eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✅ #پیام_شهید #شهـادت ... اجر ڪسانی است ڪه در زندگی خود مدام در حال درگیری با #نفسند و زمانی ڪه نفس #سرڪش خود را #رام نمودند، خداوند به مزد این #جهاد_اڪبر #شهادت را روزی آنان خواهد ڪرد. #شهید_محمدمهدی_لطفی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
می گن رفیق شهید، شهیدت می کنه... دقیقا همینطوری. #دوشهید_دریک_قاب پ ن: شهید حسین ولایتی فر در کنار
5⃣0⃣9⃣ 🌷 💠 از زبان دوست شهید 🔰از گذشته های دور که رو میشناختم آمادگی جسمانی خوبی داشت👌 و همیشه کار های مختلف و سختی انجام میداد ولی خستگی توی کار حسین نبود❌ 🔰زمان جلسات بیشتر بخش کار میکرد و کار جسمانی زیادی داشت ولی به بهترین صورت👌 انجام میداد و وقتی اردو میرفتیم🚌 برای حمل و نقل بار و چادر زدن🏕 و کار های محتلف دیگه همیشه جز نفرات بود که کار ها رو انجام میداد و اصلا از زیر کاری در نمیرفت... 🔰چند سال هم دغدغه ی آمادگی جسمانی و قدرت بدنی💪 برای حسین اهمیت ویژه ای پیدا کرده بود و از وقتی ک برای دوره های رفت، آمادگی جسمانی حسین خیلی بالاتر رفته بود و بدن عضلانی تری پیدا کرده بود که همیشه از قدرت بدنیش برای کمک و استفاده میکرد. 🔰قطعا حسین میخواست خودش رو به وضعیت جسمانی برسونه که یه سرباز آماده برای و نائب بر حق آن باشه✌️ و بتونه تا آخرین توان برای ولی امر خودش کار کنه و بجنگه👊 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✒️📃 👌یـــــ❗️ـــڪ تلنـــ⚠️ــــگر ، معطّل مــن و تـــو تــو اگـر نشوی، دیگری ... شبیه رفتار کنیمـ 🔔🔔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❂○° #مدافع_عشق °○❂ 2⃣ #قسمت_دوم روی پله بیرون ازمحوطه حوزه میشینم وافرادی ڪه اطرافم پرسه میزنند ر
﴾﷽﴿ 📚 ❂○° °○❂ 3⃣ به دیوارتڪیه میدهم ونگاهم رابه درخت ڪهنسال مقابل درب حوزه میدوزم... چندسال است ڪه شاهدرفت وآمدهایـے؟استادشدن چندنفررا به چشم دل دیده ای؟..تو هم طلبه_هارادوست_داری؟ بـےاراده لبخند میزنم به یادچندتذڪرتو...چهارروز است ڪه پیدایت نیست. دوڪلمه اخرت ڪه به حالت تهدیددرگوشم میپیچد ... اگرنرید.. خب اگر نروم چـے؟ چرادوستت مثل خروس بـےمحل بین حرفت پرید و... دستـےازپشت روی شانه ام قرارمیگیرد!ازجامیپرم وبرمیگردم... یڪ غریبه درقاب چادر. بایڪ تبسم وصدایـےارام... _ سلام گلم.ترسیدی؟ باتردیدجواب میدهم _سلام.بفرمایید..؟ _ مزاحم نیستم؟..یه عرض ڪوچولوداشتم. شانه ام راعقب میڪشم ... _ ببخشیدبجانیاوردم..!! لبخندش عمیق ترمیشود.. _ من؟؟!....خواهرِ مفتشم یڪ لحظه به خودم آمدم و دیدم چندساعت است ڪه مقابلم نشسته وصحبت میڪند: _ برادرم منوفرستادتااول ازت معذرت خواهـےڪنم خانومے❣اگربدحرف زده....درڪل حلالش ڪنے. بعدهم دیگه نمیخواست تذڪردهنده باشه! بابت این دوباری ڪه باتوبحث ڪرده خیلےتوخودش بود. هـےراه میرفت میگفت:اخه بنده خدا به تو چه ڪه رفتـےبانامحرم دهن به دهن گذاشتـے!... این چهارپنج روزم رفته بقول خودش ادم شه!... _ ادم شه؟؟؟...ڪجارفته؟؟؟ _ اوهوم...ڪارهمیشگے! وقتـےخطایـےمیڪنه بدون اینڪه لباسےغذایـے،چیزی برداره. قران،مفاتیح و سجادش رو میزاره توی یه ساڪ دستـےڪوچیڪومیره... _ خب ڪجا میره!! _ نمیدونم! ...ولـےوقتـےمیاد خیلـےلاغره...! یجورایـے توبه میڪنه باچشمانـےگرد به لبهای خواهرت خیره میشوم... _ توبه ڪنه؟؟؟؟...مگه...مگه اشتباه ازیشون بوده؟... چیزی نمیگوید. صحبت رامیڪشاند به جمله آخر.... _ فقط حلالش ڪن!...علاقه ات به طلبه هارم تحسین میڪرد!... ... اینم بزار پای همینش سیدعلی_اکبر... همنام پسرِ اربابــے....هرروز برایم عجیب ترمیشوی... تومتفاوتـےیا...من_اینطورتورامیبینم؟ ڪارنشریه به خوبـےتمام شدودوستےمن بافاطمه سادات خواهرتوشروع❣❤ آنقدرمهربان،صبوروآرام بودڪه براحتـےمیشداورا دوست داشت. حرفهایش راجب تومراهرروزڪنجڪاوترمیڪرد. همین حرفهابه رفت وآمدهایم سمت حوزه مهر پایان زد. گاهاتماس تلفنـےداشتیم وبعضـےوقتهاهم بیرون میرفتیم تابشودسوژه جدیدعڪسهای من... چادرش جلوه خاصی داشت درڪادرتصاویر. ڪم ڪم متوجه شدم خانواده نسبتاپرجمعیتـےهستید. علـےاکبر،سجاد،علـےاصغر،فاطمه وزینب بامادروپدرعزیزی ڪه درچندبرخوردڪوتاه توانسته بودم ازنزدیڪ ببینمشان. تو برادربزرگتری ومابقی طبق نامشان ازتوڪوچڪتر.... نام پدرت حسین ومادرت زهرا حتـےاین چینش اسمهابرایم عجیب بود. تورادیگرندیدم وفقط چندجمله ای بود ڪه فاطمه گاهی بین حرفهایش ازتو میگفت. دوستـےماروز به روز محڪم ترمیشدودراین فاصله خبر اردوی راهیان_نورت به گوشم رسید ↩️ ... ✍🏻 : محیا سادات هاشمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
❂○° °○❂ 4⃣ فاطمه سادات؟ _ جانم؟.. _ توام میری؟. _ ڪجا؟ _ اممم...باداداشت.راهیان نور؟... _ اره!ماچندساله ڪه میریم. بادودلـے وڪمےمِن.و.مِن میگویم: _ میشه منم بیام؟ چشمانش برق میزند... _ دوست داری بیای؟ _ عاوره...خیلـــے... _چراڪه نشه!..فقط ... گوشه چادرش رامیڪشم... _ فقط چی؟ نگاه معناداری به سرتاپایم میڪند.. _ بایدچادرسرڪنـے. سرڪج میڪنم،ابروبالا میندازم.. _ مگه حجابم بده؟؟؟ _ نه!ڪےگفته بده؟!...اماجایـےڪه مامیریم حرمت خاصـےداره! دراصل رفتن اونهابخاطرهمین سیاهـےبوده...حفظ این وڪناری ازچادرش را با دست، سمتم میگیرد دوست داشتم هرطورشده همراهشان شوم.حال وهوایشان رادوست داشتم. زندگـےشان بوی غریب وآشنایـےازمحبت میداد محبتـےڪه من درزندگـےام دنبالش میگشم؛حالا اینجاست...دربین همین افراد. قرارشد دراین سفربشوم عڪاس اختصاصـےخواهروبرادری ڪه مهرشان عجیب به دلم نشسته بود تصمیمم راگرفتم... نگاهت مےڪنم پیرهن سفیدباچاپ چهره شهیدهمت، زنجیروپلاڪ، سربندیازهرا ویڪ تسبیح سبز شفاف پیچیده شده به دورمچ دستت.چقدرساده ای❣ ومن به تازگےسادگـےرادوست دارم❣ قراربودبه منزل شمابیایم تاسه تایـےبه محل حرڪت ڪاروان برویم. فاطمه سادات میگفت: ممڪن است راه رابلدنباشم. وحالااینجاایستاده ام ڪنارحوض آبـےحیاط ڪوچڪتان وتوپشت بمن ایستاده ای. به تصویرلرزان خودم درآب نگاه میڪنم. مےآید...این رادیشب پدرم وقتےفهمیدچه تصمیمےگرفته ام بمن گفت. صدای فاطمه رشته افڪارم راپاره میڪند. _ ریحانه؟ریحان؟....الو نگاهش میڪنم. _ ڪجایـے؟ _ همینجا....چه خوشتیپ ڪردی تڪ خور(و به چفیه وسربندش اشاره میڪنم) میخندد... _ خب توام میووردی مینداختـےدورگردنت به حالت دلخورلبهایم راڪج میڪنم... _ ای بدجنس نداشتم!!..دیگه چفیه ندارید؟ مڪث میڪند.. _ اممم نه!...همین یدونس! تامےآیم دوباره غربزنم صدای قدمهایت راپشت سرم میشنوم... _ فاطمه سادات؟؟ _ جونم داداش؟؟!!.. _ بیا اینجا.... فاطمه ببخشیدِڪوتاهے میگویدوسمت تو باچندقدم بلندتقریبا میدود. توبخاطرقدبلندت مجبورمیشوی سرخم ڪنـے،درگوش خواهرت چیزی میگویـےوبلافاصله چفیه ات راازساڪ دستےات بیرون میڪشےودستش میدهے.. فاطمه لبخندی ازرضایت میزندوسمتم مےآید _ بیا!!.... (وچفیه رادورگردنم میندازد، متعجب نگاهش میڪنم) _ این چیه؟؟ _ شلواره! معلوم نیس؟؟ _ هرهرهر!....جدی پرسیدم! مگه برای اقاعلےنیست!؟ _ چرا!...امامیگه فعلا نمیخواد بندازه. یڪ چیزدردلم فرومیریزد،زیرچشمےنگاهت میڪنم،مشغول چڪ کردن وسایل هستی. _ ازشون خیلـےتشڪرڪن! _ باعشه خانوم تعارفـے.(وبعدباصدای بلند میگوید)..علـےاڪبر!!...ریحانه میگه خیلـےباحالـے!! وتولبخندمیزنـے میدانـےاین حرف من نیست.بااین حال سرڪج میڪنےوجواب میدهی: _ خواهش میڪنم! احساس ارامش میڪنم درست روی شانه هایم... نمیدانم ازچیست! از یا... ↩️ ... ✍🏻 : محیا سادات هاشمی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
هدایت شده از پستهای روز
4_401499667453444511.mp3
7.19M
مناجات پایانی شب 🌙 جز آه حرفی در خور گفتن ندارم آه ای ملائک روبپوشانید از من غرق معاصی هستم و دیدن ندارم😭 🎤🎤حاج مهدی رسولی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾 #پدرم نیست ⚡️ولی #خاطـــره هایش باقیست 🍂یاد آن قلبـ❤️ پر از مِهر و صفایش باقیست 🌾مرگ پایان کسی
⏰وقت است! و من بیدارم ✘نکند پشت، به آرمانم بزنی! یا که دراین 🌔 نور ایمان✨ خاموش شود تا وقت نمانده ای دوستـ❤️ سر به کوی اش بزن و زاری کن... 🌷 🌙 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم❣ گل نرگس نظری کن که جھان #بیتاب است! روز و شب چشم همه #منتظر ارباب است.. مهدی فاطمه پس #کی به جهان می تابی؟ #نور زیبای تو یک جلوه ای از محراب است... #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
#صبح آمده با عشق بزن لبخندی😍 تا در به #غم و غرورِ شب بر بندی با #عشقـ❣ بپا خیز خوشت باشد روز ای آنکه چو #گل🌺 به روی ما می‌خندی #غواص_دلاور_گردان_یونس #سلام_صبحتون_شهدایی🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭕️نمی دانست برای کسی که #جوانےاش را صرف کرده پیری اش را هم باید بگذارد😔 ⇜روزی بر بالای #گهواره ⇜و روزی دیگر بر بالای #قبر_پسر🌷 #پنجشنبه_های_دلتنگی💔 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#بخواب آرام💤 هوا اینجا پُراز #تشویش و ابهام است آسمان ابرے☁️ ست زمین دلگیر💔 و #دریا هـــم پـر ا
وقتے مالے را از دست میداد بہ هیج وجہ بابت از دست دادن مال نمیشد مے گفت: این پول و اموال دست ما و هموڹ ڪسے ڪہ داده میتونہ پس بگیره 🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 💠شهر را به ما سپردند! و ... 💠از شهر چیزی باقی نمانده🚫 ... کار ما نیست... خانه به خانه! نفر به نفر👥 در حال ! 💠برگردید!😔 دست ❤️ را بگیرید... 💠 با فراموشی درس شما تخریب چی ماهری شدیم😞 💠 می کنیم💥 دل را با وسوسه های شیطان👹 انفجار پشت انفجار... 💠و پس لرزه های این انفجار می لرزاند (سلام الله علیها را💗💓 💠! مقاومت کار ما نیست آقا دارد!😭 بس که ما میکنیم... 💠برگردید ... 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#آرزوی_شهادت ♥➣ 🌹شهید امــیر حاج‌ امـینۍ به این اصل خیلی اعتــقاد داشت که اگه واقعا #کاری رو برای
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🔹سر مزار نشسته بودم که یه جوون اومد👤 و گفت: شما با این شهید نسبتی دارید⁉️ گفتم: بله ، من برادرش هستم. گفت: راستش من نبودم، بنا به دلایلی اما به زور مسلمون شدم ولی اسلام نیوردم❌ 🔹تا اینکه یک روز اتفاقی عکس رو دیدم، حالت عجیبی بهم دست داد. انگار عکسش باهام حرف میزد با دیدنش اسلام شدم😍 و قلــ❤️ـبا آوردم. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥 #کلیـــپ_ویــژه شـــهید حماســه خانــطـــومان #شهید_علی_جمشیدی🌷 #شهید_مفقودالاثر_مدافع_حرم حت
چه فصلی‌ست #زمستان من نام آن را می‌گذارم فصل گریه😭 فصلی که #جانـ❤️ به آسمان نزدیک می‌شود! چه زود گذشت فصلهای #عمرت آرام و #بیصدا وباشکوه زیستی و پرکشیدیـ🕊 #هوا_بس_ناجوانمردانه_سرد_است #شهید_علی_جمشیدی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
چه فصلی‌ست #زمستان من نام آن را می‌گذارم فصل گریه😭 فصلی که #جانـ❤️ به آسمان نزدیک می‌شود! چه زود گذ
6⃣0⃣9⃣ 🌷 🔰در خانطومان، شانزده اردیبهشت🗓 به شهادت رسید. به بسیار پایبند بودند، همیشه در قبال غیبت کردن🚫 حتی در موارد بسیار کوچک و ناچیز مقابله می کردند. اهل نبود و ازین کار بیزار بودند. 🔰به انس بسیار داشتند💞و اینکارشان ترک نمی شد❌ اعتقاد ویژه ای به ⇜امربه معروف و نهی از منکر داشتند و با جدیت بسیار اینکار را دنبال می کردند و می کردند. 🔰ایشان از روحیه جهادی بسیار بالایی برخوردار بودند و علاقه❤️ به خدمت به مردم در مناطق دورافتاده داشتند که دفعات زیادی در گرمای طاقت فرسای♨️ سیستان و بلوچستان در تابستان و ماه مبارک به آن مناطق سفر کرده و به مردمان آن دیار خدمات ارزنده ای ارایه داشتند👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#یه_دنیا_غیرت 🌾یه سری که #آقامحمدتقی اومده بود مرخصی، خبر دادن که پژاک حمله کرده و دوستای آقا محمدت
: 💢یکی از کارهایی که از علاقه مند بود انجام بده این بوده که وقتی مهمان می اومد علاقمند💖 بود پذیرایی کنه و قبل بلند شدن مهمان ها می رفت کفش هاشون👞 رو جفت می کرد . 💢خیلی با و مهربانی با همه برخورد می کرد، چون در خانواده همه نازش را می خریدند☺️ الحمدلله همه ی بچه های من خوبند ، همه شون به زبان می آوردند که بهترین بوده👌 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
به موبایل👆 #شهیدحاج_محمد_کیهانی پیام دادم.... جواب اومد پسرش هستم. پرسیدم چندتا خواهر برادری؟ کیها
⚜❣⚜❣⚜❣⚜❣⚜ #شهیدمدافع_حرم_محمدکیهانی 💠این روز ها داشتن بعضی از خصلت ها سخت است⚡️ولی وقتی #نفس را زیر پا بگذاری و دلـ❤️ را صاف کنی آنوقت است که به #خدا نزدیک می شوی💞 آنقدر نزدیک که دنیا🌎 و ما فیها بی ارزش می شود. #محمد_کیهانی هم ... ⇦کمتر کسی از همرزمان👥 شهید محمد کیهانی می دانست که او #روحانی است، می کوشید در لباس رزم یک #بسیجی ساده باشد. ⇦کمتر کسی از دوستان و همرزمانش می دانست که او در مقطعی یکی از مدیران شهرداری #اهواز بوده. ⇦کمتر کسی از دوستان و اعضای خانواده اش می دانست که او #فرمانده ای توانا در مبارزه با تکفیری هاست👹 و در حالی که فرمانده گروهان المهدی گردان #شهادت بود، خود را بسیجی ساده👤 می نمایاند. 💠خوب که فکر می کنی این خصلت ها در سالیانی نچندان دور در خیلی از #شهدای هشت سال دفاع مقدس🌷 تجلی داشت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پســـران_علـــوے 🌺 🔹پسران خوب به دنبال #زیباترین دختر دنیا نیستند❌ 🔸آنها دنبال دختری هستند که #آخرتشان را زیبا🌸 بسازد😍 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌺 ♦️همیشه وقتی از حرف میزنیم از خانم ها میگیم. از ها 💥اما امروز مے خوام بگم 🌹سلامتی هر که ⇜ داره ⇜وبهش تیکه میندازن وخم بہ ابرو نمیاره🚫 🌹سلامتے اونی که ⇜پاتوقش 🌷 ✘نه سرکوچه ها😉 🌹سلامتی کسی که ⇜جای پرورش و تزریق بازو ⇜پرورش میکنه وخودسازے😍 🌹سلامتی پسری که ⇜سرشو خم میکنه تاسنگ فرش خیابونا... ✘نه رودر روی مردم👌 🌹سلامتی هرچے پسرےکه ⇜بلوز معمولی میپوشه👕 وشلوارکتان ✘نه لباس هاے تنگ و شلوارجاستین. 🌹سلامتی اون پسرےکه ⇜ اول وقتش حجته. 🌹سلامتی اون آقایی که ⇜ظهر تو ، پشت کفشاشو👞خم میکنه وآستیناش بالا👕وآب میچکه از صورتش😌و جوراباشم از جیبش آویزونه☺️و مهم نیست❌ که دخترا جفنگِ دانشگاه کنند. 🌹سلامتی هرچی این جوریه ... ❤ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
ببینید 📽 فیلم شهید حسین معز غلامی در منطقه عملیاتی حلب ⚘ #نسخه_باکیفیت 🌹 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷❣🌷❣🌷❣🌷❣🌷 🌾هر #پنجشنبه عصر زیارت شهدای بهشت زهرا🌷 (س) را فراموش نمیکرد🚫 هر هفته خیراتی میخرید و اکثرا سر مزار #شهیدکامران پخش میکرد. 🌾به زیارت قبور شهدای #مدافع_حرم میرفت و آرام آرام اشک میریخت😭 دوستانش میگفتند آب میشود وقتی میبیند #رفقا_رفته_اند و خودش مانده ... 🌾چند لحظه که از او غافل میشدیم میدیدیم گوشه ای #آرام آرام راه میرود و به پهنای صورت اشک میریزد😭 با هرکدام از #شهدا سخنی برای گفتن داشت. #شهید_حسین‌_معزغلامی 🌷 🔸بسی گفتیم و گفتند از #شهیدان 🔸 #شهیدان را شهیدان🌷 میشناسند 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh