) شهید شد!
شهید #علی_اصغر_اتحادی
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
2.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برترین تکتیراندازهای هر کشور
و برترین تکتیرانداز تاریخ کیه؟
بادیدن این فیلم هیچ وقت حسرت خارجیهارونمی خوری....
باورکن....
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
مادر در خواب پسر شهیدش را میبیندپسر به او میگوید:
توی بهشت جام خیلی خوبه...چی میخوای برات بفرستم؟
مادر میگوید:
چیزی نمیخوام؛ فقط جلسه قرآن که میرم، همه قرآن میخونن و من نمیتونم بخونم خجالت میکشم...
میدونن من سواد ندارم، بهم میگن همون سوره توحید رو بخون!!🥀
پسر میگوید:
نماز صبحت رو که خوندی قرآن رو بردار و بخون!
.بعد از نماز یاد حرف پسرش میافتد!
قرآن را بر میدارد و شروع میکند به خواندن...
خبر میپیچد!
پسر دیگرش، این را به عنوان کرامت شهید، محضر آیت الله نوری همدانی مطرح میکند و از ایشان میخواهد مادرش را امتحان کنند...
حضرت آیتالله نوری همدانی نزد مادر شهید میروند!
قرآنی را به او میدهند که بخواند!
به راحتی همه جای قرآن را میخواند؛
اما بعضی جاها را نه!
میفرمایند: «قرآن خودتان رو بردارید و بخوانید!»
مادر شهید شروع میکند به خواندن از روی قرآن خودش؛ بدون غلط
آیت الله نوری با گریه، چادر مادر #شهید را میبوسند و میفرمایند:
«جاهایی که نمیتوانستند بخوانند متن غیر از #قرآن قرار داده بودیم که امتحانشان کنیم.»✨
شهید #کاظم_نجفی_ رستگار
"شهیدبرزگر"💫
@shahidBarzegar65
یاران رفتند
وبه مقصدرسیدند
امّا ؛ مابیچارگان
ازقافله عقب مانده ایم.
🌷کلام وتصویرشهیدمحمدعلی برزگر
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
11.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خدایا :عاقبتمان را ختم بخیربفرما
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🔷شهیـــدی که ســــر مـــــزار خــــودش فاتحــــه میخــوانــــد ...💔
🌹رفت کنار یک قبر خالی نشست و فاتحه خواند همیشه برای شهدای آینده فاتحه میخواند.
من هم کنارش نشستم و برای شهیدی که قرار بود در آینده توی قبر دفن شود ، فاتحه خواندم
🌹پرسید : «میدانی این قبر مال کیه؟»
گفتم : «نه ! این قبر که هنوز خالی است»
🌹نگاهم کرد و گفت : «اگه خدا قسمت کنه، اینجا قبر من میشه»
تعداد زیادی از شهدای والفجر 8 را برای خاکسپاری به گلزار شهدا آوردند شهدا را که دفن کردند، یاد حرف آن روزش افتادم؛
🌹توی همان قبری دفن شده بود که قبلا گفته بود ...
#شهید_حمیدرضا_جعفرزاده
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"شهیدبرزگر"💫
╭┅─────────┅╮
@ShahidBarzegar65
╰┅─────────┅╯
4.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید؛
🌹خاطرهگویی حاج قاسم
در بین رزمندگان مدافع حرم زینبی...
🌹شادی روحش صلوات...
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
🍂
💫پارت (75)
جلد دوم کتاب ازقفس تاپرواز
خاطرات شهیدمحمدعلی برزگر🌷
📝امداد غیبــــی(منا در منا)
🌷خاطرۀ پیش رو راخواهرشهید؛ مرحوم زرینتاج برزگر پس از بازگشت از سفر حجّ بازگو میکند و میگوید:سال۱۳۸۰ به لطف خدا همراه همسرم ؛حاج غلامعلی شجاعی و برادرم؛ حاج نعمت الله برزگر عازم سفر حج تمتع شدیم.
