به غم من نگاه نکن؛
هرچی که لازمه ازم بگیری، بگیر...
#بگیمالهیآمین؟!
#مردشهستییانه؟
شهید مصطفی صدرزاده
به غم من نگاه نکن؛ هرچی که لازمه ازم بگیری، بگیر... #بگیمالهیآمین؟! #مردشهستییانه؟
الهی آمین ...
اللهم ارزقنا صبر صبر صبر
اللهم ارزقنا شکر شکر شکر
اللهم ارزقنا امید امید امید
شهید مصطفی صدرزاده
مگر چہ مى شود آقا کہ زائرت باشم؟ کہ طعم آب حرم مزه ى دگر دارد …
نِمیدانَم که این شِعر از کُجا دَر خاطِرَم مانده:
یِکی اینجا دِلَش تَنگ است آنجا را نِمیدانَم...!
#اصغر_عظیمی_مهر
شهید مصطفی صدرزاده
#ذخیرهروهایدلتنگی
نِگــــارا
از وصالِ
خُود
مَـرا
تا ڪی
جُدا دارے ...💔
#عراقی
شهید مصطفی صدرزاده
#ذخیرهروهایدلتنگی
خواب نمی برد مرا ...
کرده دلم بهانہ ات (:
#دلتنگی_شهدایی 💔
°•♥️•°
گفتند از تو شعر بخوانم٬ تعجب است!
توصیف ڪوھ را بہ غبارے سپردھاند . . . (:
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
12.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#نماهنگ 💔
خدا به همرات ((((:
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
+ تقدیم به مادر بزرگوار شهید
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
#دلتنگی_شهدایی 💔
تا آینہ رفتم ڪہ بگیرم خبر از خویش
دیدم ڪہ در آن آینہ هم جز تو ڪسے نیست...(:
#شهید_مصطفی_صدرزاده ❤️
#شهید_حسین_بادپا 💚
#شهید_نادر_حمید ❤️
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
#کتاب_سید_ابراهیم
قسمت هشتم
{ سبک زندگی }
همسر شهید :
مصطفی خوزستانی و من شمالی بودم ، حتی در ذائقه و سلایق غذایی بسیار متفاوت بودیم و غذاهای محلی یکدیگر را نمیتوانستیم بخوریم .
آن چیزی که مارا اینقدر نزدیک کرده بود، اعتقاداتمان بود. همین نزدیکی و استحکام اعتقادات، باعث شیرینی زندگی ما شده بود.
خیلی قشنگ محبتش را ابراز میکرد. سخت گیر نبود، بازخواست نمیکرد، سوال و جواب نداشتیم، دو سه ماهی که از ازدواجمان گذشت به خاطر یک مشکل خاص اداری دیگر قادر به ادامه تحصیل در حوزه نبود و مجبور شد درس حوزه را کنار بگذارد و چون تنها در آمد زندگی ما با همان شهریه ناچیز حوزه بود و در آمد دیگری نداشتیم، سال اول زندگی را با هدیه های ازدواج مان گذراندیم که واقعا سخت بود.
با تمام این سختی ها یک روز آمد خانه و مرا که در حال شستن ظرف ها بودم صدا کرد. خواستم ظرف هارا تمام کنم که گفت:« سریع بیا ! شاید این حسی که دارم را بعدا نداشته باشم و کاری که میخواهم انجام بدهم بعدا نتوانم انجام بدهم.» به خواست او ظرف هارا رها کرده و رفتم کنارش نشستم.
گفت:« میخواهم یک کاری انجام بدهم که نیاز به رضایت شما دارد.» گفتم:«موضوع را بفرمایید تا نظرم را بگویم.»گفت:«یک نفر در کهنز است که همه اورا به چشم ارازل و اوباش نگاه می کنند. او حتی به روی پدر خود چاقو کشیده و مادرش را با کتک از خانه بیرون کرده و همه خانواده و اهل محل از دست آزار او در رنج و سختی اند.
امروز اورا کنار کشیدم و نصیحتش کردم و پرسیدم که:« چرا پدرو مادرت را اذیت می کنی؟ چرا اهل محل را اذیت می کنی؟
به من گفت:« اگر کربلا بروم درست میشوم ! گفتم:« خب حالا ماباید چه کار کنیم؟»
گفت:«ما باید خرج سفر کربلای اورا بدهیم.»و این در شرایطی بود که ماهیچ منبع در آمدی نداشتیم و از هدایای ازدواج مان امرار معاش میکردیم.
با موافقت من اورا برای اعزام به کربلا ثبت نام کرد و حتی اورا تا فرودگاه رساند و وقتی هم که برگشت او را از فرودگاه تا خانه آورد. من خیلی دوست داشتم که بدانم سفر کربلا روی او چه تاثیری داشته است؟ وقتی یک روز از او پرسیدم:«آن بنده خدا تغییر کرده یا نه؟.»
گفت:« پیگیری نکردم» و ادامه داد:«ما مکلفیم به انجام وظیفه و نتیجه با خداست.» مصطفی در مسیر زندگی فقط به فکر امور مربوط به خود و خانواده نبود او در قبال همه احساس وظیفه میکرد و این عمل او نشان میداد که در قبال ارازل و اوباش محل هم احساس وظیفه داشت و نسبت به هیچ چیز بی اهمیت و بی تفاوت نبود.
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh
Mohammad Hossein PouyanfarMohammad Hossein Pouyanfar - Sofreh Omolbanin.mp3
زمان:
حجم:
3.6M
#نوای_عاشقی 💔
شهادت خانم ام البنین (:
پویانفر عزیز
➺°.•| @ShahidMostafaSadrzadeh