🌺زیباترین غزل
که به چشمم رسیدہ است👌
#ترکیب چشم و گونه و
لبخند ناب توست😍
#صبــح است
طلــ☀️ـوع کن
طلوع کن ای پنهانی ترین
زاویه ی نگاهم
#تــو آنی که همیشه
در هر شعر
متولد می شوی💖
پس #طلوع کن
طلوع کن، میان این
قافیه های پر سکوت⭕️
طلـوع کن ...
#شهید_سردار_حاجقاسم_سلیمانی
#سلام_صبحتون_شهدایی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
هدایت شده از 🌷شهید نظرزاده 🌷
مداحی آنلاین - بهشتیانی که قبل از شهادت به بهشت رفتند - حجت الاسلام رفیعی.mp3
1.5M
♨️بهشتیانی که قبل از شهادت به بهشت رفتند
#سخنرانی بسیار شنیدنی👌
🎙حجت الاسلام #رفیعی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔴 حضور #رهبر انقلاب در مرقد امام خمینی (ره)
🔸همزمان با آغاز #دهه_فجر و در آستانه "چهلویکمین" سالروز پیروزی انقلاب اسلامی✌️ رهبر انقلاب اسلامی صبح امروز در مرقد مطهر امام خمینی (ره) حضور یافتند و با قرائت نماز و قرآن یاد #رهبر_کبیر_انقلاب را گرامی داشتند.
🔸 همچنین ایشان با حضور بر مزار شهیدان🌷 آیت الله بهشتی، رجایی، باهنر و شهدای حادثه هفتم تیر، علوّ درجات آنان را از خداوند متعال مسئلت کردند.
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
4_6024049034048570049.mp3
4.2M
#دهه_فجر🎊
🇮🇷 ۱۲ بهمن سالروز ورود تاريخی حضرت امام خمینی( ره ) به ایران و آغاز دهه فجر مبارک باد
#راه_انقلاب_دارد
#چهل_و_يک_سالگی_انقلاب
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#شهیدی که ۴روز در وسط میدان مین مانده بود و هر شب اهل بیت«علیهم السلام»به او آب و غذا میدادند. 🎙 #
🌱🌸🌱🌸🌱
وارد خانه که می شد قبل از حرف زدن لبخند می زد.
عصبانی نمی شد. صبور بود. اعتقادش این بود که این زندگی موقت است و نباید سر مسائل کوچک خود را درگیر کنیم.
#سردار_شهید
#شهید_علیرضا_عاصمی🌷🕊
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
3⃣6⃣1⃣ به یاد #شهید_مصطفی_خلیلی 🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
1⃣3⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا🌷
🔻همســر شهید
🔰همسرم 5 دی ماه 1394📆 به #سوریه رفت و #12بهمن ماه در جریان آزاد سازی نوبل و الزهرا به واسطه اصابت تیر💥 در #پهلو به شهادت رسید. در ابتدا به ما گفتند که او زخمی شده ولی به مرور خبر شهادت🌷 را اطلاع دادند
🔰در ابتدا همه شوکه بودیم😦 زیرا همسر من همیشه می گفت که نگران نباش من می روم و صحیح و #سالم بازمی گردم. اینقدر در زندگی گناه کرده ام که #شهادت نصیب من نمی شود😔 به پدر و مادرش هم گفته بود که برای تبلیغ می روم و خیالتان از من راحت باشد.
🔰او رفت و یک باره تصمیم گرفت و گفت که اجازه می دهی مدت ماندنم را #تمدید کنم⁉️ گفتم: هر طور صلاح می دانی. ولی گفت که باز می گردد تا این که به شهادت رسید🕊
🔰زمانی که همسرم به سوریه رفت #حسین یک سال و چند ماه داشت بسیار به پدرش وابسته بود💞 به طوری که گاهی باعث #حسادت من بود هنگامی که پیکر همسرم⚰ را آوردند به حسین گفتم #بابا شهید شده🌷 و پیش امام حسین (ع) رفته، زیرا پدرش همیشه داستان قیام امام حسین(ع) را برای حسین تعریف می کرد وهمیشه به من می گفت حسین بسیار بیشتر از سنش متوجه می شود.
🔰هنگامی که حسین #4ساله را برای دیدن پیکر پدرش بردم با توجه به حساسیت های پدرش بسیار خود را مرتب کرد👌 و به خودش عطر زد ولی وقتی دید افراد زیادی جمع شدند به من گفت #مادر چرا به من دروغ می گویی بابا مرده؟؟ گفتم نه پسرم "شهید" شده گفت اگر شهید شده که نباید برایش گریه کنیم❌
🔰او در #وصیتنامه خود به حسین پسرش سفارش کرده بود که به نماز اول وقت📿 اهمیت زیادی دهد و پیرو خط #ولایت فقیه باشد و به من هم سفارش کرده بود که دوست دارم پسرم را به گونه ای تربیت کنی که #سرباز امام زمان (عج) باشد✅ از سوی دیگر برای عموم مردم نیز توضیح داده بود که #مدافعین حرم برای دفاع از حریم اهل بیت (ع) و مرزهای کشور رفتند👌 تا فتنه ای گریبان گیر مردم نشود⛔️ و اقدامات مدافعین حرم بسیار با ارزش است.
🔰اگر دوباره همسرم مصطفی را ببینم باز هم #رضایت خود را برای رفتن او به سوریه اعلام خواهم کرد و اگر حسین نیز بزرگ شود امید دارم که انشاالله مسیر #پدر_شهیدش🌷 را ادامه دهد.
#شهید_مصطفی_خلیلی
#سالروز_شهادت🌷
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🔸این روحانی #خوزستانی که تنها 27 سال از عمرش میگذشت، "داوطبانه" به جبهه دفاع از حرم🕌 رفته بود و میگفت:
🔹اگر قرار باشد بالای منبر مردم را به #جهاد فرابخوانم، شایسته است پیش از همه آنها خودم☝️ قدم در میدان نبرد بگذارم.
🔸«شاهدان عینی میگویند: مصطفی پس از #شهادت چشمانش را باز میکند و به همرزمانش لبخند میزند😍 »
🔹شهید خلیلی متولد 1367/6/18 بود و همانند دیگر شهدای #دهه_شصتی مدافع حرم، ثابت کرد👌 که در شجاعت و ایثار چیزی از جوانان دوران دفاع مقدس کم ندارد🚫
#شهید_مصطفی_خلیلی
#شهید_مدافع_حرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
صفحہ ۱۷۵ استاد پرهیزگار .MP3
1.04M
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم
✨سوره مبارکه اعراف✨
#قرائت_صفحه_صدوهفتاد_وپنج
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🎥فیلم لحظه اصابت گلوله به شهید مدافع حرم، #شهید_مصطفی_صدرزاده و فریادهای " نحن شیعه علی بن ابی طالب
چه کسی میگوید تاریخ تکرار نمیشود⁉️
🥀شهید دقایقی ها🌷 رفتند تا دشمن چشم به خاک و #ناموس و آبروی وطن ندوزد وامنیت را برای کشور🇮🇷 به یادگار گذاشتند...
🥀و شهید صدر زاده ها🌷 رفتند و #میروند تا حافظ این یادگاری باشند...
🥀و ⬅️من و تو➡️ چقدر سپاسگذار این #جان_فشانی ها هستیم...؟ 😔
⇜شهدای دیروز
⇜شهدای امروز
همسر و فرزندان
#شهید_دقایقی و
#شهید_مصطفی_صدرزاده(سیدابراهیم)
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#اذن_شهادت_ازحضرت_زهرا_س ✾شهید #برونسی یک بار خیلی دیر از منطقه به خانه🏡 آمد، شب همه خوابیده بودیم
🔰پوتین هاش رو برداشت و زد بیرون از خونه،
زن جوون دنبالش می دوویید و به پیر زن میگفت بگیر اون جوونو،
اما #عبدالحسین فرار می ڪرد...