🌷چون ضعیف الجثه و بیمار بودم، حجم جمعیت مانع آسایشم می شد و بنابراین همراه با مدیر کاروان در ساعات خلوت طواف و فرایض حج را انجام می دادم و از اینکه نمی توانستم با همسر و برادرم مانند انسانهای عادی در صفوف زائران کعبه باشم اندوهگین بودم.
اماچیزی از احوالم به زبان نمی آوردم،
🌷 تازه از عرفات برگشته بودیم که مدیر کاروان اعلام کرد: فردا عید قربان است و برای رمی جمرات به«ِسرزمین منا »می رویم.
با خستگی و دل شکستگی داروهایم را خوردم و ساعاتی خوابم برد
🌷 در عالم رؤیا ناگهان برادرم محمد را دیدم که ایستاده و صدایم میزند:
سلام آبجی زری !کجایی؟
با خوشحالی بسویش دویدم او را در آغوش کشیدم و بوسیدم.
بالبخندهمیشگی اش گفت:زیارت قبول .
گفتم:خداقبول کند.
من چون بیمارم نمی توانم همراه جمعیت زائران باشم،وازاین بابت دلخورم.
گفت: این که غصه ندارد
توبیا من کمکت می کنم.
🌷گفتم: چه میگویی محمد !؟بیایم زیر دست و پای جماعت گم می شوم، آن وقت به جای ثواب، دردسر می سازم
خندید و گفت: تو بیا من هستم و کمکت میکنم، قول شرف می دهم تو را سالم به مقصدت برگردانم، همراه با کاروان بیا و خودت اعمال را انجام بده
🌷همین موقع از خواب بیدار شدم و فورا خوابم را برای همسرم بیان کردم او با خوشحالی لبخندی زد و گفت:
تردید نکن.....
اگرمحمد گفته، خب بیا ....
با نگرانی خود را مهیا کردم و همراه با سیل زائران عازم رمی جمرات شدم و باموفّقیت ستون هارا سنگ زدم و با سلامتی برگشتم.
🌷همه حیران مانده بودند که چگونه این کار میسر شد ولی من حضور محمد را حس می کردم .پس از قربانی کردن با حجاج همراه شدم و بقیّۀ مناسک را خودم انجام دادم و شیرینی سفر ّتمتع را به واسطۀ برادر شهیدم چشیدم و آرزوی دیرینه ام در سرزمین آرزوها تحقق یافت.
🔰منبع:کتاب ازقفس تاپرواز
زندگینامه شهیدمحمدعلی برزگر
جلد۲-فصل پس ازشهادت
صفحه۱۷۱
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
20.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥ببینید/
🌹ذوق و شوق نینوا کرده دلم...چون هوای جبهه ها کرده دلم...
🔰بانوای حاج صادق آهنگران
"شهیدبرزگر"💫
@ShahidBarzegar65
#شهیدانه🕊🥀
شهیدیکهبرایآبنامه مینوشت! 😔
شهید غواص، یوسف قربانی در این دنیای فانی هیچکس را ندارد
در ۶ ماهگی پدرش را
در ۶ سالگی مادرش را
در ۸ سالگی مادر بزرگش را
و برادرش را هم در سانحه رانندگی از دست داد...
زمان شهادتش هم غریبانه دفنش می کنند🖤🥀
🔹همرزم یوسف میگوید:
هر روز میدیدم یوسف گوشهای نشسته و نامه مینویسد با خودم میگفتم یوسف که کسی را ندارد برای چه کسی نامه مینویسد؟ آن هم هرروز؟
یک روز گفتم یوسف نامهات را پست نمیکنی؟
دست مرا گرفت و کنار ساحل اروند برد نامه را از جیبش در آورد، پاره کرد و داخل آب ریخت چشمانش پر از اشک شد و آرام گفت: من برای آب نامه مینویسم ، کسی را ندارم که..😭
🔸بیاییم برایش ، پدری ، مادری ، برادری و خواهری کنیم و به هرکس که میتوانیم ارسال کنیم تا سِیلی از صلوات به روح مطهرش هدیه کنیم.
تا ابد مدیون شهداییم
"شهید برزگر"💫
╭┅─────────┅╮
@ShahidBarzegar65
╰┅─────────┅╯