eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
6.9هزار ویدیو
207 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
✫⇠ ✫⇠ بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣1⃣ 📖یک هفته از ایوب خبری نشد. تا اینکه باز تلفن اکرم خانم زنگ زد☎️ و با ما کار داشت. گوشی را برداشتم. بفرمایید؟گفت: سلام. ایوب بود چیزی نگفتم🤐 من را به جا نیاوردید؟ محکم گفتم: نخیر بلندی هستم _متاسفانه به جانمی اورم حق دارید ناراحت شده باشید ولی دلیل داشتم _من نمیدانم درباره چی حرف میزنید ولی ناراحت کردن دیگران هم کار درستی نیست❌ اجازه دهید من یک بار دیگه خدمتتان برسم _شما فعلا صبر کنید تا ببینم خدا چه میخواهد ... خداحافظ 📖گوشی را محکم گذاشتم از اکرم خانم خداحافظی کردم و برگشتم خانه. از عصبانیت سرخ شده بودم😡 چادرم را پیچیدم دورم و چمباتمه زدم کنار دیوار. اکرم خانم باز امد جلوی در و صدا زد: تلفن. تعجب کردم با ما کار دارند؟؟ گفت: بله همان اقاست. 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
narimani yade shohada_2.mp3
2.95M
🎵 #مداحی_شهدایی 💔هرچی می گیره دلم روزو شبا 💫آرومم میکنه باز یاد شما 💖 می بوسم قبرتونو آی شهدا 🎤🎤 #سیدرضا #نریمانی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌴ای #شهیـدان تـا چـراغ یادتـان 🌾روشنای💫خلوتِ 🌷دلـ❤️ های ماست 🌴آسمان چشم ها #بارانی😔 است 🌾کهکشان قلب ها💗 🌷 #جای_شماست #یادشان_باصلوات🌹 #شبتون_شهدایی🌙 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ #سلام_امام_زمانم ❣ 🌼دورے از تو پنجره ایسٺ رو بہ اندوه ڪہ هر روز اتفاق می افتد... 🍁خستہ از تڪرارها شده ام 🌼تو بیا و اتفاق خوب من باش! ☘ اے بهترین اتفاق بشری #اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
☀️خورشید صفت بر هر چه که هست ☀️بر شاخه ی صبح زیباست. 🌺 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_143601055.mp3
2.97M
♨️درجات انسان 👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام #عالی 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃❣🍃❣🍃 🌸ماه رمضان بود. جهاد نیمه شب #تماس گرفت و گفت که آماده شوم و به چند نفر دیگر از دوستانمان که
🔰 #شهید_شاخص_سال۹۸ 🌸🍃مشغول انجام کارهای روزانه بودم که یکی از رفقا تماس گرفت و گفت یکی که خیلی دوستش داری چند دقیقه دیگه پایین ساختمون منتظرته! آماده شدم و اومدم پایین. یه ماشین با شیشه های دودی در انتظارم بود! داخل ماشین دیده نمی شد! در ماشین رو كه باز کردم، از ديدن راننده هم ذوق زده شدم و هم تعجب كردم! #جهاد پشت فرمون نشسته بود! 🌸🍃راه افتاديم... در کوچه پس کوچه های ضاحیه رسیدیم به دفتر کار یکی از دوستان. نماز رو خوندیم و نشستیم به صحبت. حرفامون حسابی گل انداخته بود و از هر دری سخنی به میان می اومد... بحث رسید به #حاج_قاسم! 🌸🍃ایامی بود که عکسهای حاجی در جبهه های ضد داعش، در شبکه های اجتماعی دست به دست می شد، و جهاد نگران #جان حاج قاسم بود... بهش گفتم انگار حاج قاسم دلش خیلی برای بابات تنگ شده! خندید و گفت همینطوره! 🌸🍃گفت داریم برای مراسم سالگرد حاج رضوان برنامه ریزی می کنیم. میشه حاج #میثم_مطیعی رو دعوت کنی به عنوان مداح مراسم بیاد بیروت؟ گفتم چشم، إن شاء الله به حاج میثم میگم. 🌸🍃می گفت میخوام امسال مراسم رو #متفاوت برگزار کنیم... بله، مراسم خیلی متفاوت برگزار شد... چون پيش از رسيدن به سالگرد حاج عماد، جهاد هم به پدرش ملحق شده بود... #شهید_جهاد_مغنیه🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🐚🌷🐚🌷🐚🌷 یادتـان می ‌کنم💬 و با غـم دلـ💔 می ‌گویم حیـف😔 و صد حیـف کزین قافله من 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحہ ۱۳۳ استاد پرهیزگار .MP3
953.5K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه انعام✨ #قرائت_صفحه_صدوسی_وسوم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
توی همون سفر اول به #سوریه، در #خانعسل شیمیایی☠ شد، وضع سینه اش خراب شد و #تاولهای ریزوسیاه تمام پوس
✍به وقت شهادت ❣✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج) تا پشت حرم حضرت عباس (ع) راه زیادی بود؛ حدود ۴۵ دقیقه. ساعت هم سه بود و هنگام استراحت ماشین‌ها. ❣✨همان‌طور که پیاده می‌آمدیم مادرش گفت: «ببین ابوالفضل، بابا که قلبش را عمل کرده، من هم که کمر ندارم. زهرا خانم هم که پاهایش درد گرفته، مهدی هم خسته شده، یک ماشین بفرست.» ❣✨حاج آقا گفت: «خانم چه می‌گویی؟ ابوالفضل این وسط ماشین از کجا بیاورد؟ او اکنون جایش خوب است.» ❣✨همان‌طور که سه تایی می‌خندیدیم، یک ماشین که داشت می‌رفت برای تعویض خادم‌ها نگه داشت جلوی پای‌مان. پرسید: «علقمه؟» سوار شدیم، اما سه تایی تا موقع رسیدن گریه می‌کردیم. ❣✨حاج آقا گفت: «شهدا همه جا حاضرند. ما‌ها دقت نمی‌کنیم تا لیاقت نظر شهدا را داشته باشیم.» راوی: پدر شهید #شهید_ابوالفضل_شیروانیان🌷 #شهید_مدافع_حرم #سالروز_شهادت 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
✍به وقت شهادت ❣✨بعد از شهادت ابوالفضل به کربلا رفتیم. خردادماه بود و هوا گرم. از مقام امام زمان (عج
9⃣0⃣2⃣1⃣ 🌷 💠همسران شهدا 🔰ارادت خاصی به 🌷شهید حاج‌حسین داشت. کنارقبرشهید چند دقیقه‌ای نشستیم. همان جا که نشسته بود گفت: این قطعه است، بعد از شهادتم🕊 مرا اینجا به خاک می‌سپارند. 🔰نمی‌دانستم در برابر حرف چه بگویم. سکوت همراه بغض😢 را تقدیم نگاهـش کردم. هـر بـار کـه به می‌رفت، موقع خداحافظی👋 موبایل📱، شارژر موبـایل یـا یـکی از وسـایل دم‌دسـتی و را جا میگذاشت تا به بهانه آن بازگردد☺️و خداحافظی کند. 🔰اما که می‌خواست به سوریه برود حال و هوای بسیار عجیبی داشت. همه وسایلش را جمع کردم💼 موقع بوی عطر عجیبی😌 داشت. گفتم: چه عطری زدی که اینقدر خوشبو است⁉️ گفت: «من عطر نزده‌ام🚫» 🔰برایم خیلی جالب بود با اینکه به خودش نزده ⚡️اما این بوی خوش از کجا بود. آن روز با به ترمینال رفت. مادرشان مـی‌گفتند: وقتی ابوالفضل سوارماشین شد🚎بوی می‌داد 🔰چند مرتبه خواستم به بگویم چه بـوی عـطر خـوبی مـی‌دهی امـا نشد🚫 و پدرشان هم می‌گفتند: آن روز ابوالفضل عطر همرزمان 🌷 را می‌داد و بوی عطرش بوی تابوت شهدا⚰ بود. 🔰مـوقـع خـداحافظی به گونه‌ای بود که احساس کردم ازمن، مهدی پسرمان وهمه آنچه متعلق به ما دوتاست دل کنده💕 است. گفتم: چرا اینگونه خداحافظی می‌کنی⁉️ ، نگاه دل کندن است 🔰شروع کرد دل مرا به دست آوردن و مثل همیشه کرد. گفت: چطور نگاه کنم که احساس نکنی حالت است؟! امـا هیچ کـدام از ایـن رفـتارهایش پاسخگوی بغض و اشک‌های من😭 نبود. 🔰وقتی می‌خواست از در خانه🚪 برود به من گفت: همراه من به نیا❌ و . برعکس همیشه پشت سرش رانگاه نکرد. چند دقیقه⌚️ از رفتنش گذشت. منتظربودم مثل برگردد و به بهانه بردن وسایلش دوباره خداحافظی کند.# انتظارم به سر رسید. 🔰زنگ زدم📞 و گفتم این بار وسیله‌ای جا نگذاشته‌ای که به برگردی و من و مهدی را ببینی. گفت: نه ، همه وسایلم را برداشتم. ۱۳روز بعد از اینکه رفته بود، شنبه صبح بود تلفن زنگ زد☎️، ابوالفضل از بود. شروع کردم بی‌قراری کردن و حرف از زدن. 🔰گفت: نـاراحـت نـباش، احـتمال بسیار زیاد شرایطی پیش می‌آید که ما را دوشنبه🗓 برمی‌گردانند. شاید تاآنروز با شما صحبت کنم، اگر کاری داری بگو تا انجام بدهم،یا هست برایم بزن😢 🔰تـرس هـمه وجودم را گرفت😰 حرف ‌هایش بوی و خداحافظی👋 می‌داد. دوشنبه۲۴آذر ماه همان روزی که گفته بود قرار است برگردد، ؛ معراج شهدای تهران🌷، سه‌شنبه اصفهان و چهارشنبه پیکر مطهر ابوالفضل کنارقبر آرام گرفت. 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
یکی از پستهای زیبای خانم 🌷شهیده اسکندری🌷 در پیج اینستاگرامی خود : "اگر دوست شهید داشته باشے کم کم شبیهش مےشوی آنقدر شبیه که حتے ظاهرت هم مثل او مےشود تاآنجاپیش خواهے رفت که دوست شهیدت نمےگذاردبمیری؟؟ آخرشهیدت مےکند.." #آخر_شهید_شد😔 #شهید_انفجار_حله_عراق #اربعین۹۵ 💠شهید، شهیدت میکند "اگر بخواهی" دوست شهیدش: شهید مدافع حرم #محمد_پورهنگ #شهادتمون رو از #شهدا بگیریم😔😢 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
شهدا -شهسواری_1395-2-10-20-40.mp3
6.78M
🎧صوت 🎤حجت الاسلام #شهسواری 💠عنایت شهدا به جوان گنهکار 🔻 #پست_ویژه 🔻 #روایت_شهدا 🔻 #دست_شهدا_دیدنیست 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
❣﷽❣ #لذت_آغوش_خدا 144 #ولایت 3 #استاد_پناهیان 🔻 ✅🌺 البته این ولایت که گفته میشه از ولایت #پیامبر ا
❣﷽❣ 145 4 🔻 بخشش خطای ولایتمداران 🌹 در روایات هست که اگه یه نفر "هزار سال" عبادت کنه؛ به طوری که روزها رو روزه بگیره و شب ها رو شب زنده داری کنه و قرآن بخونه و بین رکن و مقام مظلومانه سرش از تنش جدا بشه، 💢👈 اما توی قلبش نباشه، با صورت به انداخته خواهد شد... 🔥🔥🔥 ✅ اما کسی که ولایت رو توی قلبش داشته باشه و گاهی گناهانی هم انجام بده، خدا خیلی راحت تر باهاش برخورد میکنه.😊💖 -- چرا؟ ✔️ چون عبد بودنش مشخص شده و مُهر خورده. معلومه که کارای خوبش هم بر اساس هوای نفسش نبوده بلکه بر اساس "اطاعت امر مولا" بوده....💞 ⭕️ اما اگه کسی اعمال خوب و زیادی رو انجام داده باشه ولی از عبور نکرده باشه، معلومه که مریض هست. 🚸 هنوز توی قلبش داره. 🔴👆همچین آدمی «کارهای خوبش هم صرفاً برای "فریب دادن و ساکت کردنِ وجدانش" هست نه برای اطاعت امر خدا».... 🌺 یه خیلی خوب در زمان پیغمبر (ص) ، هست. 🔷 از امام صادق (ع) سؤال شد که چرا این‌قدر شما از سلمان فارسی تعریف می‌کنید؟چرا این‌قدر از سلمان یاد می‌کنید؟ 🙄 🌷 حضرت فرمود: نگویید سلمان فارسی، بلکه بگویید سلمان محمدی...❣️ بعد فرمودند: می‌دانید من چرا این‌قدر از سلمان فارسی حرف می‌زنم؟ -- گفتند: نه! 🌹 فرمود: به این دلیل که سلمان فارسی 3 خصلت داشت: ❤️ اولین خصلت او این بود که «هوای امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح می‌داد». 👈 یعنی سلمان در مبارزه با هوای نفس به این مرحله رسیده بود که علاوه بر اینکه دستورات خدا را بر هوای نفس خودش غلبه می‌داد، ✅💗 یکی از "دستورات ویژه خدا" که است را طوری انجام می‌داد که هوای دل امیرالمؤمنین(ع) را بر هوای خودش ترجیح می‌داد... 🔸امالی شیخ طوسی، ص ۱۳۳ ... 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1_56395654.mp3
4.43M
⏯پادكست 🎧با موضوع #سبک_زندگی_منتظران 2⃣ 🎤استاد #ملایی 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🌺🍃🌺🍃 ❣تصور نمی‌کردم حزب اللهی ها این قدر #شاد و شنگول باشند.اصلا آدم های #ریشو را که می‌دیدم تصور
- چرا ناراحتی؟ +خیلی #جامعه خراب شده، آدم به گناه🔞 می افته! -خب #توبه رو گذاشتن واسه این جور موقع ها ... +وقتی یه قطره💧 جوهر می افته روی آینه، شاید دستمال برداری و قطره رو پاک کنی 💥اما آینه #کدر میشه! 🌷اینجا بود که فهمیدم این بشر چقدر جلوتر از ما می پرد🕊 #شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🍃🍃🍃 🌷نزدیک مراسم #عقد محمودرضا بود که یک روز آمد و گفت: «من کت و شلوار برای مجلس عقد نخریده ام» من
🍃🌸🍃🌸🍃 🔹جمعی از شیعیان مستضعف از یکی از کشورهای منطقه برای آموزش پیش او آمده بودند. رفته بود حسابداری و گفته بود بابت ساعت هایی که به آنها آموزش می دهد حق التدریس روی حقوقش نزنند، گفته بود چون اینها مستضعفند، آموزش آن ها را وظیفه خود می داند. 🔸یکی از همسنگرهایش می گفت: با اینکه بعضی از این مهمان ها گاهی موازین را رعایت نمیکردند، محمودرضا با رافت و محبت با آن ها برخورد می کرد. 🔹یک بار یکی از آن ها از عینک آفتابی محمودرضا خوشش آمد، محمودرضا آن را با اینکه قیمت زیادی هم داشت به او هدیه کرد، من اعتراض کردم که چرا اینقدر به این ها بها می دهی؟ گفت:ما باید طوری با این ها برخورد کنیم که این ها به جمهوری اسلامی علاقه مند شوند. راوی: برادر شهید #شهید_محمودرضا_بیضایی🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید نظرزاده 🌷
✫⇠ #اینک_شوڪران ✫⇠ #خاطرات_شهید_ایوب بلندی به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 2⃣1⃣ #قسمت_دوازدهم 📖یک هف
❣﷽❣ 📚 ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 3⃣1⃣ 📖همان حرف ها را پشت تلفن تکرار کردم و برگشتم. مامان پرسید: چی شده هی میروی و هی می ایی⁉️ تکیه دادم به دیوار. _اقای بلندی زنگ زده میخواهد دوباره بیاید مامان با لبخند گفت: خب بگذار بیاید _برای چی؟؟اگر میخواست بیاید پس چرا رفت؟؟ 📖 لابد داشته و حالا که برگشته یعنی مشکل حل شده، من دلم روشن است خواب دیدم دیدم خانه تاریک بود تو این طرف دراز کشیدی و ایوب ان طرف نور سفیدی مثل نور ماه از قلب ایوب♥️ بلند شد و امد تا قلب تو😍 من میدانم قسمت هم هستید بگذار بیاید. انوقت محبتش هم به دلت مینشیند 📖اکرم خانم صدا زد: شهلا خانم باز هم تلفن بعد خندید و گفت: میخواهید تا خانه تان یک سیم بکشیم تا راحت باشید؟؟😄 مامان لبخند زد و رفت دم در، من هم مثل مامان به خواب اعتقاد داشتم. محبت ایوب به دلمـ💖 نشسته بود اما خیلی دلخور بودم 📖مامان که برگشت هنوز میخندید گفتم بیاید شاید به نتیجه رسیدید گفتم ولی نمیگذارد. گفت: من به این دختر بِده نیستم 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
✫⇠ ✫⇠ به روایت همسر( شهلا غیاثوند ) 4⃣1⃣ 📖 قرارش را با مامان گذاشته بود. وقتی امد من و مامان خانه بودیم. اقاجون سر کارش بود. رضا مثل همیشه منطقه بود و زهرا و شهیده مدرسه بودند. دست ایوب به گردنش اویزان بود و از چهره اش مشخص بود ک درد دارد😣 📖مامان برایش پشتی گذاشت و لحاف اورد. ایوب پایش را دراز کرد و کاغذی📃 از جیبش بیرون اورد. -مامان میشود این نسخه را برایم بگیرید؟؟ من چند جا رفتم نبود🚫 مامان کاغذ را گرفت -پس تا شما حرف هایتان را بزنید برگشته ام. 📖مامان که رفت به ایوب گفتم: کار درستی نکردید. میدانم ولی نمیخواستم بی گدار به آب بزنم با عصبانیت😠 گفتم: -این بیگدار به آب زدن است؟؟ ما که حرف هایمان را زده بودیم، شما از چی میترسیدید؟؟ چیزی نگفت❌ 📖گفتم: -به هر حال من فکر نمیکنم این قضیه درست بشود ارام گفت: " میشود"✅ -نه امکان ندارد، اقاجونم به خاطر کاری که کردید حتما مخالفت میکنند من میگویم میشود، میشود؛ مگر اینکه ... -مگر چی؟؟ -مگه اینکه.... ، یا من بمیرم یا شما..... 🖋 ... 📝به قلم⬅️ 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh