#پسرک_فلافل_فروش
#قسمت_بیست_وهشتم
#تلافی😎😈
یادم هست یک روز سوار موتور هادی از بهشت زهرا به سوی مسجد بر می گشتیم در بین راه یکی به رفقای مسجدی رسیدیم و او هم با موتور داشت زهرا برمیگشت. 🏍
همینطور که روی موتور بودیم با هم سلام و علیک کردیم.
یادم افتاد این بنده خدا توی اردوها و برنامه ها چندین بار هادی را اذیت کرده! از نگاههای هادی فهمیدم که میخواهد تلافی کند اما نمی دانستم چه قصدی دارد! 😈
هادی یکباره با سرعت عملی که داشت به موتور این شخص نزدیک شد و سوئیچ موتور را در حالی که روشن بود چرخاند و برداشت😯
موتور این شخص هم خاموش شد ما هم گاز را گرفتیم و رفتیم...
هرچه آن شخص داد میزد اهمیتی نمیدادیم. 😩
به هادی گفتم خوب نیست الان هوا تاریک میشه این بنده خدا وسط بیابون چیکار کنه!؟
گفت: باید ادب بشه! ☝️🏻
یک کیلومتر جلوتر ایستادیم برگشتم به سمت عقب. او همین طور با دست اشاره و التماس میکرد. 🙏🏻
هادی هم کلید🔑 را از راه دور نشانش داد و گذاشت کنار جاده زیر تابلو!
و بعد هم رفتیم...
🌹🥀🌹
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
@Shahidmohammadhadizolfaghari