🔰پیر زن داد می زد میگفت:
نرو...
میڪشنت...
بدبختت میڪنن...
وایسا خانوم میگه نرو
اما اونجا ڪه یاد #خدا نیست قرار نه فرار باید ڪرد...
🔰بعد یڪ روز آوارگی خودش و رسوند #پادگان
آخه اهل روستا بود، شهر رو بلد نبود.
اومد جلو دژبانی تا خودش رو معرفی ڪرد، بازداشتش ڪردند.
سرباز و آوردن جلو فرمانده...
🔰فرمانده هر چی میتونست حرف بارش کرد...
عبدالحسین فقط نگاه ڪرد
بهش گفت باید برگردی خونه،
#نوڪریه خانومو ڪنی،
خانوم امر بر تو هست...
هر چی ڪه خانوم گفت:
باید بگی چشم
🔰عبدالحسین گفت:
نه، هر چی #خدا گفت بگم چشم.
من تو اون خونه برنمیگردم.
تو اون خونه یه زن نامحرم هست.
تو اون خونه یه زنی هست ڪه #حجاب و #حیا رو رعایت نمیڪنه...
🔰فرمانده گفت:
حالا ڪه نمیری باید صبح تا شب،
شب تا صبح دستشویی های #پادگان رو بشوری...
(دستشوییای #پادگان ۱۸تا بود روزی ۶بار هر بار ۴نفر اینا رو میشستند...)
🔰شبانه روز #عبدالحسین تنهایی دستشوییا رو میشست.
بعد ده، پونزده روز رفتم طرف عبدالحسین ببینم چیڪار میڪنه.
صدای #عبدالحسین رو شنیدم...
داشت میخوند برا خودش و دستشویی میشست.
🔰نزدیڪ تر رفتم دیدم داره گریه میڪنه.
گفتم بچه مردم و چی به روزش آوردن داره گریه میڪنه
یه چیزیم زیر لب میگه...
👈هی میگفت:
دستشویی میشوروم،
ڪثافتا رو میشوروم،
اما " #دل_آقام رو #نمیشڪونوم... "👆
روایتی از زندگی #سردار_شهید
#شهید_عبدالحسین_برونسی🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
1_33104800.mp3
4.17M
استاد پناهیان :
شهدا از فرشته ها موثرترند!
ازشهدا مدد بگیرید
چطور به مقام راضیه مرضیه شهدا برسیم؟!
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#کنترل_ذهن_در_مسیر_تقرب 3⃣1⃣ #استاد_پناهیان 🔻 💠 یکی از آثار قرآنخواندن این است که در ذهنت اتفاقها
❣﷽❣
#کنترل_ذهن_در_مسیر_تقرب 4⃣1⃣
#استاد_پناهیان 🔻
💠بخش عمدهای از عبادت، در ذهن و اندیشۀ انسان است
💠یکی از عوامل عاقبت بهخیری، خیرخواهی برای دیگران است
💠برای فاصلهگرفتن از دنیا از کنترل ذهن شروع کن؛ چشمت را به دنیای دیگران ندوز!
💠اگر یک چیزِ دنیایی را دوست داری زیاد در ذهنت از آن یاد نکن؛ داغونت میکند!
____
🔰 #شرح_موضوع
🔹رسول خدا(ص) میفرمود: فال بد نزنید، من دوست ندارم کسی از شما فال بد بزند. (كانَ يُحِبُّ الفَألَ الحَسَنَ و يَكرَهُ الطِّيَرَةَ...؛ مکارمالاخلاق/350) فکر بد به ذهنتان خطور ندهید؛ نگویید نمیشود، بگویید انشاءالله میشود.
🔹ذهن را مهم و مقدّس بدانیم؛ بخش عمدهای از عبادت، در اندیشه و ذهن انسان است. طبق روایات، اکثر عبادت حضرت ابوذر در فکرش بود. (التَّفَكُّرَ وَ الِاعْتِبَار ؛ خصال/1/42) یکبار چشمهای ابوذر درد گرفته بود، گفتند چرا مداوا نمیکنی؟ گفت وقت ندارم؛ ذهنم به آخرت مشغول است. (حَتَّى اشْتَكَى بَصَرَهُ...؛ خصال/1/40) امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: ذکر و فکر درباره آخرت، چشم اینها را از دنیا میبندد «غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِع» (نهجالبلاغه/خطبه32)
🔹 کنترل ذهن علاوه بر مسائل معنوی، در مسائل عادی زندگی ما هم تأثیر دارد. خیلی وقتها اتفاقهای زندگی ما بهخاطر مشغلهها و خطورات ذهنی خودمان است. یکی از اصحاب امامصادق(ع) میگوید: میخواستم نزد امام(ع) بروم، یک لباس نو پوشیده بودم که خیلی از آن خوشم آمده بود. در راه، شتری که سوارش بودم، چموشی کرد و لباسم پاره پاره شد. پیش حضرت آمدم و داستان را تعریف کردم، حضرت فرمود: وقتی یک لباس جدید پوشیدی ذکر لااله الّا الله محمدٌ رسولالله(ص) بگو تا از آسیبها در امان بمانی. یعنی به ذهنت حرفهای خوب بیاور. (فَلَبِسْتُ ثِيَابِي وَ نَشَرْتُ طَيْلَسَاناً جَدِيداً كُنْتُ مُعْجَباً بِهِ...؛ کافی/6/459)
🔹و بعد فرمود: وقتی یک چیزِ دنیایی را دوست داری، زیاد در ذهنت، از آن یاد نکن، داغونت میکند! «إِذَا أَحْبَبْتَ شَيْئاً فَلَا تُكْثِرْ مِنْ ذِكْرِهِ» (همان) کنترل ذهن برای این جاها لازم است. اصلاً زشت است که ذهن آدم، غرق این مسائل بشود.
🔹قرآن میفرماید: برای چیزهایی که از دست دادهای، تأسف نخور، و برای چیزهایی که به تو رسیده، زیاد خوشحال و دلخوش نباش (لِّكَيْلَا تَأْسَوْاْ عَلىَ مَا فَاتَكُمْ وَ لَا تَفْرَحُواْ بِمَا ءَاتَئكُمْ؛ حدید/23) وقتی چیزی بهدست آوردی، بلافاصله سعی کن یک فکرِ خوب به ذهنت بیاید، از خدا حرف بزن و مثلاً بگو «هذا مِنْ فَضْلِ رَبِّي» (نمل/40) بعد با خدا مناجات کن. مثلاً بگو: «خدایا این را در راه تو مصرف کنم» مشغول خدا باش؛ نیا روی زمین!
🔹کنترل ذهن در روابط اجتماعیِ ما هم مؤثر است. امامصادق(ع) میفرماید: وقتی انتظار داری کمکی از کسی به تو برسد، در ذهنت حرف منفی به او نزن، چون به او میرسد. (إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى رَجُلٍ حَاجَة...؛ کافی/6/459) علم فیزیک ثابت کرده است، امواج ذهنی انسانها منتقل میشود. لذا به همدیگر سوءظن نداشته باشیم و منفی نیندیشیم، خیرخواهِ هم باشیم. یکی از عوامل عاقبت بهخیری، خیرخواهی برای دیگران است.
🔹برای فاصلهگرفتن از دنیا از کنترل ذهن شروع کن! قرآن میفرماید: «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ» (طه/131) چشمت را به دنیای دیگران ندوز! یعنی به آن فکر نکن. نمیفرماید «نگاه نکن» بلکه میفرماید «لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ...» یعنی به نعمتهایی که به دیگران دادهام، فکر نکن. چرا ذهنت را درگیر میکنی؟! این اخلاق آدم را فاسد میکند. اگر آدم مدام دربارۀ نعمتهای دیگران فکر کند، دچار حسادت و ناسپاسی میشود.
🔹بعد میفرماید: «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَ أَبْقى» (طه/131) آن روزیِ پروردگار و آن بهرههای معنوی و آن رزقی که از خدا به تو رسیده، بهتر است. بعد از فتح مکّه، رسول خدا(ص) نبردي انجام دادند و غنائمی به دستشان آمد. اهل مدینه (انصار) دیدند که پیامبر(ص) اکثر غنائم را به مردم مکّه دادند که تازه مسلمان شدهاند و زحمتی برای اسلام نکشیدهاند. لذا به پیامبر(ص) اعتراض کردند. حضرت به آنها فرمود: بگذارید اینها اموال و شترها را ببرند، شما مرا ببرید. (تفسیر المیزان/9/232)
🔹شما محبین امامحسین(ع) هر جا در امور دنیا، دیدی چیزی از کسی کم دارید، همین را به یاد بیاورید و بگویید: در عوض، من «حبّ الحسین» و اشک بر حسین(ع) را دارم. خیرش را قیامت میبینید! آیا میخواهید دنیا را به شما بدهند ولی حسین(ع) را بگیرند؟!
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
💠 من خسته شده ام! 🔹هم رزمان محمد تعریف می کنند که روز چهلمی که در سوریه بودیم با محمد در صف تلفن ای
✍ دستنوشته شهید
📎اين خواب خيلى مرا خوشحال کرد..
💢خواب ديدم که امام سجاد(ع) نويد و خبر شهادت من را به مادرم مى گويد و من چهره ى آن حضرت را ديده و فرمود:تو به مقام شهادت مى رسى و من در تمام طول عمرم به اين خواب دل بسته ام و به اميد شهادت در اين دنيا مانده ام..
💢و هم اکنون که اين خواب را مى نويسم يقين دارم که شهادت نصيبم مى شود و منتظر آن هم خواهم ماند، تا کى خداوند صلاح بداند!! که من همچون شهيدان به مقام شهادت برسم و به جمع آن ها بپيوندم..
💢و هم اکنون و هميشه در قنوت نمازم هميشه اللهم الرزقنا توفيق الشهادت فى سبيل الله است که خداوند شهادت را نصيبم کند و ازخدا هيچ مرگى را جز شهادت نمى خواهم... 🌺
#شهید_محمد_مسرور🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
📜زندگی نامه و ماجراهای هیجانی و معنوی شهید محمد حسین یوسف اللهی🌹🌷
🔺شهیدی که #حاج_قاسم وصیت کرده بود کنار این شهید دفن شود
📚📖هرشب ساعت21 با گزیده هایی از کتاب نخل سوخته....
با ما همراه باشید در کانال شهید نظرزاده👇
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰کمک کار حرفهای 🔸حامد در کمک کردن به دیگران بسیار حرفهای بود👌 از کمک به دوستان👥 و آشنایان بگیر ت
🔰روایتی از نحوه به شهادت رسیدن مدافع حرم #حامد_کوچک_زاده از زبان هم رزم شهید🌷
🌷هم اسم عملیات و هم رمز عملیات متبرک به نام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. در همان ابتدا تلفات زیادی به دشمن تحمیل شد، به طوری که حدود ۳۰۰ کشته و ۴۰ اسیر دادند.
🌷بچه ها حال و هوای معنوی و عجیبی داشتند. آن شب نماز مغرب را که خواندیم از شدت کم خوابی زیادی که داشتیم به حامد عزیز گفتم شامت را که خوردی برو کمی استراحت کن و بخواب.
🌷ساعت ۱۰ شب که شد رفتیم بیدارش کردیم و بعد خودم خوابیدم. همینطور نصفه های شب بیدار شدم و دیدم یک مرتبه صدای انفجار مهیبی آمد. هرچه با بی سیم حامد را صدا می زدم جوابی نمی داد؛ زار و پریشان شده بودم و دلم همواره پیش حامد بود.
🌷یک مرتبه بچه ها صدایم کردند و من هم دوان دوان سمت حامد رفتم. دیدم نبض دستش کار نمی کند و هرچه امداد اولیه انجان دادیم و بعد هم سریعا به پزشک مراجعه کردیم، دیدیم حامد عزیزمان دیگر شهید شده و به خواسته اصلی اش رسیده است.
🌷دشمن با شلیک یک خمپاره ۸۱ و اصابت ترکش به پشت سر حامد، این رفیق محبوب و دوست داشتنی را از جمع ما جدا کرد. به جرات می توانم بگویم رزمندگان گیلانی در بین سایر استانها با صلابت و شجاعت خاصی در صحنه حاضر بوده و همواره خوش می درخشیدند.
#شهید_حامد_کوچک_زاده🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته
🌺نگاهی مختصر به زندگی شهید محمد حسین یوسف اللهی🌺
💠محمد حسین یوسف اللهی در بهار سال 1340ه.ش در شهر کرمان متولد شد.پدرش فرهنگی بود ودر آموزش و پرورش خدمت می کرد.
💠محیط خانواده کاملا مذهبی بود وهمه فرزندان از همان اوان کودکی با حضور در مساجد وجلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
💠علاقه ی زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد.
💠در روزهای پر تلاطم انقلاب محمد حسین که نوجوانی دبیرستانی بود،حضوری فعال داشت و یکی از عاملان حرکت های دانش آموزان در شهر کرمان بود.
💠با آغاز جنگ عراق علیه ایران خانه و آسایش زندگی شهری را رها کرد وبه جبهههای نبرد شتافت.
💠در لشکر 41ثارالله،واحد اطلاعات و عملیات به فعالیتهای خود ادامه دادو بعدها به عنوان جانشین فرمانده ی این واحد انتخاب شد.
💠در طول جنگ،پنج مرتبه به سختی مجروح شدو بلاخره آخرین بار بعد از عملیات والفجر هشت بدلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه 1364در بیمارستان لبافی نژاد تهران به وجه الله نظر کرد.🌷
✨زندگی سراسر معنوی این شهید والامقام برای همهی کسانی که اهل حق وحقیقت اند درسی ابدی و انسان ساز است.
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 1⃣
📚📖آن شب قرار بودبا چندتا از بچههای اطلاعاتی برای شناسایی محوری در گیلان غرب بریم.
🔰فرمانده ی اطلاعات عملیات گفته بود حسین یوسف اللهی لازم نیست به شناسایی بره بهتره در رده ی بالاتری فقط به عنوان مسئول عمل کند.اما قبول نکرد.
✅نمی تونست بچهها رو به حال خودشون رها کنه، همیشه قبل اینکه نیروها وارد منطقه شوند باید می رفت وهمه ی راه کارهارو چک می کرد.
✅شب قبل از حرکت ما نیز این کارو کرده بودولی بازم می خواست با ما بیاد واصرار فایده نداشت،با حسین تیم ما پنج نفره می شد.
💠من،حسین،شهید مظهری صفات،یک تخریب چی و یک بلد چی.
🔴وظیفه ی تخریب چی شناسایی راهکارها در میدان مین بود.اینکه کدوم منطقه مین گذاری شده وکدوم نشده.
🔴بلدچی هم که از افراد بومی منطقه بود، کوه،تپه و شیارها رو می شناخت.
✅ما آماده بودیم،تجهیزات سبکی داشتیم،یه کلاش با خشاب اضافه،بقیه چندتا نارنجک،دوتا دوربین که یکی از آنها دید در شب بود وقطب نما.
🚫گفته بودند که حق درگیری نداریم واگر اتفاقی افتاد عقب نشینی کنیم.
➖فاصله ی مقر تا خط مقدم با ماشین،یک ساعت راه بود واز اونجا باید سه ساعت پیاده روی می کردیم تابه منطقه برسیم.
🕓حوالی ساعت 4بعدازظهر همگی سوار یه لندکروز شدیم وحرکت کردیم.
✅نزدیکی های غروب به خط رسیدیم که در اون موقع تحویل ارتش بود.
✅هماهنگی های لازم انجام گرفت،نماز مغرب وعشا را خواندیم وقتی هوا تاریک شد سمت محور حرکت کردیم.
✅حسین جلو بود بعد تخریب چی وبقیه پشت سر این دو نفر.ستون پنج نفره در دل تاریکی به طرف دشمن پیش می رفت.
✨طبق معمول همیشه بچه ها ذکر می گفتن و آیه ی و جعلنا....رو زمزمه می کردن.
ادامه دارد.....
✔️به روایت ازعباس طرماحی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
#رمان
#نخل_سوخته 📚
📑 قسمت 2⃣
📚📖تاریکی محض بود...منطقه تقریبا کوهستانی بود وسنگلاخ.حرکت دراین شرایط کار ساده ای نبود وبا نزدیک شدن به دشمن شرایط حساس ترهم شده بود.
⁉️من یه کفش ورزشی پایم بود که کمی گشاد بود.موقع راه رفتن سنگریزه ها به داخل کفشم می ریخت.اذیتم می کرد و نمی تونستم به راحتی قدم بردارم،تقریبا به اولین کمین دشمن نزدیک شده بودیم.
🚫ستون در تاریکی محض و در نهایت سکوت پیش می رفت.حرکت،حساس تر و آهسته تر شد،چند سنگ ریزه زیر پایم تکان خورد سرو صدایی ایجاد کرد.
‼️حسین ستون را نگه داشت،سرش رو برگردوند و گفت:عباس مواظب باش سنگریزه ها زیر پایت صدا نکنند،عراقی ها همین حالا بالا سرمون هستند.
✅گفتم:چشم مراقبم.آهسته از پایین اولین کمین عراقی گذشتیم و وارد شیاری شدیم.دیگر در دل دشمن بودیم.نباید هیچ اشتباهی می کردیم.
🚫دو کمین عراقی در دوطرف شیار بالای سرمان بود.همچنان با احتیاط جلو می رفتیم، کنار بوته ی بزرگی که 2متر قد و2متر پهنا داشت، حسین توقف کرد وپشت سرش ستون ایستاد.و به ما گفت:مواظب باشین ،عراقی ها وسط این بوته یک مین منور کار گذاشته اند.
✅حسین آن را شب های قبل شناسایی کرده بود،از بوته گذشتیم و نزدیک میدان مین رسیده بودیم.سمت راست و به فاصله بیست متر،سرپیچِ شیار دیگری چند عراقی مشغول گفتگو بودند ما فقط صدای خنده هایشان را می شنیدیم.
✅ستون همانجا نشست.حسین تخریب چی رو به داخل میدان مین فرستاد وگفت:برو ببین وضعیت چطوره؟وتا کجا می تونیم پیش برویم.
🚫هر چهار طرفمان یک کمین عراقی بود.یعنی کاملا تو دل دشمن بودیم.تخریب چی وارد میدان مین شد،و پس از چند دقیقه برگشت.حسین پرسید:چه خبر؟تخریب چی جواب داد:توی میدون هیچ مینی نیست فقط سیم خاردار کشیده اند.
🔥حسین گفت:خودم هم بایدببینم و مطمئن شوم.بلند شد وهمراه تخریب چی جلو رفت.هنوز یکی دو دقیقه از رفتن آنها نگذشته بود که ناگهان صدای انفجار خیلی شدیدی به همراه شعله ی بزرگی به هوا بلند شد.
🔴لحظاتی سرجایمان میخکوب شدیم.نفسها توی سینه حبس شده بود،نمی دانستیم چه اتفاقی افتاده.صدای نالهی تخریب چی رو شنیدیم وصدای حسین رو که مرتب سرفه می کرد..
ادامه دارد....
✔️به روایت عباس طرماحی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh