eitaa logo
🌷شهید نظرزاده 🌷
4.4هزار دنبال‌کننده
29.7هزار عکس
7.8هزار ویدیو
211 فایل
شرایط و حرف های ناگفته ما 👇 حتما خوانده شود همچنین جهت تبادل @harfhayeenagofte ارتباط با خادم 👤 ⇙ @M_M226 خادم تبادلات @MA_Chemistry
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ مــولایــم . . . 💫بیچاره دلم💗 طالب دیدار تـ✨ـو باشد درمانده و افتاده چنان تو باشد 💥من در قفسی؛ روز وصالم آن روز که دلها💞 همه دریای تـو باشد✨ 🌸🍃 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱 🦋مهربانی‌💕ات را با گل‌ها در میان بگذار با سنگ‌ها با رودی🌊 که می‌رود .. 🕊مهربانی‌ات را با در میان بگذار .. صدای تـ✨ـو چشمه‌ای خواهد شد و انسان را با انسان آشتی خواهد داد...💥 🌷 شهادت: ۱۴ تیر ۱۳۶۶ ،ماووت 🌸🍃 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
🔰ای شهيـــ🌷ـــد #سالروز_شهادتت باز هم بهانه ای شد برايم تا از تو بگويم 🔰تويي كه از جنس #ما بودي ✓دا
📝بعد از شهادت خانواده به دنبال وصیت نامه ی او بودند که شهید به خواب مادرش می آید و به او آدرس دفترچه 📒ای زرد رنگ را میدهد که در آن این دستنوشته بود.⚡️ ♦️(راوی:خانم موسوی،یکی از پرستاران دفاع مقدس) از مجروحین پرشده بود… حال یکی خیلی بد بود… رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت…✨ 💫وقتی دکتراین مجروح را دیدبه من گفت بیاورمش اتاق عمل… من ان زمان چادربه سرداشتم.✨ 💥دکتراشاره کردکه چادرم را دربیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم…✨ ♦️مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود،به سختی گوشه ی چادرم را گرفت و بریده بریده وسخت گفت:✨ 🔶من دارم میروم تا تو چادرت رادرنیاوری. مابرای این چادر داریم میرویم… در مشتش بودکه شهید شد.🕊 از آن به بعد در ترین و بدترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...✨ 🌷 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
✅دشمــن هرروز از 1 میترسد 1 روز از لباس سبــ💚ــز سپاه 1 روز از لباس خاکــ💛ــی بسیج 1 روز از سرخــ❤️ــی خون شهید 1 روز از جوهر آبــ💙ــی انگشتمان پس از رای دادن 🌴 ولی هر روز از سیـــ🖤ــاهی تو میترسدبانــــــو اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷 😊 😉 💥 • 🌾- دلم‌برات‌میسوزه +چرا⁉️ - چون‌برات‌ با‌گناهات‌خط‌میزنے....❌ ❗️ 🍃🌹🍃🌹 @ShahidNazarzadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Page269.mp3
692.6K
🔻طرح تلاوت روزانه قرآن کریم ✨سوره مبارکه نحل✨ 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
2⃣7⃣1⃣ به یاد #شهید_ابوالفضل_نیکزاد🕊❤️🕊 شادی روحش #صلوات 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
5⃣8⃣2⃣1⃣ 🌷 💠شهیدی که در جریان آزادسازی به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی که خرمشهر آزاد شد و نام شهید «جهان آرا» بر سر زبان ها افتاد، آزادی حلب را خون شهید نیک زاد🌷 و همرزمانش می دانند و دلاوری هایش را به خاطر سپرده اند♥️ 🔰چند روز آخر مادرم مدام این شعر «خدایا چنان کنم سرانجام کار/ تو خشنود باشی و ما » را می خواند. مادرم را قسم می دادم که به شهادت ابوالفضل راضی نشود😢 زیرا می دانستیم که اگر راضی شود، ابوالفضل به شهادت می رسد. دلم نمی خواست با کسی حرف بزنم. 🔰آن زمان من و مادرم در شهرک شهید بروجردی زندگی می کردم. آنجا چند را به خاک سپرده اند. به زیارت شهدا که می رفتم، می گفتم: من هم مثل دختر یا خواهرتان هستم. دعا کنید🤲 همه رزمنده ها و ابوالفضل ما سالم و سلامت باشند. 🔰مادرم روزهای آخر، مثل روزهای قبل نبود❌ خواب هایی که می دید برایمان تعریف نمی کرد و در مراسم بود. روز آخر، پیش از آن که را بدهند، مادرم، من را به همراه پسرم فرستاد فروشگاه تا خرید کنیم🛍 از فروشگاه که بیرون آمدیم و سمت مزار شهدای گمنام رفتیم. اذان ظهر بود و چه اذان ظهری! 🔰خیلی دلگیر بود💔 و انگار یک نفر قلبم را از داخل سینه ام بیرون کشید و یک لحظه پاهایم بی جان شد. آنجا گفتم: خدایا . آن لحظه ابوالفضل با داعشی ها درگیر بوده و ساعت 4 بعد از ظهر به می رسد. به خانه که رسیدیم، مادرم هم حال خوبی نداشت. چند دقیقه بعد، یک رهگذر👤 که شبیه جانبازها بود، زنگ خانه مان را زد و آب خنک می خواست. پسرم برایش آب برد. 🔰به پسرم گفته بود: من تازه از عراق آمده ام. شما در سوریه کسی را دارید⁉️ پسرم گفته بود: بله. آن مرد هم جواب داده بود که؛ ان شاالله مسافرتان . پشت سر هم اتفاق هایی می افتاد تا ما آماده شنیدن خبر شهادت🕊 شویم. 🔰روز پنج شنبه، برادرم صبح زود به خانه مان آمد و قبل از آن که چیزی بگوید، مادرم گفت: خبر شهادت ابوالفضل را آورده ای؟ فقط بگو شده یا اسیر؟ برادرم گفت: شهید شده است😔 و آن لحظه با تمام وجود احساس کردم که، خاک عالم را بر سرم ریختند. 🖇ابوالفضل روز به شهادت رسید🌷 و پیکرش را روز به ایران آوردند. 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
5⃣8⃣2⃣1⃣ #خاطرات_شهدا 🌷 💠شهیدی که در جریان آزادسازی #حلب به شهادت رسید و ساکنان این شهر مانند زمانی
🔸بوالفضل از نیروی بود و مدام در کمینش بودند بنابراین اگر اسیر می شد خدا می داند چه بلایی سرش می آوردند. مادرم می گفت: ابوالفضل اسیر نشو!❌ و دعا می کرد شود. 🔹هم رزمانش👥 تعریف می کنند وقتی به برادرم می گفتند: تو نباید جلو بروی🚷 می گفته: من کیلومترها راه نیامده ام که عقب باشم. ما با و اهل بین معامله کرده ایم. 🔸ابوالفضل آنقدر شجاع بود که در همه تیپ ها از جمله حضور داشته و جسور بود. ایشان در آزادسازی حلب و در منطقه «عِبطین» به شهادت رسید🕊 بعد از آزادسازی حلب از ابوالفضل خیلی یاد می کردند و من آن زمان فهمیدم که بعد از خرمشهر که از شهدا یاد می کردند، چه حس و حالی داشتند 🌷 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh