🌷شهید نظرزاده 🌷
#گامهای_رفاقت_با_شهدا👇👇 ♥«دوست شهیدت کیه...؟؟؟»♥ یه شهید انتخاب کنید برید دنبالش بشناسیدش باهاش ار
➕میگفت خسته نشدی از این همه
#رفاقت_باشهدا؟!
➖گفتم چرا خسته بشم!؟
تازه دارم راه #درست رو میرم✅...
➕میگفت سخت نیست داری مثل #شهدا
رفتار میکنی⁉️
➖گفتم خیلی سخته مثل نگه داشتن آتش
در دست🔥 ولی تازه دارم معنی #عشق
رو میفهمم😌....
➕میگفت خوب باشه اصلا هر چی تو بگی
ولی #آخر این رفاقت چیه؟!
➖گفتم: رفاقت با #حضـرت_زینب(س)
مُهر تایید✔️ عمــہ سـادات مثل
#شهید_حـسـن_تمـیمـی که عمـه سادات
سرش را توی دامنش گرفت تا #لحظه_آخر
جان داد😔
➕برگشت گفت میشه منم با #شهدا دوست
بشم😊!؟منم این #رفاقت رو میخوام...
حالا باید چیکار کنم تا مثل شهدابشم
👈آخرش هم شهید🕊 بشم
➖گفتم یه شرط داره ☝️
➕گفت چه شرطی؟؟؟
➖گفتم شهادت🌷 به شرط #رعایت
➕گفت باشه هرچند #سخته ولی میخوام
شهیدانه زندگی کنم تا #مثل_شهدا🌷
بمیرم.....
#اللهم_ارزقنا_شهادتـــ_فی_سبیلک
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
یک هفته قبل از #شهادتش🕊خواب دیدم که در منزلمان یک مراسمی برگزار شد و عکسی از محمد که #لباس_سبز پوشی
3⃣0⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰این یک هفته #آخر من و خانواده حال خیلی بدی داشتیم. دقیقا یک هفته #قبل از شهادتش🌷 خواب دیدم که در منزلمان یک مراسمی برگزار شد و عکسی از #محمد که لباس سبز پوشیده که الان در فضای مجازی 📱منتشر شده را به دیوار زدند.
🔰آنقدر این عکس به نظرم قشنگ آمد😍 که در خواب دو، سه بار سوال کردم که این عکس زیبا از کجا آمده⁉️ اما هیچ کس جوابم را نمیداد🔇.
🔰بعد گفتم که اصلا #عکس_محمد را برای چه اینقدر بزرگ کردیم و در دیوار زدیم؟ این را که پرسیدم یک شخصی که نمیدانم چه کسی بود از پشت #جوابم را داد و گفت « #خبرشهادت محمدرضایتان آمده🕊».
🔰در تمام آن یک هفته در اضطراب 😥بودم. #سهشنبه که تماس گرفت📞 یادم است فقط بهش میگفتم محمد مراقب خودت باش داری چه کار میکنی کار #خطرناکی که نمیکنی.
🔰میگفت مگر اینجا چه خبر است که بخواهیم کار خطرناک کنیم. اینقدر این حرف را بهش گفتم که آخر #عصبانی شد و گفت چرا اینقدر میگویی مراقب خودت باش⁉️
#شهید_محمدرضا_دهقان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
8⃣2⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠شناسايى داماد شش ماهه
🔰بار #آخر كه می خواست اعزام شه وقتی کوله پشتیش🎒 رو می بستم، چندتا میوه🍎🍋 براش گذاشتم تا تو راه بخوره، تو ميوه ها یه دونه #دارابی هم بود، خندیدو😄 بهم گفت: اینارو به #خاطر_دلت مى برم ولی دوباره میارمشون تا با همدیگه💞 بخوریمشون.
🔰چند وقت از #مفقود شدنش مى گذشت که یه روزی از #سپاه_بابلسر خبر دادن که برای شناسایی کوله شهید 🎒به سپاه بریم، به همراه پدر شهيد به سپاه بابلسر رفتم، یه برادر پاسدارى محتویات یه کوله پشتی رو جلوى ما خالى کرد، یه #میوه_پوسیده از كوله افتاد!
🔰اشک تو چشام جمع شد😭 و فورى شناختم و گفتم: همین کوله #همسرمه، همه با تعجب نگاهم کردن، چون فقط لباس بسیجی که جبهه بهش داده بودن، توش بود و همين #میوه پوسیده. گفتم: خودش به من قول داده بود كه این میوه رو برمى گردونه تا #باهم بخوریم.... تنها همين میوه پوسیده باعث شناسایی وسایل و كوله #شهید🌷 شد.
راوى: خانم رحمانی همسرشهید
#شهید_فتح_الله_نوروزی (عبدالله)
🗓 تاریخ شهادت اسفند۱۳۶٢، عمليات والفجر۶، منطقه دهلران-چیلات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
7⃣9⃣ به یاد #شهید_وحید_نومی_گلزار🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
9⃣6⃣4⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠خاطره پدرشهید
🔰بار #آخر که می خواست بره عراق اومد خونمون که از ما خداحافظی👋 کنه تو پارکینگ خونمون🏡 حدود دو ساعت #باهم قدم زدیم و حرف زدیم که بتونم راضیش کنم نره🚫 عراق
🔰هرچی استدلال آوردم و زور زدم نشد❌جوابام رو با آیه های #قران میداد تا جایی که دیگه بهش گفتم باشه من تسلیمم✋
🔰اومدم بالا قبل این که خودش بیاد به #مادرش گفتم من نتونستم🚫 قانعش کنم که نره خودش هم اومد بالا که با مادرش هم خدافظی کنه که مادرش هم شروع کرد به گریه کردن😭 که نرو…
🔰بعد بعنوان #آخرین تیر ترکش بهش گفته بود تو بچه داری #پدری اگه بلایی سرت بیاد تکلیف بچه ات چیه⁉️ که #وحید برمی گرده می گه شما هستین شما نباشین همسایه ها 🏘هستن اینجا #تبریزه شیعه هستن مردم مشکلی پیش نمیاد✘
🔰تازه اگر هیچ کدوم شما نباشین #خدای شما هست ولی اونجا تو #عراق ما با بچه هایی طرف هستیم که تکفیری👹 ها همه اعضای خانوادشون رو #جلو_چشمشون سلاخی کردن و به خاک و خون کشیدن😔 پس تکلیف اونا چی می شه⁉️
🔰اونا کسایی هستن که بچه #دوساله رو با سرنیزه زدن به دیوار 😭اگه ما نریم با اونا بجنگیم میان سمت مرزای خودمون و این اتفاقات برا #خودمون می افته اینا رو گفت و مادرش رو هم قانع کرد✅
#شهید_وحید_نومی_گلزار
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰 #هادی_دلها 💠هادی را با چند طلبه ديگر مشغول مباحثه در #نجف دیدم گفت: اومدم برا شهادت! چند سال بعد
#وصیت_شهید✍
جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم،
اول #جهاد_نفس که واجب تر است؛ زیرا همه چیز لحظه ی #آخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
گاهی اوقات تو #چادر مشغول به خودمون بودیم که محمد تقی #غیبش میزد! می رفتیم دنبالش، می دیدیم در حال ش
4⃣8⃣4⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🍃🌹آنقدر کم توقع و #مظلوم بود که حتی روی #صندلی هم نمینشست، صبح ها با سرویس لشکر می رفتیم #پادگان ؛ محمد تقی هم با روحیه و شاد هم سفر هر روزمون بود
🍃🌹همیشه حواسش جمـــــع بود وقتی که همه صندلی ها پر میشد میرفت قسمت #آخر ماشین که شبیه پـــــله بود روی #زمین مینشست تا یه صندلی هم که شده برای بقیه پاسدارهایی که میان باز بشه. رفقایی که تازه میرسیدن و میدیدن محمد روی زمین نشسته
می گفتن محمد تو بیا سر جات بشین ما هم یکاریش میکنیم، محمد هم با همون #لبخند همیشگیش و با زبون شیرین محلی جواب میداد
همین جا نشستم ...ببین!! من نشستم داداش
🍃🌹تا رسیدن به پادگان با #شوخ_طبعی و خوش اخلاقی صحبت میکرد ؛ با اینکه روی زمین نشسته بود و خاکی شده بود اصلا به روی خودش نمی آورد.
✅قال #رسول_الله صلى الله عليه و آله : اَلنِّيَّةُ الحَسَنَةُ تُدخِلُ صاحِبَهَا الجَنَّةَ
نيت خوب صاحب خويش را به بهشت مى برد.
# نهج_الفصاحه ،ص143 ،ح3163
#مدافع_حرم
#شهید_محمدتقی_سالخورده🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
نمیتوانستم باور کنم که او #شهید شد، بعد از گذشت چند روز به یاد روزهایی افتادم که محمدامین از من #ال
1⃣0⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🏴محمدامین روزهای #آخر قبل از رفتنش به #سوریه حس و حال عجیبی داشت، بسیار خوشحال بود☺️، انگار میدانست قرار است #شهید شود🌷
🏴یادم است وقت رفتن از تمام اقوام و فامیل خداحافظی کرد 👋و به #مزارشهدا رفت و با آنها نیز وداع کرد. این اولین بار نبود🚫 که #محمدامین به سوریه رفت
🏴ماه #رمضان و زمستان سال قبل و بهار امسال(سال95) به سوریه رفته بود و این بار که میخواست به سوریه برود به او گفتم: #بمان؛ ⚡️اما او گفت: حرمین شرفین در خطر⚠️ است
🏴دشمنان حرامی👹 به #حضرت_زینب (س) رحم نمیکنند، مامان! عمه سادات در خطر است😭، چگونه از رفتن من ممانعت میکنی⁉️ آیا یادت رفت #روز_تاسوعاوعاشورا برخی با همین حرفها امام حسین (ع) را تنها گذاشتند😔.
#طلبه_شهید_محمدامین_کریمیان
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
من خیلی آرزو داشتم که۱۴۰۰ سال پیش بودم ودر رکاب مولایم #امام_حسین(ع) میجنگیدم تا شهید شوم🌷 و حال، و
3⃣3⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹آقا حامد سال ها تو #هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری🏴 مشغول بود.
وقتی ایام #محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها🔊 رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
🔸با عشقـ❤️ و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی #عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار🍲 میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار #شستن دیگ ها رو شروع کنه...
🔹با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد.بهش میگفتن آقا حامد شما #افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه #سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی👌"
🔸و همینطور می گفت: "شفا تو #آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها #حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد😔.
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
1⃣0⃣1⃣ به یاد #شهید_محـرم_ترک🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣5⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹همیشه دوست داشتم همسر آینده ام #باایمان و صادق باشد. مسائل مالی💰 و یا دیگر مسائل همیشه در #حاشیه برای من بود.
🔸وقتی با #محرم برای اولین مرتبه هم صحبت شدم☺️ از بسم الله که اول حرفهایش گفت👌 تا #آخر حرفهایش که تمام شد فهمیدم محرم همان کسی است که من در ذهنم💬 دنبالش هستم.
🔹در بین صحبتهایمان #اصلاً از مباحث مالی صحبت نکردیم🚫. #حجاب، ایمان و توکل به خدا و احترام به پدر و مادرشان در صدر👌 صحبتهای محرم بود.
🔸محرم یک #پاسدار و عاشقـ❤️ شغلش بود، آن شب🌘 هم از سیر تا پیاز #سختی های شغلش را برایم گفت. یک نظامی که دوست داشتند همسر آیندهشان شرایط سخت شغلی اش را #درک کند.
🔹شاید مجبور بود روزها و یا #ماهها به دور از خانواده باشد و باید یک #همسفری داشته باشد تا این شرایط و موقعیتها را درک کند✔️.
راوی:همسرشـهید
#شهید_محـرم_ترک
#اولین_شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
امیر از تکاوران نیروی دریایی #سپاه بود و از شاگردان #شهیدمحمدناظری. یک شاگرد نمونه و ممتاز👌. امیر
7⃣5⃣5⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔹شغل امیر طوری بود که به عنوان #گارد حفاظتی کشتیها ⛴به مأموریتهای برون مرزی میرفت. همیشه احتمال #شهادتش بود ⚡️اما هیچ وقت از شهید شدن🕊 با من حرفی نمیزد
🔸اما چند ماه #آخر گاهی حرفهایی میزد که همیشه با واکنش، اشک 😭و اعتراض من روبهرو میشد. چند باری که گفت دوست دارد #شهید شود من دلخور میشدم 😔و میگفتم حق نداری زودتر از من بروی.
🔹وقتی بیتابی من را میدید، میگفت: بسیار خب! #شهادت لیاقت میخواهد، پس خودت را ناراحت نکن🚫. سرش را خم میکرد و میگفت اصلاً #باهم شهید میشویم و میخندید😄.
🔸من خیلی به امیر وابسته بودم💞 و همیشه از این دوری که شرایط کارش ایجاب میکرد، #ناراحت بودم. حتی زمانی که داخل خاک خودمان به مأموریت میرفت امکان نداشت دو ساعت⌚️ از هم بیخبر باشیم. همیشه یا زنگ میزد☎️ یا پیام میداد که #حالش خوب است و نگرانش نباشم☺️.
🌾من ماندم با همه #بیتابیام
🎤همسر شهید
#شهید_امیر_سیاوشی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے8⃣0⃣1⃣ #مردان_آخرالزمان در روایات برای مردانی که در آخر
❣﷽❣
پرســـ❓ــش و پاســـ🖊ــــخ مهــــــدوے9⃣0⃣1⃣
📌٦٦ مورد در رابطه با #آخر الزمان از #نهج_البلاغه
🔅به نام خدا
#علائم_آخرالزمان:
🌱1. مردان و زنان شبیه یکدیگر میشوند در #پوشش و #آرایش
🌱2. مردان و زنان لباس #تنگ و #بدن_نما میپوشند
🌱3. #خونریزی بین مردم عادی میشود
🌱4.شعار #دین کهنه می شود
🌱5. به افراد #بد . احترام می گذارند
🌱6. #امر_به_معروف را #نهی و #ترک می کنند و می گویند به تو چه ربطی دارد
🌱7. در امور #دین و #خدا از مال کم هم دریغ می کنند و خرج نمی کنند
🌱8. #فاسق و #منافق عزیز می شوند
🌱9. آلات موسیقی در #مساجد و روی #قبرهانواخته می شود
🌱10. صف های نماز #جماعت مردم نشانه #نفاق می شود
🌱11. قرآن را #سبک می شمارند و نمی شناسند مگر با صدای آواز و غناك
🌱12. مردم از #عالمان_دین فرار میکنند
🌱13. مردم #بی_دین می شوند و از دنیا می روند
🌱14. افراد نادان #زمام_امور را به دست می گیرند
🌱15 . #صله_رحم از بین می رود و جایش را به #قطع_رحم می دهد
🌱16. افراد #فاجر و #فاسد زیاد میشوند
🌱17. بازارها به هم #نزدیک می شوند یعنی بازار تجارت و کسب
#کاذب می شوند
🌱18. تار و تنبور و نی را نیکو میشمارند و #آلات_موسیقی
همه جا ظاهر می شوند
🌱19. فقرا #آخرت خود را به #دنیا می فروشند
🌱20. مردم برای #رئیس شدن #حرص می زنند و #طمع دارند
🌱21. اطاعت بی چون و چرای #مردان از #همسرانشان زیاد می شوند
🌱22.پدرو مادر را #لعن و #نفرین می کنند
🌱23. #خیانت در مال شرکاءفراوان و #عادی می شود (کلاهبرداری)
🌱24. پرده #حیا از زنان برداشته می شود
🌱25. سکته و مرگ #ناگهانی زیاد می شود
🌱26. دین مردم #درهم و #دینار می شود و خدای مردم #شکمشان
🌱27. آشنایان در وقت #نیاز همدیگر را نمیشناسند
🌱28. مردم غذاهای خوب می خورند و جامه های زیبا و فاخر می پوشند
و با آن #فخر می فروشند
🌱29. مردان با #طلای حرام و #ابریشم حرام خود را زینت می کنند
🌱30. کودکان نسبت به بزرگترها و والدین #بی_حیا و #بی_ادب می شوند
🌱31. عالمان به حرفشان #عمل نمی کنند
🌱32. مساجدرا #نقاشی می کنند ظاهر مساجد #آباد ولی از نظر
هدایت و ارشاد #ویران است
🌱33. عیب کالا را #پنهان می کنند
🌱34. سوار شدن زنان بر روی #زینها (اعم از حیوان و غیر آن مثل
ماشین . موتور و......)
🌱35. سبک شمردن #زنا و هر رابطه دختر و پسر و زن و مرد و نا محرم #عادی می شود
🌱36. اسلام #غریب میشود و از اسلام فقط #نامی باقی می ماند
🌱37. امر به معروف را #زشت می شمارند و همه در #ترکش مساوی اند
🌱38. خرج کردن زیاد برای #دنیاشان و دریغ از خرج کردن برای #آخرت
🌱39. مومنین در این زمان #غمگین و #حقیر و #ذلیل می شوند
🌱40. نماز را #سبک شمرده و به #جماعت نمی خوانند
🌱41. موذن برای #اذان گفتن #پول می گیرند
🌱42. قرآن #مهجور و #متروک می شود فقها و عالمان به قرآن اندک
🌱43. #برکت از مال و جان مردم گرفته می شوند (جوانمرگ می شوند)
🌱44. افراد مورد #اعتماد و #امین کم می شوند
🌱45. مال حلال #کم می شوند
🌱46. کم فروشی #عادی می شود
🌱47. ازدواج #مرد با #مرد و #زن با #زن صورت میگیرد و عادی می شود
🌱48. فساد #عمومی می شود
🌱49. بیت المال وسیله #شخصی می شود
🌱50. مسکرات و نوشیدنی های حرام #حلال می شوند
🌱51. #زکات مال ترک می شوند همانند #خمس آن
🌱52. صاحبان مال و ثروت بزرگ #شمرده می شوند
🌱53. مردم قبور #شعراءرا محل #عبادت قرار می دهند
🌱54. هیچ چیز بهتر از #دروغ در آن زمان نمی باشد
🌱55. زبان #راستگو و #صادق کم است
🌱56. مردم #فرقه_فرقه شده و از اهل #نفاق تقلید می کنند
🌱57. موسیقی مطرب رواج می یابد و معمول می شود وکسی آن را #نهی نمی کند
🌱58. شرب خمرو می خوارگی می کنند
🌱59. زنان فرزندان خود را #رقاصه و #آوازه_خوان تربیت می کنند
🌱60. #طلاق زیاد می شود
🌱61. صورت مردم #انسانی اما دلهایشان #شیطانی است
🌱62. حرف حق را #تکذیب می کنند
🌱63. در #عروسی ها هر کاری بخواهند می کنند
از گناه . فساد . ساز. آواز و......
🌱64. از مردم جدا شوی تو را #غیبت می کنند
🌱65. بالا رفتن #قیمت_ها در آن زمان عادی می شود
🌱66. شنیدن آیات قرآن #سنگین می شود
التماس دعای فرج😍
#پرسش_پاسخ_مهدوی
🌸الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج🌸
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
می گن رفیق شهید، شهیدت می کنه... دقیقا همینطوری. #دوشهید_دریک_قاب پ ن: شهید حسین ولایتی فر در کنار
5⃣0⃣9⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
💠 از زبان دوست شهید
🔰از گذشته های دور که #حسین رو میشناختم آمادگی جسمانی خوبی داشت👌 و همیشه کار های مختلف و سختی انجام میداد ولی #هیچ_وقت خستگی توی کار حسین نبود❌
🔰زمان جلسات بیشتر بخش #تدارکات کار میکرد و کار جسمانی زیادی داشت ولی به بهترین صورت👌 انجام میداد و وقتی اردو میرفتیم🚌 برای حمل و نقل بار و چادر زدن🏕 و کار های محتلف دیگه همیشه جز #اولین نفرات بود که کار ها رو انجام میداد و اصلا از زیر کاری در نمیرفت...
🔰چند سال #آخر هم دغدغه ی آمادگی جسمانی و قدرت بدنی💪 برای حسین اهمیت ویژه ای پیدا کرده بود و از وقتی ک برای دوره های #تکاوری رفت، آمادگی جسمانی حسین خیلی بالاتر رفته بود و بدن عضلانی تری پیدا کرده بود که همیشه از قدرت بدنیش برای کمک و #خدمت_به_دیگران استفاده میکرد.
🔰قطعا حسین میخواست خودش رو به #آماده_ترین وضعیت جسمانی برسونه که یه سرباز آماده برای #امام_زمان و نائب بر حق آن #امام_خامنه_ای باشه✌️ و بتونه تا آخرین توان برای ولی امر خودش کار کنه و بجنگه👊
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰محمودرضا #شکسته بود خودش را و به راحتی خودش را می شکست. در این خصوصیت اخلاقی در #اوج بود !! 🔰بدون
#شهید_محمود_رضا_بیضائی
🍂آه از دل خواهر غم دیده ...
خواهر بزرگوار شهید محمودرضا بیضائی:
🌾دی ماه خیلی غم انگیزه ...
هفتم #دی ماه سال ۱۳۹۲ یعنی ۲۲ روز قبل از #شهادت محمودرضا🌷 برای مراسم فوت عمه مان آمده بود تبریز و همان دیدار شد #آخرین_دیدارش با خانواده و فامیل.
🌾خیلی خوشحال بود !
لباس رنگ روشن👕 پوشیده بود، بلوز سفید با شلوار کتان کِرم رنگ شش جیب، چقدر #صورتش نورانی بود😍 ...
🌾گفتم : محمود، چه خوب کاری کردی اومدی بابا این روزها بخاطر فوت عمه خیلی غمگینِ😔 یهو نگاهشو از زمین برداشت، به چشمای من خیره شد. همینطور خیره #بالبخند ...
⭕️هرگز لب باز نکرد که بگه #آخرِ همین ماه خودش آسمونی میشه🕊
🍂با روضه های #کرببلا قد کشیده ایم
🍂این افتخار را همه مدیون #زینبیم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💢 آرام و قرار نداشت. هرجای شهر #کارفرهنگی بود، ردی هم از حضور علی به چشم می خورد. به شهر خودش #اکتفا
علی فرزند دهم و #آخر خانواده بود که سال 69 با خواهر آخرمان که دو قلو👫 بودند متولد شد.
در بین شهدای #خانطومان علی تنها بسیجی👤 آن جمع بود که به #شهادت رسید🌷
#شهید_علی_جمشیدی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
کوچه های دلت را به نام #شهدا کن بدان در کوچه پس کوچه های #دنیا وقتی گم می شوی #تنهایت نمےگذارد! شهد
🔆روزهاي #آخر به او ميگفتم: «وقت آمدن زنگ نزني📵 به #دوستت كه بيايد دنبالت، تا از تهران بخواهي بیایی. دیگر من طاقت دوریات💕 را ندارم که با ماشين بيايي.» همهاش شوخي ميكرد و ميگفت: نه پول #هواپيما ندارم. ميگفتم: #من برايت ميخرم. ميگفت: ببينيم چه ميشود.. »
🔆تا اينكه در #تماس_آخر دوباره همين حرف را به صادق گفتم: لطفاً خبر بده دوست دارم بيايم استقبال🌷 مدافع حرم #عمهجان.» قبول كرد✔️ اين دفعه ديگر شوخي نكرد❌ و گفت: #میايی_جانمـ❤️
🔆ديگر كمكم حرف از آمدن😍 بود و #برگشتنش. از 9 اسفند تا چهارم #ارديبهشت براي من يك عمر گذشت، ولي براي صادق همين 57 روز كافي بود تا به #آرزويش برسد🕊 هميشه به من ميگفت: #خانم! دعا كن يك جوري شهيد بشوم🌷 كه حتي ذرهاي از زمين را اشغال نكنم⛔️ و من ميگفتم: «نه من از خدا ميخواهم كه يك #مزاري_از_تو براي من بماند.»
#شهید_صادق_عدالت_اکبری
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
"همچو عباس علیه السلام" 🌷دوره های آموزش غواصی ما در مردادماه در بندر انزلی برگزار می شد. 🌷هوا به ش
#لحظه_آخر
🔹یک بار بعد از #شهادتش خواب دیدم در هیات هستیم و صحبت می کنیم. از اکبر پرسیدم: چی آن طرف به درد می خوره⁉️ گفت: #قرآن خیلی این طرف به درد می خور.
🔸اکبر خودش #قاری قرآن بود و هر چه به شهادتش🌷 نزدیک تر می شد انسش با قرآن💞 بیشتر می شد. شب های #آخر هر وقت بیکار بودیم، اکبر به سراغ قرآن جیبی اش می رفت.
🔹پرسیدم: آن لحظه آخر که #شهید شدی چی شد؟ گفت: آن لحظه آخر شیطان👹 می خواست من را نسبت به #بهشت ناامید کند
#شهید_اکبر_شهریاری
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
#دلنوشته_خواهر_شهید
۴سال میگذرد از آن روزهایی که هرچه بیشتر از رفتن تو به #سوریه میگذشت اضطراب و اشتیاق ما بیشتر میشد
اشتیاق از این جهت که منتظر برگشتنت بودیم و اضطرابی که نکند #برگشتی در کار نباشد🚷 و عاقبت سفر رویایی تو، به #شهادت ختم شود. اضطرابی که در تماس و مکالمه آخر☎️ دو چندان شد.
یادته بهم گفتی چند بار تا #مرز_شهادت پیش رفتم. اما توفیق رسیدن به آن را نداشتم و چه حسرتی پشت این شهید نشدن بود😔 با شنیدن این جمله، ناخود آگاه #اشکهایم سرازیر شد. درست مثل الان که چشمانم بارانی شده.
گفتم کی برمیگردی⁉️ بسه دیگه برگرد، #دلتنگتیم. یادته داداش؟؟😢
بار #آخر که تماس گرفتی لحن صدایت با دفعه های قبل فرق داشت. انگار میخواستی بگی بی تابی نکن خواهر💓
به زودی #برمیگردم، اما نه به شکلی که شما منتظر هستید. برمیگردم در حالیکه چشمانم بسته است و لبانم دیگر به سخن گفتن گشوده نمیشود😭 برمیگردم در حالیکه شما #گریان هستید و من خندان...
اما وقتی برگشتم انتظار نداشته باش در آغوش بگیرمت💞 انتظار نداشته باش از #خاطرات سفری که رفتم برایت تعریف کنم. هرچند که حرف های زیادی برای گفتن دارم اما این دفعه من، فقط #شنونده هستم. این بار من آرام گرفتم♥️ و شما هیاهو میکنید
گفتی ماموریتی داری که وقتی به سرانجام رساندی برمیگردی و من چه دیر متوجه شدم ماموریت تو* #شهـادت* بود. چیزی که بخاطرش شبانه روز تلاش کردی و خودت را برای رسیدن به آن پاکیزه کردی✨ و چه زیبا دست از دنیا شستی و *خــ❣ــدا* چه زیباتر خریدار بنده ی به کمال رسیده ی خود شد.
#شهید_عمار_بهمنی
#شهید_مدافع_حرم🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#آخرین دست نوشته📝 #شهید_حجت_الله_رحیمی غـریبــــــــ مــــــــــولا ✍مےخواهم آنچہ در تمام عمر،
🍃🌺🍃
ما #سینه زدیم، بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها #دیدند
ما #مدعیان صف اول بودیم
از #آخر مجلس #شهدا را چیدند.
💢شهدا_گاهی_نگاهی
#شهید_حجت_الله_رحیمی🕊❤️
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🌾در روزگار تازهی غفلت #شهید شد 🍂بی اعتنا به عصر جهالت شهید شد🕊 🌾او بر کرانههای ازل #تا_ابد نشست 🍂
8⃣6⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷
🔰آقا حامد سال ها تو #هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری🏴 مشغول بود. وقتی ایام #محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها🔊 رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
🔰با عشقـ❤️ و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی #عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار🍲 میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار #شستن دیگ ها رو شروع کنه...
🔰با گریه😭 و حال عجیبی شروع به کار می کرد.بهش میگفتن آقا حامد شما #افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن. می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه #سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی👌"
🔰و همینطور می گفت: "شفا تو #آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها #حاجتم رو خواهم گرفت" که بالاخره این طور هم شد😔
#شهید_حامد_جوانی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
❣این ٺڪرار و از #شما گفٺن
🍃ویادآورے خاطرها
ٺڪرار نفس ڪشیدڹ اسٺ
❣ٺڪرار #زندگے سٺ
⭐️🕊💥⭐️🕊💥⭐️🕊💥⭐️
❣و مرور مے ڪنم #آخر شب
🍃خاطره ها را و ٺکرار
❣خوش نفس ڪشیدڹ ها را
#شهید_مهدی_باکری🌷
#شبتون_شهدایی🌙
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی ⛅️#افتاب_در_حجاب 4⃣2⃣#قسمت_بیست_وچهارم 💢بى اختیار صدا زد:زینب! #جز_تو چ
📚#رمان_واقعی_مفهومی_بصیرتی
⛅️#افتاب_در_حجاب
#قسمت_بیستم_وپنجم
💢پس خودت را #مهیا کن زینب... که حادثه دارد به اوج خودش نزدیک مى شود.این #حسین است که پسش روى تو و پیش روى همه اهل خیام ایستاده است و با نوایى صدا مى زند:
اى زینب! اى ام #کلثوم ! اى فاطمه ! اى سکینه ! سلام جاودانه من بر شما!
از #لحن کلام و سلام در مى یابى که این،...
🖤#مقدمه وداع با توست و #کلامهاى #آخر با عزیزان دیگر:_خواهرم ! عزیزان دیگرم ! مهیا شوید براى #نزول_بلا و بدانید که حافظ و حامى شما #خداوند است. و هم اوست که شما را از شر #دشمنان، نجات مى بخشد و #عاقبت کارتان را به خیر مى کند. و دشمنانتان را به انواع #عذابها دچار مى سازد. و در ازاء این بلیه، انواع نعمتها و #کرامتها را نثارتان مى کند.پس #شکایت مکنید و به زبان چیزى میاورید که از قدر و #منزلتتان در نزد خدا بکاهد...
💢سکینه هم به وضوح بوى #فراق و #شهادت را از این کلام استشمام مى کند. اما نمى خواهد با #پدر از پشت پرده اشک😭 وداع کند....
چرا که #جایگاه خویش را در قلب💓 حسین مى داند و مى داند که گریه او با #دل_حسین چه مى کند.#بغض ، راه گلویش را بسته است و سیل اشک به پشت سد پلکها هجوم آورده است.
اما بغضش را با زحمتى طاقت سوز
در سینه فرو مى برد، به اسب سرکش اشک مهار مى زند و باصداى شکسته در گلو مى گوید:
🖤پدر جان ! #تسلیم مرگ شدى ⁉️
پیداست که چنین آتشى🔥 پنهان کردنى نیست. با همین یک کلام شرر در خرمن وجود حسین مى افکند. حسین اما در آتش زدن جان عاشقان🌸🥀 خویش استادتر است... گداختگى #قلب حسین ، از درون سینه پیداست اما با #آرامشى_اقیانوس_وار پاسخ مى دهد:
دخترم ! چگونه تسلیم مرگ نشود کسى که هیچ #یاور و #مددى براى او نمانده است !؟
💢نشترى است انگار این کلام بر #بغض فرو 😢خورده سکینه... که اگر فرود نیاید این نشتر چه بسا #قلب سکینه در زیر این فشار بترکد... و نبضش از حرکت بایستد.#سکینه صیحه مى زند،
بغضش گشوده مى شود و سیل اشک ،سد پلکها را درهم مى شکند.
احساس مى کند که فقط با بیان #آرزویى محال مى تواند، محال بودن تحمل فراق را بازگو کند:پس ما را برگردان به حرم جدمان پدر جان!
🖤او خوب مى فهمد که این #آرزو یعنى برگرداندن شیر به سینه مادر. اما وقتى بیان این آرزو، نه براى محقق شدن که براى نشان دادن #عمق_جراحت است ، چه باك از گفتن آن... حسین دوست دارد بگوید:با #قلب💚 پدرت چنین مکن سکینه جان ! دل پدرت را به آتش نکش. نمک بر این #زخم طاقت سوز نریز.
💢 اما #فقط_آه_مى_کشد و مى گوید:
_✨اگر این مرغ خسته را رها مى کردند..نه، کلام نمى تواند، هیچ کلامى نمى تواند آرامش را به قلب سکینه برگرداند، مگر فقط #آغوش_حسین!
وقتى سکینه در آغوش حسین فرو مى رود... و گریه هایشان به هم پیوند مى خورد و #اشکهایشان درهم مى آمیزد،
آه و شیون و فغانى است که از اهل خیمه🏕 بر مى خیزد. و تو در حالیکه همه را به صبر و سکوت و آرامش فرامى خوانى خودت سراپا به قلب زخم خورده مى مانى...
🖤و نمى دانى که بیشتر براى حسین نگرانى یا براى #سکینه. اما اگر هر کدام از این دو جان بر سر این وداع جانسوز بگذارند، این تویى که باید براى وجدان خویش ، علم #ملامت بردارى.
#گشودن این دو آغوش هم فقط کار توست. دختران دیگر هم سهمى دارند.
این #دختران_مسلم_بن_عقیل ، این #فاطمه ، این #رقیه که به پهناى صورتش اشک مى ریزد....
و لبهایش را به هم مى فشرد تا صداى گریه اش ، جان پدر را نیاشوبد،
💢اینها هم از این واپسین جرعه هاى محبت ، سهمى مى #طلبند.
اگرچه سکوت مى کنند، اگر چه دم بر نمى آورند، اگرچه تقاضایشان را فرو مى خورند.. اما نگاههایشان غرق تمناست.
سکینه را به #آغوش مى کشى و سرش را بر شانه ات مى گذارى تا هم پناه اشکهاى او باشى و هم راه آغوش حسین را براى #رقیه گشوده باشى.
براى #رقیه ماجرا #متفاوت است ...
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
#شهید_نوشت
شهادٺـــــ🥀
یعنےمٺفاوٺـــــ بہ #آخر رسیدن
وگرنہ مرگ
# پایان همہ قصہ هاسٺـــــ ....
#شهید_مدافع_حرم
#شهید_عباس_دانشگر🌷
#سلام_صبحتون_شهدایی🌺🌱
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🕊🌸🕊🌸🕊 🕊من مطمئن #هستم چشمی ڪه 🌼 به نگاه #حرام عادت ڪند، 🕊خیلی چیزها را از #دست می دهد 🌼چشم گنهکار
#وصیت_شهید✍
جهان در حال #تحول است، دنیا دیگر طبیعی نیست، الان #دو جهاد در پیش داریم،
اول #جهاد_نفس که واجب تر است؛ زیرا همه چیز لحظه ی #آخر معلوم می شود که اهل جهنم هستیم یا بهشت.
#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh